از بیش و کم هرآنچه سر سفره بلاست یک لقمه هم نصیب من و ما نمی شود این بیت را که سال ها پیش سرودم در اول مقال آوردم تا بدانید و بدانند درد و داغ من فردی نیست.
من با همه زبان درازی ام و شهروند درجه دو و سه بودنم نانم را به مدد مهربانی دوستان و با قلدری شاعرانه درآورده ام و همواره باور قلبی ام این بوده که: بر سر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود. وگرنه جز آن یگانه بی چند و چون هرچه هستند وسیله ای بیش نیستند. اگر هم فریادی زده ام خواسته ام صدای هموطنان بی زبان و شریفم باشم که عمری است به سودای پول نفت را در خانه آوردن سرکارشان گذاشته اند و فراموششان کرده اند تا نوبت به حماسه ای دیگر در پای صندوق رای برسد.از هموطنان صبور و سربلند لر که روح سلحشوری شان را در تفنگ ها و کمانچه هایشان جا گذاشتند تا در پایتخت نانی به زحمت درآورند تا خواهران و برادران دردمند کرد که زیر بار اجناس قاچاق له و لورده می شوند و از گردنه های مرگ عبور می کنند تا منت دونان نکشند؛ همه و همه قربان بی عدالتیند. بی عدالتی آشکاری که در بودجه سال آینده دوستان ریاست جمهوری به دوستان مجلس انقلابی تحویل داده اند. به به. به قول ایرج میرزا: به به از این متکی و متکا.
اما آن که مارا به استغنا و صبر در ناملایمات فراخوانده است شاید بهتر از هرکسی بداند که آدمیزاد بالاخره حوصله اش سر خواهد آمد و چوب خط صبرش پر خواهد شد و هرچه دیر تر برانگیخته شود آتشی مهیب تر در خانمان گناهکاران خواهد انداخت.
آمار و ارقام را بخوانید. من که حقیقتا سوادم قد نمی دهد اما می فهمم این میزان پولی که بر اثر اهمال کاری و ندانم کاری مسئولان محترم به باد فنا می رود آرزوها را بر باد خواهد داد. هیچ افق روشنی پیش روی جوانی که قرار است کار کند و یا درس بخواند وجود ندارد.
به قول شاعر:
همه بردند آرزو در خاک
خاک دیگر چه آرزو دارد
چه گونه می توان به آن نوجوان و یا آن که در آستانه جوانی است صبوری را آموخت؟ ما اگر دندان بر جگر صبر خائیدیم هنوز دنیایی را چشم انتظار می کشیدیم که دست کم در آن خدا ملعبه این و آن نبود و انسان به حکم انسان بودنش تا حدودی شایسته ستایش و تکریم بود.
وقتی جوانی می شنود و یا می بیند به فلان نهاد دینی_علمی میلیاردها تومان بودجه تعلق می گیرد و در جنوب شهر خانواده هایی هستند که مجبورا به صورت اشتراکی در یک اتاق زندگی کنند به چه مرحله ای می رسد؟ آیا می توان چنین اخباری را شنید و به هم چنان به آینده ای موهوم امیدوار بود.
یک جوان عامی بی خبر ازهمه جا به کنار. وقتی من به عنوان یک روزنامه نگار و دلبسته فرهنگ نمی دانم ماحصل آن همه بودجه چه می شود و در هیچ کجای زندگی روزمره مردم تاثیر آن را نمی بینم از دیگران چه توقعی می رود؟ الحمدلله رسانه ای هم باقی نگذاشته اید تا در چنین مواردی دست کم اگر حقیقتی هست به گوش مردم برساند.
من اگر به جای بعضی از این حضرات بودم نه تنها اینترنت را بالکل قطع می کردم بلکه روزنامه ها را هم میفرستم قاتی باقالی ها. رادیو و تلویزیون هم نیازی نیست. چون ممکن است با همه مراقبت ها و بگیر و ببندها بالاخره یک جایی کار از دست برود. اصلا چرا باید مردم از میزان بودجه ای که به این نهاد و آن وزارتخانه تعلق می گیرد مطلع شوند.
تجربه نشان داده است که دولتمردان ما به رای و نظر مردم کاری ندارند و هرآنچه دلشان می خواهد انجام می دهند. پس بهتر است کار را یکسره کنید و به دلایل شرایط حساس کنونی! هر طور دلتان می خواهد رفتار کنید. باور بفرماید هیچ کس از شما انتظار خیر و صلاح ندارد.
۵۷۵۷
آخرین دیدگاه