ایران تئاتر نوشت: گفتوگویی که در پی میخوانید بیش از ده سال پیش و در حوالی اجرای نمایش «خرده خانم» که زندهیاد کیومرث پوراحمد به صحنه ایرانشهر آورد، انجام شده است.
راستش هنوز ساعتی از شنیدن خبر تلخ و شوک آور درگذشت این هنرمند پرسابقه سینما و تلویزیون و خالق سریال «قصههای مجید» نگذشته است و راننده «اتوبوس شب» سفری ابدی را گویی به «شب یلدا» بیهیچ انتظار و مکثی آغاز کرده است. پوراحمد که در دهه شصت با ساخت آثار اجتماعی نشان داد دغدغه جامعهاش را دارد، تا آخرین اثرش راه پرفرازونشیبی را در زندگی حرفهایاش پیمود و از خاطرهسازترین هنرمندان چهار دهه اخیر ایران بود؛ هنوز هم دیدن سریال قصههای مجید و سرنخ و نیز فیلمهایی چون شب یلدا و بیبیچلچله و خواهران غریب هزار پنجره را پیش روی ذهن چندین نسل از مخاطبان او به روزهایی که زندگی طعم شیرین و لحن ساده تری داشت، میگشاید؛ او در یاد مخاطبان آثار صمیمی و مصفای خود، جاودانه خواهد ماند. آقای پوراحمد نازنین، سفر آخرتان سلامت.
گفتوگو با مرد بلندقامت و سپیدموی سینمای ایران در شرایطی انجام شد که سخت در تدارک اجرای نمایشی روی صحنه است. کیومرث پوراحمد پس از سالها فعالیت در سینما و تلویزیون، این بار قدم به عرصهای تازه و تجربهنشده گذاشته است. او قرار است نمایش «خرده خانم» را از اول مردادماه ۱۳۹۱ در تماشاخانه ایرانشهر به صحنه ببرد. این نمایشنامه را اصغر عبداللهی نوشته بود و قصهای را در روز ترور ناصرالدینشاه روایت میکرد. گلاب آدینه، امیررضا وزیری، فرزین محدث و… از بازیگران این نمایش بودند. با کیومرث پوراحمد علاوه بر کار جدیدش، از مسائل دیگری هم حرف زدهایم.
آقای پوراحمد، چطور تصمیم گرفتید پس از سالها کار در سینما، سراغ تئاتر بروید؟
وقتی دوازده، سیزده سالم بود برادر بزرگم «منوچهر» در اصفهان تئاتر بازی میکرد. خیلی وقتها میرفتم پشتصحنه تئاترهایش. اوایل در تئاترهای سطح پایین بازی میکرد و بعد در تئاترهای بهتری با اساتیدی مثل فرهمند روی صحنه رفت. شبهای زیادی از نوجوانی من پشتصحنه تئاتر گذشت. دورهای همهاش لابهلای بازیگرها و آکروباتبازها وول میخوردم و دورهای دیگر، دورهای که منوچهر با فرهمند کار میکرد با بازیگرهای تراز اول آن روزگار… اگرچه بعدها شیفته سینما شدم، اما خاطرات و جاذبههای تئاتر همیشه با من ماند. وقتی هم دوره متوسطه را میگذراندم به مناسبتهای مختلف برای مدرسه تئاتر کار میکردم، یعنی هم مینوشتم، هم ـ مثلاً ـ کارگردانی میکردم و هم بازی میکردم. نمایشهایم آنقدر گل میکرد که بعد از اجرای اصلی در هنرستان خودمان (من در هنرستان صنعتی اصفهان دوره متوسطه را گذراندم) میرفتیم هنرستان دختران و برای آنها هم اجرا میکردیم.
