«پدر و مادر مجتبی، پسر بچه 10سالهای که از 10روز قبل در پایتخت ربوده شده بود، در ستاد فرماندهی نیروی انتظامی تهران نشستهاند و نگرانی در چهرهشان موج میزند. تصور میکنند که قرار است رئیس پلیس تهران درباره آخرین تحقیقات و اطلاعات بهدست آمده از پسرشان با آنها صحبت کند اما در این هنگام در اتاق سردار حسین رحیمی باز میشود و مجتبی درست مقابل پدر و مادرش، در چهارچوب در ظاهر میشود. پدر و مادر برای لحظاتی شوکه شدهاند و با دیدن پسرشان که صحیح و سالم در چند قدمی آنها ایستاده، گریهکنان از روی صندلی بلند میشوند، بهسوی او میدوند و کودکشان را پس از گذشت 10روز از آدمربایی در آغوش میگیرند». این چکیده اتفاقی است که شامگاه پنجشنبه در مقر فرماندهی انتظامی تهران اتفاق افتاد و اشک شوق به چشمان همه افرادی نشاند که شاهد آن بودند.
به گزارش همشهری، مجتبی که 10سال بیشتر ندارد ظهر دوشنبه، بیست و پنجم مهرماه برای رفتن به مدرسه از خانه خارج شد و این آخرین باری بود که پدر و مادرش او را میدیدند. او از آن پس به طرز عجیبی ناپدید شد تا اینکه چند ساعت بعد و از طریق یک تماس تلفنی معلوم شد که توسط آدمربایان گروگان گرفته شده است. آدمربایان در تماس با خانواده مجتبی آنها را تهدید کردند که اگر 10میلیارد تومان پول نقد به آنها پرداخت نشود، پسرشان را هرگز نخواهند دید.
اما پسربچه 10ساله چگونه ربوده شد؟ سردار حسین رحیمی، رئیس پلیس پایتخت شامگاه پنجشنبه درباره جزئیات این گروگانگیری گفت: حدود 10روز قبل بود که همکارانم در جریان ربودن پسربچه 10ساله در منطقه دولتآباد شهرری قرار گرفتند. از همان زمان تیم ویژهای تحقیقات روی این پرونده را شروع کردند و بررسیها حکایت از این داشت که مجتبی در راه رفتن به مدرسه بوده که توسط گروگانگیران ربوده شده است. تحقیقات همکارانم در حوزه پلیس آگاهی پایتخت نشان میداد که آدمربایان آن روز با قرار گرفتن در مسیر این پسربچه، وی را ربوده و پس از آن او را به استان قم منتقل کردهاند.
وی ادامه داد:آدمربایان در ابتدا مبلغ 10میلیاردتومان از خانواده پسربچه در ازای آزادی او درخواست کرده بودند که با آموزشهایی که مأموران پلیس آگاهی به خانواده این کودک دادند تلاش کردیم سرنخهایی در این پرونده پیدا کنیم. سرانجام تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی تهران نتیجه داد و مخفیگاه آدمربایان پس از گذشت 10روز شناسایی شد. بهگفته سردار رحیمی، به محض شناسایی محل اختفای متهمان، ۴تیم عملیاتی ویژه با دریافت نیابت قضایی راهی استان قم شدند و وقتی از حضور گروگان در این محل اطمینان یافتند، در یک عملیات ضربتی وارد آنجا شده و 2گروگانگیر را دستگیر و گروگان 10ساله را آزاد کردند.
پایان بیخوابی پدر و مادر
شامگاه پنجشنبه پدر و مادر مجتبی که پس از گذشت 10روز نگرانی، وحشت و بیخوابی پسرشان را در آغوش گرفته بودند، اشک میریختند اما این بار نه از روی وحشت و نگرانی، که از روی خوشحالی. مادر مجتبی میگفت که 10روز است خواب به چشمش نیامده. او میگفت در این مدت 2 بار تلفنی صدای پسرش را شنیده و آدمربایان اجازه داده بودند که فقط در حد چند جمله با او صحبت کرده و بعد تماس قطع شده بود.
پدر مجتبی نیز گفت: روزهای اولی که این اتفاق افتاد، خیلی ناامید بودیم و اصلا فکرش را نمیکردیم پسرمان را دوباره ببینیم. مخصوصا وقتی آدمربایان تهدید میکردند که اگر پول را تهیه نکنیم، انگشت پسرم یا گوشهایش را میبرند و برایمان میفرستند. وحشتزده بودیم و نمیتوانستیم شبها بخوابیم. حالا با اینکه پسرم آزاد شده اما به یاد آوردن روزهای سختی که بر ما گذشت ، قلبم را به درد میآورد.
