من مریم نوابینژاد هستم همان سوژهپرداز سالهای ٨٨ تا ٩٤ برنامه «ماه عسل» که بعدها همیشه از من بهعنوان گروه بچههای «ماه عسل» یاد شد. من آن روز، رضا و سایر کودکان کار را به همت مددکارهای دلسوز و مهربان جمعیت امام علی (ع) به برنامه آوردم.
قرار بود از رنج بچههای کار بگوییم ولی در حقیقت، چیزی بیشتر از نمایش به تماشا نگذاشتیم. ما هیچکدام والی مهر نبودیم و نیستیم، ما در برابر کاری که قرار است برای بهتر شدن شرایط این بچهها میکردیم، نمیدانستیم و نمیدانیم. چه کسی تشخیص داد صلاح یک بچه لبخط، این است که یکسال در خانهای رهن شده در سعادتآباد زندگی کند؟ که بیشتر آرزو کند؟ در حالی که نه خودش و نه خانوادهاش به لحاظ فرهنگی، روحی و روانی با شرایط آن منطقه برای مدت کوتاه، بدون کارشناسی و بدون صلاحدید صاحبنظران، آماده نبودند.
دوباره رانده شدن رضا از سعادتآباد، بزرگترین ضربه روحی زندگیاش بود، این را وقتی فهمیدم که یکسال بعد او را در برنامهای که دعوتش کرده بودیم، دیدم و رضا حتی بیآرزوتر از وقتی بود که به برنامه آمده بود. بماند که کاش میشد به جای نگاه موردی به یک کودک، همهمان کاری برای بهتر شدن شرایط بچههای لبخط میکردیم، کاری که بچههای جمعیت امام علی(ع) با سختی در طول سالها تا حدودی توانستهاند انجام دهند.
ما همه خوب میدانیم اجرای تئاتر، رفتن موقت به مدرسه و یا بازی فوتبال، فقط سایه کوچکی بر آن همه بدبختی است. نمیخواهم بگویم تقصیر کیست، نمیخواهم بگویم انبوه بدبختیهای تلنبار شده بر دوش یک کودک فقط ماحصل یک اشتباه رسانهای است اما دستکم یاد بگیریم به جای لطفهایی که جلوی دوربین جار میزنیم، به سراغ فرهنگسازی در رسانه برویم و به جای دلسوزی و لطفهای هیجانی و کوتاهمدت، با نظر کارشناسان به ریشهیابی آسیبهای اجتماعی بپردازیم. باشد که رستگار شویم.
badoorbin.comakhbarazad.comمنبع : خبرفوری
آخرین دیدگاه