یک شب هم زندهیاد ارحام صدر آمد هنرستان که تئاتر ما را ببیند. نمایش شروع شده بود که ارحام صدر آمد و من که روی صحنه بودم دیدمش. تا چند دقیقه خودم را باخته بودم و نمیتوانستم بازی کنم تا بالأخره کمکم توانستم خودم را جمعوجور کنم… خب، خیلی مهم بود. ارحام صدر آمده بود به دیدن نمایش ما. مدیر به ما نگفته بود که ارحام میآید؛ اگر میدانستیم از زیر سنگ هم بود دوربین و عکاس جور میکردیم و با همان لباسهای بازی با ارحام صدر عکس میگرفتیم. البته سالها بعد سر صحنه فیلم سینمایی «نان و شعر» ارحام صدر افتخار داد و آمد سر صحنه. آن موقع قصههای مجید پخش شده بود و ارحام کلی تحویلمان گرفت؛ البته من هم کلی عکس گرفتم با ارحام. در همان سالهای هنرستان میرفتم کلاسهای زبان انجمن ایران و آمریکا و آنجا هم تئاتر کار میکردم.
توی یکی از نمایشها با کاظم افرندنیا همبازی بودم… بههرحال این سوابق بود و همیشه دلم میخواست یک بار هم که شده تئاتر را تجربه کنم؛ ولی همیشه فکر میکردم پررویی است که من سینمایی بیایم تئاتر کار کنم… وقتی «خرده خانم» پیش آمد، همچنان نمیتوانستم خودم را راضی کنم که بیایم تئاتر کار کنم؛ اما رضا کیانیان خیالم را راحت کرد که پررویی نیست و آنوقت بود که با اجازه اصغر عبداللهی بهطورجدی رفتم سراغ «خرده خانم».
مگر کیانیان چه گفت؟
من درباره بیشتر کارهایم با رضا کیانیان مشورت میکنم. از انتخاب موضوع و فیلمنامه گرفته تا انتخاب بازیگر و… وقتی قضیه تئاتر را برای رضا گفتم و پرسیدم اجرای آن پررویی نیست؟ رضا گفت اصلاً. گفت اتفاقاً حضور تو در تئاتر باعث رونق آن میشود. احتمالاً این را برای دلگرمی من گفت ولی بههرحال مثل همیشه کلی حرفهای معقول زد و من باور کردم که اگر بیایم تئاتر پررویی نیست؛ یعنی اگر رضا کیانیان میگفت پررویی است، من نمیآمدم.
چه جالب! کار را چطور شروع کردید؟
جرقه این کار با نمایشنامه زیبا و جذاب اصغر عبداللهی زده شد. او همیشه کارهای دلیاش را به من میدهد که بخوانم؛ کارهایی که برای دلش کرده، نه کارهایی که در چارچوب حرفهایش نوشته است. اصغر گفته بود نمایشنامهای نوشته که در دوره قاجار اتفاق میافتد. هر دوی ما هم شیفته این دوره هستیم. من که اصلاً حوصله خواندن نمایشنامه را ندارم از اصغر خواهش کردم نمایشنامهاش را بدهد بخوانم. راستش مهمترین وجه آن برای من دیالوگهایش بود. دلم میخواست بدانم چطور میشود دیالوگهای عهد قاجار را به زیبایی نوشت و درعینحال از علی حاتمی هم تقلید نکرد. یک روز توی اینباکس ایمیلم دیدم اصغر عبداللهی نمایش «خرده خانم» را برایم فرستاده است. یادم هست، هشت و نه شب بود. تا یازده، دوازده شب نمایش را خوانده بودم. فوقالعاده بود؛ شیرین، جذاب و پرماجرا. با دیالوگهای خیلیخیلی زیبا که اصلاً هم ربطی به دیالوگنویسی علی حاتمی نداشت. این تأکیدی که درباره دیالوگهای علی حاتمی میکنم علتش این است که به قول جمشید مشایخی، علی حاتمی بهراستی سعدی سینمای ایران است. من شیفته دیالوگنویسی حاتمی هستم. بین خودمان باشد سالها پیش یک فیلمنامه سفارشی قبول کردم و نوشتم، فقط با این هدف که امکانی باشد تا از دیالوگنویسی علی حاتمی تقلید کنم. یک سال روی آن فیلمنامه کار کردم و به گمان خیلیها موفق بودم در این تقلید؛ البته حدس میزدم که آن فیلمنامه به سرانجام نمیرسد. حدسم هم درست بود! تقلید هم در بهترین شکلش کاری عبث و بیهوده است. کاری که من کردم فقط پاسخی بود به یک شیفتگی کاملاً شخصی و درونی و… بههرحال وقتی «خرده خانم» را خواندم، دیدم همان چیزی است که سالهاست دنبالش بودهام. یک نمایش اورجینال درجهیک و جذاب با همه جزئیاتی که من دوست میدارم.
