جلال و جلال…. چیزی برای گفتن ندارم… بیزارم از این نوشتنهای مکرر برای بهترین آدمهای زندگیام. رفقای بیتکراری که رفتنشان آتش به جانت میزند…۲۲ ساله بودم و او ۵۵ ساله…بلد بود این فاصله را برای رفاقت پُر کند. بلد بود چطور رفاقت کند …وقتی بود، خیالت راحت میشد که یک پشت داری. حضور جلال امنیت خاطر میساخت…
در «تیغ و ابریشم»، دستیار اول کارگردان بودم و او بازیگر …خیلی چیزها را در پای گوش، با اشاره و ایما، با صراحت به من آموخت …اولین تجربه حرفهای من، هفتادمین فیلم بلند او بود..جلال بلد بود این فاصله را چطور پُر کند…
جلالِ پشت صحنه، هیچ ربطی به شخصیت مقابل دوربین نداشت. ذرهای از آن تندخویی و خشم و شرارت را در وجودش نمیدیدی…بلد بود فاصله بین این دو وضعیت را چطور پر کند..بین سینما و زندگی را…بین نقش و خود واقعیاش را…
بدمن فیلمهای ایرانی، یکی از خوش قلبترینهای روزگار بود. راست و صریح و نجیب بود. افتاده و بی ادعا..همراه و همدل…
بچه باشگاه بود. چرخ خورده بود در گود زورخانه و دست و پنجه نرم کرده بود با میل و کباده… آن روزها در باشگاهها این همه آینه نبود برای برانداز کردن ماهیچهها و عضلات ورم کرده، گود، تو را به قعر میبرد تا غره نشوی، یادت میداد که در خود سیر کنی. با رسم و آئینی، با بوسه بر خاک و ذکری داخل میشدی…جلال اینها را از باشگاه گرفته بود..
بچه تهران بود. در محله چرخ خورده بود.. بلد بود از وسط معرکه جان سالم بهدر ببرد… چطور از ضعف به قوت برسد. از قلب محرومیت به دارایی برسد. باشگاه و زندگی در محله یادش داد که خودش را بسازد. این روح جنگندگی و سرشاخ شدن با سختیها از آنجا آمد. محله و باشگاه به تو یاد میدهد تا به سرعت و با چابکی حقت را از زمانه بگیری… چطور در کمترین فرصت قلابت را به خوشبختی سنجاق کنی… با یک نگاه و یک سلام هم دیده میشد و هم خوش میدرخشید… کافی بود در زاویه نگاه باشد..بلد بود چطور این فاصله را پر کند… چطور حسابش را از پسزمینه جدا کند…که کرد…با خوشرویی و افتادگی و معرفت، با اندامی ورزیده و ظاهری دلنشین، یک راست رفت به قلب سینما… رفت مقابل دوربین… وقتی انتخاب شد برای بازی در یک فیلم، خیلی زود جایی برای خودش دست و پاکرد… یک جایی خاص خودش… کمتر کسی توانست مثل او انتخاب اول هر کارگردانی باشد..او سخت کار کرد… منظم و خوش قول و مسئول بود. در فیلم بازی نمیکرد، زندگی میکرد… حواسش به کارش بود. وقف کار بود. همین وسواس و هوش ذاتی از او بازیگری درجه یک ساخت. با همه سینماگرانِ پیشرو کار کرد. با کیمیایی بیشتر از همه..این دلبستگی به معرفت و خلق و خوی برآمده از دل کوچه و محله، به مناسبات زیبای محله و فرهنک تهرانی، او را بازیگر ثابت فیلمهای سازنده قیصر کرد…
تقدیر بازیگری او بعد از انقلاب، سیر پرفراز ونشیبی داشت. چند فیلم کار کرد و خیلی از فیلمها را کار نکرد…اجازه بازی دریافت میکرد و بعد برای سال بعد مجوز بازی نداشت…مهر میدید و توامان نامهربانی…
این سختیها دلزدهاش کرد اما از پا نیفتاد…گود زورخانه به او یاد داده بود این چرخ خوردن را …
او ۹۰ فیلم کار کرد و ۹۱ سال زندگی کرد…
برای هر سال از عمرش یک فیلم دارد. فیلمها که تمام شد، عمرش به سر آمد ..
همین!
۵۷۵۷
آخرین دیدگاه