با گذشت یک هفته از مرگ تراژیک مهسا امینی صحبتها درباره این اتفاق و گشت ارشاد و لزوم بازنگری در رویکردهای این نهاد ادامه دارد. در یک طرف چهرههای سیاسی و کارشناسان هستند که سعی دارند این مساله را ریشهیابی کرده و راهکاری برای برونرفت از این شرایط ارائه دهند و در طرف دیگر مردم هستند که فارغ از هر تحلیلی در واکنش به این موضوع مطالبات خود را به شیوهای دیگر دنبال میکنند.
محمدصادق جوادیحصار، سخنگوی حزب اعتمادملی، با اشاره به اینکه «دلیل واکنشهای اخیر پس از مرگ مهسا امینی ریشه در مظلومیت این دختر جوان ایرانی دارد» گفت: تلاش برای تشکیل ساختار یکدست سیاسی و حذف غیراصولی رقبا باعث شده تا مردم کنشگری در عرصههای غیررسمی را برای دنبال کردن مطالبات خود انتخاب کنند. عرصههایی که در ادامه رخدادهای تازهای را میآفریند و تحولات جدیدی شکل میدهد.
به گزارش اعتماد، مهمترین بخشهای گفتوگو با محمدصادق جوادیحصار را در ادامه میخوانید:
*اولین برداشتی که از این اتفاق ناگوار میتوان داشت، آن است که موضوع «اعتماد» بین دولت و طبقات مختلف اجتماعی به یک دو قطبی کامل بدل شده است. یعنی از یک طرف مردم نمیخواهند گزارههای مطرح شده از سوی سیستم سیاسی را باور کنند و از سوی دیگر نیز تصمیمسازان و سیاستگذاران هیچ انعطافی برای پذیرش حقایق عیان از خود نشان نمیدهند. یک دختری به دلیل حجاب توسط گشت ارشاد بازداشت میشود، 2 ساعت بعد اعلام میشود، این دختر جوان راهی بیمارستان شده و ناگهان دو روز بعد اعلام میشود، فوت کرده است. به هر روش و فرمولی که برای حل کردن این معادله تلاش شود باز هم به جایی نمیرسیم.
*متولیان به جای افزایش شفافیت باز هم از همان سناریوی قدیمی استفاده کردند. یعنی اعلام شد طرف سکته کرده، ناگهان افتاد زمین و فوت کرده و… حتی یک خبرگزاری قبل از ورود پزشکی قانونی، رای قطعی هم درباره علت فوت صادر کرد! این رویکرد سادهسازی ماجراست و باعث افزایش التهاب و عصبانیت مردم میشود. بعد هم به سرعت طرف را بردند و دفن کردند.
*این روشها تداعیکننده تجربیات سالهای گذشته است که بر حجم ناباوریها افزود. بنابراین مهمترین خروجی رخداد، افزایش بیاعتمادی مردم نسبت به متولیان امور و دستگاههای نظارتی است.
*آستانه تحمل مردم نسبت به قبل کمتر شده است. اگر در گذشته اتفاق تلخی میافتاد و مثلا 10، 20 یا 50 مصدوم، مضروب و فوتی داشت، شاید باعث بروز این حجم از مخالفت نمیشد. این حجم گسترده از هماهنگی میان اقشار مختلف با نحلههای فکری مختلف در خصوص یک رخداد معنادار است. از یک طرف اصلاحطلبان وارد میدان شدند، بدون اینکه هیچ شرط و شروطی بگذارند. از سوی دیگر اصولگرایان معتدل موضوع را محکوم کردند. ضمن اینکه ملی و مذهبیها، فعالان سیاسی، ورزشکاران، هنرمندان، ادبا، احزاب و… همگی وارد میدان شدند. اساسا شما نحله موثری از جامعه را نمیتوانید پیدا کنید که نسبت به موضوع بیاعتنایی کرده باشند. این نوعی بازیابی سرمایه اجتماعی زنان است.
*دلیلش این بود که این فاجعه مظلومانه رخ داد و جامعه ایرانی نسبت به مقوله مظلومیت بسیار حساس است. حتی در عرصه انتخابات گفته میشود فرد یا جریانی که بتواند خود را در جایگاه مظلوم بنشاند، بیشتر توجه و رای مردم را جلب میکند. دختری از شهرستان به مهمانی آمده است؛ با گشت ارشاد مواجه میشود و جانش را از دست میدهد. این روایت مظلومانه، باعث ایجاد یک تکانه عمومی شد.