مثلاً چه جور جزئیاتی؟
مثلاً حضور موسیقی. توی نمایش دوتا مطرب هستند که حضور کمرنگی دارند؛ اما با اجازه اصغر در سرتاسر اجرا هستند. اصلاً نمایش بهنوعی موزیکال شده.
نمایشنامه در قالب آیینی ـ سنتی نوشته شده است؟
قالب نمایشنامه سیاهبازی است، اما متفاوت و تازه است؛ مثلاً سیاهش، سیاه نیست و مرد هم نیست بلکه زنی است که گلاب آدینه نقشش را بازی میکنند. یک نمایش شیرین و ـ بهنوعی ـ موزیکال که یک مقطع تاریخی را بازگو میکند.
از فضای تجربهنکرده تئاتر بگویید و تفاوتهای آن با سختیهای کار در سینما…
تئاتر از سینما سختتر است. شاید چون من تجربه اولم است برایم سخت باشد؛ ولی بههرحال در سینما همهچیز در کنترل کارگردان است. در سینما ـ مثلاً ـ اگر بخواهید پلانی را فیلمبرداری کنید که ریتم درونی یا ریتم بیرونی آن مطابق نظر کارگردان نباشد، خیلی کارها میتوانید بکنید تا آنچه ثبت میشود همانی باشد که باید باشد. تازه بعد از فیلمبرداری در مرحله تدوین هم خیلی تغییرات میتوانی بدهی. هم امکانش را داری، هم فرصتش را، هم اجازهاش را. اصلاً اجازه همهچیز دست خودت است؛ اما در تئاتر این فرصتها نیست و همهچیز در لحظه اجرا اتفاق میافتد. در سینما همهچیز در اختیار کارگردان است؛ اما در تئاتر حتی بعد از دو، سه ماه تمرین کارگردان یک سر قضیه است و سر دیگرش بازیگر است. حال و هوای بازیگر، احوالات روحیاش و خیلی چیزهای دیگر… به گمانم الآن نباید درباره تئاتر اظهارنظر کامل کنم برای اینکه هنوز به اجرا نرسیدهایم. عاقلانهتر آن است که حرفهای بیشتر را بگذاریم بعد از اجرا.
در تمرین، متن را تغییر میدهید یا اینکه دستنخورده باقی میماند؟
کار تقریباً عین نمایشنامه اجرا میشود اما با تغییراتی جزئی که بیشتر با اطلاع و موافقت اصغر عبداللهی بوده است. این تغییرات را بهاجبار در طول اجرا و بنا به سؤالهایی که برایمان پیشآمده اعمال کردهایم. به اضافه اینکه نمایشنامه عبداللهی موزیکال نیست. با آنکه دو مطرب در اول و آخر نمایشنامه حضور داشتند، بنا به علاقه همیشگی من به موسیقی، از این مطربها بیشتر استفاده کردیم و نمایشنامه شکل موزیکال به خودش گرفت.
قرار بود شما اولین کارگردان سینما باشید که تئاتر را تجربه میکند؛ ولی گویا مهرجویی پیشدستی کرد؟
بله؛ خرده خانم را قرار بود پارسال کار کنم؛ یعنی تاریخی که برایش پیشبینی کرده بودیم قبل از کار آقای مهرجویی بود؛ اما پیشنهاد ساخت یک فیلم در آن زمان باعث شد تئاتر را به تأخیر بیندازم. متأسفانه چهار ماه وقت و انرژی من و تا حدودی اصغر عبداللهی بیهوده هدر رفت و آن فیلم ساخته نشد و کار تئاتر موکول شد به امسال.