او درباره روز ربوده شدن پسرش نیز گفت: ظهر دوشنبه بیستوپنجم مهرماه مجتبی ناهارش را خورد و برای رفتن به مدرسه از خانه خارج شد. مدرسه او دو کوچه با خانه ما فاصله دارد و معمولا خودش به تنهایی میرود و ساعت 5 برمیگردد. آن روز اما برنگشت و ما نگران شدیم. پسر دیگرم را به مدرسه فرستادیم و پس از پرسوجو متوجه شدیم که آن روز مجتبی اصلا به مدرسه نرفته است. کمی بعد از یکی از همکلاسیهایش شنیدیم که ظهر روز حادثه سرنشینان یک خودروی تیبا پسرم را در راه مدرسه سوار بر ماشین کرده و با خود بردهاند. بعد از 24ساعت آدمربایان با ما تماس گرفته ودرخواست 10میلیارد تومان پول کردند. وضع مالی من بد نیست اما رقمی که آدمربایان تعیین کرده بودند کم نبود. آنها در تماسهای بعدی درخواست 4میلیارد تومان کردند و در نهایت نیز خواستند که آن را بهصورت بیتکوین یا دیگر ارزهای دیجیتال پرداخت کنیم.
پدر مجتبی در ادامه میگوید: حالا که تلاش پلیس نتیجه داده، ما قدردان محبت آنها هستیم که به چشمانتظاری و نگرانی من و همسرم پایان دادند و هرگز این لحظه را فراموش نخواهیم کرد.
مجتبی که 10روز در خانه گروگانگیران زندانی بوده، حالا خندههای کودکانهاش قطع نمیشود. از کنار مادرش تکان نمیخورد و میگوید دلتنگ خانه و خانوادهاش بوده است. او میگوید: وقتی مرا سوار ماشین کردند به من گفتند چشمانت را ببند. چندبار چشمانم را باز کردم و دیدم در جاده هستیم. شبها در یک اتاق کنار گروگانگیران میخوابیدم و در این 10 روز فقط چندبار نان و پنیر به من دادند. حمام هم که نرفتم، چون حمامشان آب نداشت.
انگیزه؛ بدهی 14میلیاردی
طراح نقشه کودکربایی، مردی جوان است که با یکی از اقوام پدر مجتبی دوست بوده است. او خبر داشت که پدر مجتبی وضع مالی خوبی دارد و برای همین پسر وی را بهعنوان گروگان انتخاب کرده بود.
*چه شد که نقشه کودکربایی کشیدی؟
من و همدستم بهروز نزدیک به 14میلیارد تومان بدهی بالا آورده بودیم و برای جبران آن این نقشه را کشیدیم. یک سالی میشد که ما در بورس فارکس و کریپتو کار میکردیم. از مردم پول میگرفتیم تا به آنها سود بدهیم و خودمان هم سود کنیم. از فامیل گرفته تا دوست و آشنا. از هر کس بالای 100میلیون پول گرفتیم به این امید که سود این سهام چند برابر میشود و زندگیمان تکان میخورد. اما بدجوری ضرر کردیم. مثلا یک شب خوابیدیم و صبحش که بیدار شدیم، فهمیدیم قیمت سهامی که خریدهایم بهشدت افت کرده و 6میلیارد تومان ضرر کردهایم. در مجموع با معاملاتی که انجام دادیم نزدیک به 14میلیارد تومان ضرر کردیم. از سوی دیگر مردم هم پولهایشان را میخواستند. برای همین نقشه آدمربایی کشیدیم.
*به عواقب این کار فکر نکردید؟
اگر به عواقبش فکر کرده بودیم که هرگز دست به چنین کاری نمیزدیم. ما تا به حال یک تخم مرغ هم سرقت نکرده بودیم اما ناچار شدیم برای رسیدن به پول، بچهای را بدزدیم و گروگان بگیریم. اما باور کنید اصلا قصد آسیب رساندن به او را نداشتیم. آن تماسها هم فقط برای تهدید بود.
*چه شد که رفتید سراغ مجتبی؟
پدرش را از قبل میشناختم و میدانستم وضع مالی خوبی دارد. 3-2 هفته قبل از آدمربایی به همراه همدستم به اطراف خانه آنها رفتیم و متوجه شدیم که او هر روز ظهر به تنهایی راهی مدرسهاش میشود. به همین دلیل روز حادثه سوار بر ماشین یکی از دوستانم شدیم، پلاک را مخدوش کردیم و منتظر گروگان نشستیم تا اینکه رسید و بعد او را با خود بردیم. اول رفتیم کاشان؛ جایی که همدستم زندگی میکند. یک شب آنجا بودیم اما همسر و بچه او که به خانه یکی از اقوام رفته بودند قرار بود برگردند. به همین دلیل به خانه دوستم در قم رفتیم. هر بار هم پارچهای روی صورت مجتبی میانداختیم تا جایی را نبیند.
*اگر به پول میرسیدید، با پسربچه چه میکردید؟
میخواستیم در یک پارک رهایش کنیم. راستش همان روز اول هم که او را ربودیم ترسیدیم و میخواستیم بچه را رها کنیم اما گفتیم که باید این کار را به پایان برسانیم.
*با همدستت چطور آشنا شدی؟
هر دویمان حسابداریم و از این طریق با هم آشنا شدیم.
آیا این خبر مفید بود؟ 0 0
نتیجه بر اساس 0 رای موافق و 0 رای مخالف
آخرین دیدگاه