*متاسفانه توهم قدرت برآمده از ایجاد یک ساختار قدرت باعث شد تا برخی جریانات متوهم احساس کنند سکه قدرت به نام آنها ضرب شده و میتوانند از هر مانعی عبور کنند. غافل از اینکه این ساختار یکدستی که به صورت مصنوعی ایجاد شده بود، طرف مقابل و جامعه مدنی را نیز به یک هماهنگی و همافزایی یکدست رساند. یعنی همه افراد و جریاناتی که رانده شده بودند در مخالفت با این ساختار یکدست همسو شدند.
*هرچند این طیفهای اصولگرا تصور میکردند که هیچ نیروی مخالفی در برابرشان نمانده، اما غافل بودند که یک نیروی عظیم اجتماعی در حال بازیابی خود است و یک تکانه میتواند این نیرو را برای پیگیری مطالبات خود به حرکت درآورد. الزاما این تکانه اقتصادی، سیاسی و… نخواهد بود، بلکه موضوعی که بتواند احساسات عموم را جریحهدار کند این همآوایی را شکل میدهد. این اتفاق، این روزها افتاده و مواجهه با آن نیازمند نهایت عقلانیت و شجاعت است.
*عاقلانه و شجاعانه آن است که هرچه سریعتر معذرتخواهی شود. فرد، افراد و جریانات متخلف در هر جایگاهی که باشند، باید مجازات شوند تا این موج و این اتحاد عمومی فروکش کند. این تصور که برخی مطرح میکنند که عقبنشینی از گشت ارشاد موجب پیشروی بیشتر جامعه میشود، اشتباه است.
*طی سالهای اخیر تلاش زیادی شد تا اقشار جوان و فرهیخته کشور را نسبت به اصلاحطلبان بدبین کنند. این روند باعث شد تا نسلهای جدید کشور سیاست گریز شده و خود را از نزدیک شدن به جریانات سیاسی دور نگه دارند. این روند علیه سیستم عمل کرد و باعث شکلگیری یک جریان ملی در کشور شد که فارغ از جریانات سیاسی به دنبال عدالتخواهی و ظلمستیزی است. هرچند گفتمان آنها گفتمان اصلاحطلبی است اما خود را فراتر از جریانات سیاسی تعریف میکنند.
*[در پاسخ به اینکه این روزها شعاری با عنوان «زن، زندگی و آزادی» شکل گرفته] طرح این شعار به معنای اثرگذاری بنیادین زنان در جامعه امروز است. امروز نیمی از جامعه ایران را زنانی تشکیل دادهاند که نهضت سهمخواهی، آزادیخواهی و شخصیت برابر را طلب میکنند و آن را اصل میدانند. «زن و زندگی» با هم هماهنگی و ملاطفت دارند و «زنِ بدون آزادی»، زن زندگی نیست، زنِ زاینده، زن رویشدهنده، زن متولدکننده و زن آرمانخواه نیست. آزادی رکن پرورش و پویش و توانایی زنان است. این به نظرم شعاری هوشمندانه است که در ناخودآگاه جمعی ایرانیان رسوب کرده است.
*معصوم در کلامی میگوید: «حرف حق را از اهل باطل بپذیر و حرف باطل را ولو از اهل حق نپذیر. بلکه نقدکننده سخن باش.» نقد سخن یعنی سخن خوب را از سخن بد بتوان تشخیص داد. معتقدم ایده خوب و مطالبه درست را باید پذیرفت و مطالبه غیرمنطقی را باید کنار گذاشت. این مطالبات منطقی و در راستای حقیقت زمان و فرهنگ ایرانی است.
*در یک عبارت، همه باید تابع اراده ملت شوند. همه حاکمان از صدر تا ذیل نوکر مردمند. اراده مردم باید در کشور ساری و جاری باشد. وقتی مطالبهای وجه عمومی پیدا میکند و پیر و جوان و مرد و زن درباره آن سخن میگویند، همه باید در برابر آن تابع باشند. این را قانون اساسی کشور میگوید. معنی ندارد. تصمیمسازان باید صدای مردم را بشنوند.
آیا این خبر مفید بود؟ 2 1
نتیجه بر اساس 2 رای موافق و 1 رای مخالف
آخرین دیدگاه