قرار است کار از اول مرداد روی صحنه برود. مشکل خاصی در اجرا ندارید؟
مشکل خاصی نیست. فقط ما از برنامه کمی عقب هستیم. مرحله انتخاب بازیگر زیادی طول کشید. تغییر مدیریت خانه هنرمندان هم مدتی کار را به تأخیر انداخت؛ البته مدیر جدید اعلام کرده بود همه قراردادها به قوت خودش باقی است. ما هم بیکار نشدیم. تمرینها را قطع نکردیم ولی بههرحال من دلم میخواست با مدیر جدید قرارداد داشته باشم. باید این قرارداد جدید امضا میشد تا ما بتوانیم مراحل هزینهبر کار را هم پیش ببریم؛ البته اینها همه وسواسهای من بود با تجربههای تلخ گذشته. آقای سرسنگی با حسن نیت رفتار کرد؛ ولی بههرحال ده، دوازده روزی معطل شدیم تا ایشان مستقر بشود و ما کار را ادامه دهیم. یک نکته مهم دیگر این است که تمرینهایمان با اجرای پارسا پیروزفر همزمان است. سالن کاملاً در اختیارمان نیست. برای همین نمیتوانیم نور و دکور صحنه را هیچ تغییری بدهیم؛ البته فعلاً. دستیار من، بهرام تشکر، خودش از بچههای باتجربه تئاتر است و قرار است ترتیبی بدهد تا ما بتوانیم هرچه زودتر با نور و صدا و لباس و دکور تمرین کنیم.
چه جالب! کار را چطور شروع کردید؟ با توجه به وسواس و دقتی که در شما سراغ داریم و اینکه همیشه خودتان مرحلهبهمرحله کارتان را پیگیری میکنید، حالا خودتان را چطور راضی میکنید که فقط بر کار نظارت کنید و در اجرایش نقشی نداشته باشید؟
خب، خیلی سخت است. من الآن دارم سعی میکنم همه نظریاتم را اعمال کنم. ما الآن یک ماه و نیم است که تمرین میکنیم و حدود یک ماه دیگر هم تمرین خواهیم کرد. میدانم بههرحال در طول اجرا خیلی اتفاقهای پیشبینینشده خواهد افتاد. دیگر کاری از دست من ساخته نیست. من باید خودم را آماده کنم از آن وسواسهای سینمایی کمی فاصله بگیرم و واقعیت تئاتر را بپذیرم. تئاتر، تئاتر است. یک طرف آن بازیگران هستند و حال و هوایشان و طرف دیگرش من. چند روز پیش به خانم آدینه گفتم که الآن یک ماه و نیم است داریم تمرین میکنیم و از صحنه اول تا دهم را بارها تمرین کردهایم؛ ولی هنوز هم روی همان صحنه اول گیر داریم. خانم آدینه گفت تا روز آخر هم گیر خواهیم داشت. تا زمان اجرای تئاتر این مشکلات خواهد بود. این اولین تجربه من است. رانندهای که تازه گواهینامه گرفته باشد خیلی به تابلوهای راهنمایی متکی است. گلاب آدینه با سی، چهل سال سابقه کار در تئاتر، تابلوی راهنمای من است؛ و همینطور دستیارم بهرام تشکر و بقیه بازیگران که همه از بچههای باتجربه تئاتر هستند. از امیررضا وزیری که خودش سابقهای سی، چهلساله دارد تا فرزین محدث و فریدون محرابی و همینطور گروه پشتصحنه. بههرحال میدانم موقع اجرا فقط تماشاچی خواهم بود؛ ولی گمان نمیکنم طاقت بیاورم که یک شب توی سالن نباشم.
به نظر شما تئاترتان پرفروش خواهد شد؟
تئاتر ظاهراً مشتری همیشگی خودش را دارد. همین الآن در همین سالنی که قرار است ما اجرا داشته باشیم، آقای پیروزفر کار میکند. شنیدهام سالن همیشه پر است، حتی روی زمین مینشینند.
احتمالاً از تئاتر من به دلیل موزیکال بودن و فضای شاد و شیرین، خوب استقبال شود. درنهایت من فکر میکنم مثل سینما باشد؛ یعنی اگر مردم خوششان بیاید، حتماً میآیند و استقبال میکنند. اگر هم نه که تکلیف معلوم است.
۵۷۵۷
آخرین دیدگاه