حمید ابوطالبی، مشاور سابق حسن روحانی معتقد است که دیپلماسی خارجی ما در یک چرخه باطل گرفتار شده و در سطوح مختلفی نیز دچار خطای استراتژیک است و تا زمانیکه عزم و اراده ای برای اصلاح این خطاها وجود نداشته باشد در همچنان بر همین پاشنه خواهد چرخید.
به گزارش خبرآنلاین، بخش هایی از گفت و گوی ابوطالبی را در ادامه می خوانید:
*پس از مذاکرات وین و بنبست مذاکرات قطر و رها شدن برجام در سیاست سکوت و بینتیجه بودن سفر نیویورک و اعلام بسته شدن پنجره گفتگوها؛ اکنون دیگرتردیدی وجود ندارد که چنانچه درک روشنی از منافع ایران وجود داشت، نباید وضعیت مذاکرات به این نقطه میرسید. اکنون سوال دقیق تر است که واقعا خطای استراتژیک سیاست خارجی چه بوده است؟
*من معتقدم، خطای استراتژیک در پنج سطح متفاوت، به سردرگمی در دیپلماسی و افتادن در چرخهی باطل صورت و معنای مذاکره انجامیده است. آنچه که نشان میدهد مذاکره مستقیم تابو است و لذا چگونگی شکل و صورت مذاکرهی با آمریکا مذاکرات را ناکارآمد و امکان هرگونه تحرکی را سلب کرده است.
*در این زمینه و از همه مهمتر خطای مفهومیِ انطباق مذاکرات برمبنای «حق» است که راه به جایی نخواهد برد. زیرا هر دو طرف خود را ذی حق می دانند. ایران میگوید هسته ای حق ایران برای تامین منافع ملی است؛ آمریکا هم می گوید تحریم حق آمریکا برای تامین منافع ملی است. از نگاه هر دو طرف هم کوتاه آمدن از حق، نابودی سرشت انسانی است!
*باید یکبار برای همیشه و برای خروج از بنبست های استراتژیکِ نابودکننده کشور، گفتمان چهل سالهی بینتیجهی «حق دربرابرحق» را به «منافع دربرابر منافع» تغییردهیم.
پنج سطح خطای استراتژیک:
*سطح اول، برداشت نادرست ومنفی از مذاکرات و موقعیت ایران است. اینکه موفقیتِ مذاکرات، خواست و نیاز آمریکا و غرب است؛ ایران، تبعاتِ منفی تحریم و فجایع حاصل از آن را ازبین برده است؛ اقتصاد ما درمسیر رشد و پیشرفت افتاده و دیگر نیازی به برجام و رفع تحریمها ندارد!
*سطح دوم، هراسناکیِ دیپلماسی ایران، تحت فشار جریانهای افراطی داخلی است: این واقعیت که مذاکره به نوعی با احساس ناامیدی و ناتوانی پیوند خورده است؛ اینکه مذاکره انجام میشود، ولی پشتیبانی و حمایتی برای اتخاذ تصمیمات استراتژیک و ایستادن بر آن و دفاع از اقدامات وجود ندارد.
*رییس دولت هم یا نمیخواهد و یا نمیتواند همچون دولت پیشین، به این وظیفهی اساسی دفاع از منافع ملی در دیپلماسی کشور بپردازد. علتِ آنکه مذاکرات هستهای در سال ۱۳۸۲ از وزارت خارجه بهشورای امنیت ملی رفت همین نیاز بزرگ به پشتیبانی کلان بود.
*سطح سوم، بحران روانی برآمده از شعارهای پیشین برای جناح حاکم است: ماندگاری در جوّ ناشی از بیش از دودهه مخالفتِ ایدئولوژیک با غرب ومذاکره با آمریکا؛ بحران بیفرجام جایگزینی غرب با روسیه و چین؛ نگرانی از دست دادن پایگاه اجتماعی داخلی و حامیان منطقهای؛ بیبرنامگی ملی و عدم درک نیاز واقعی به مذاکرات هستهای؛ و …
*سطح چهارم، ابهام از آینده تصمیمات در سیاست خارجی، چه مذاکرات هستهای و چه مذاکره با عربستان و… است: اینکه آیا تعامل با عربستان می تواند پایدار و دائمی باشد؟ آیا ارائه تضمین در مذاکرات هستهای در اوج دشمنی با آمریکا ممکن است؟ خواستی، که هم ناشدنی است و هم درصورت ارائهی احتمالی آن فقطتا پایان دولت دموکرات ارزش خواهد داشت.
*اینکه ما چگونه از آمریکا انتظارداریم بدون مذاکره مستقیم و ایجاد اعتماد فیمابین بر تعهداتی که چندان محکم و مورد تایید سنا نیستند استوار باشد؟ این سوال استراتژیک که وقتی آمریکا از برجام خارج شد، چرا ساختار ۵+۱ قادر به حفظ برجام نبود، و اکنون هم درصورت بروز این اتفاق، این ساختار قادر به حفظ برجام نخواهد بود و هیچ اهرمی برای آن وجود ندارد. لذا برجام همیشه لغزان وناپایدار خواهد بود مگر آنکه اعتمادی میان ایران وآمریکا بوجود آید.
*سطح پنجم، فقدان یک پارادایم جدید است: اینکه ثبات استراتژیک یا وصله پینه کردن برجام، کدام به سود منافع ملی ایران است؟ اینکه آیا این دولت، قادر به ایجاد ثبات استراتژیک است، و یا آنکه میخواهد فقط ادعای مذاکره داشته باشد؟ اینکه اصولا آیا این برجامِ ازهم گسسته شده دوباره پاره نخواهد شد؟ اینکه دولتی که قادر به طرح روایتی جدید از کار خود در مذاکرات نیست، روایت پیشینان را هم قبول ندارد، آیا با تکرار هدف رفع تحریم ها می تواند به بحران هسته ای خاتمه دهد؟ اینکه آیا این مذاکرات، چسباندن چیزی به برجام نیست که حاصلی جز ایجاد مشکلات بیشتر ندارد؟
آیا این خبر مفید بود؟ 0 0
نتیجه بر اساس 0 رای موافق و 0 رای مخالف
آخرین دیدگاه