شیلا زندگی پرتلاطمی داشته است. او در کودکی فرزند طلاق شد و پدرش مراقبت از او را بر عهده گرفت؛ اما طولی نکشید که پدر ازدواج کرد و زندگی شیلا زیر و رو شد. حالا شیلا به جرم مشارکت در سرقت دستگیر شده است. او در گفتوگو با اعتمادآنلاین از زندگی پردردش میگوید.
*چرا دست به سرقت زدی؟
من نمیخواستم سرقت کنم، طوری شد که مجبور شدم این کار را بکنم. من تنها زندگی میکردم و برای زندگی کردن مجبور بودم سرقت کنم.
*تو دختر جوانی هستی، چرا کار نمیکنی؟
کسی به من کار نمیداد. تنها راهم سرقت بود.
*از زندگیات بگو.
وقتی خیلی بچه بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند. پدرم من را بزرگ کرد. بعد هم پدرم زن گرفت و بچهدار شد. دیگر کسی به من توجه نمیکرد، نامادریام سعی میکرد کاری کند که من از آن خانه بروم. مادرم هم شوهر کرده بود و قبول نکرد پیش او باشم. خلاصه اینکه مدتی در خانه عمهام بودم بعد عمهام من را به بهزیستی سپرد و من هم از بهزیستی فرار کردم. دیگر برنگشتم و در خیابان زندگی میکردم.
*چرا در بهزیستی نماندی؟
نمیدانم چرا این کار را کردم، من دوست نداشتم کسی دلش برایم بسوزد و فکر میکردم در بهزیستی ماندن آزارم میدهد.
*درس خواندهای؟
نه. وقتی به بهزیستی رفتم چند هفتهای مدرسه میرفتم، وقتی فرار کردم دیگر مدرسه نرفتم. بعد هم دیگر سارق شدم.
*چطور سرقت میکردی؟
بیشتر کیفقاپی میکردم، در اتوبوس و مترو، بعد هم با جهان آشنا شدم. با هم دوست شدیم و سرقت میکردیم.
*با جهان چطور سرقت میکردی؟
کیفقاپی میکردیم. من ترک موتور جهان مینشستم و کیفقاپی میکردیم، بعد هرچه بود میفروختیم و تقسیم میکردیم.
*میدانی مجازات سنگینی در انتظار توست؟
بله و واقعاً پشیمانم.
*جهان هم دستگیر شده؟
بله. خوشحالی من این است که جهان هم دستگیر شده. من عاشق او هستم و تصمیم داریم در زندان با هم ازدواج کنیم. اگر دستگیر نمیشد نمیتوانستیم این کار را بکنیم.
*جهان هم رضایت دارد ازدواج کنید؟
او راضی است، خانوادهاش رضایت ندارند ولی جهان گفته من را میگیرد.
آیا این خبر مفید بود؟ 1 0
نتیجه بر اساس 1 رای موافق و 0 رای مخالف
آخرین دیدگاه