مشخص است که مرحوم مصباح در فلسفه نیز مانند سیاست فکری خلاق و نقادانه داشت اما نتایج نقدهای خود را به صورت یک کل منظم درنیاورد.
به گزارش خبر فوری، مرحوم آیت الله مصباح یزدی بدون شک یکی از موثرترین متفکران اسلامی معاصر بود که تاثیر به شدت زیادی بر محافل فکری و اعتقادی قم و تهران داشت.
چه مسلک او را قبول داشته باشیم چه نه، نمیتوان انکار کرد که مرحوم مصباح یکی از صریحاللهجه ترین متفکران اسلامی معاصر بود. او بدون هیچ ترسی عقاید سیاسی و فکری خود را بیان میداشت. مرحوم مصباح در تفکر نیز به همین اندازه نترس و متهور بود و ابایی از ابراز عقاید بعضا جنجالی نداشت.
در مورد عقاید سیاسی مرحوم آیت الله مصباح بحثهای بسیاری شده است. اما بد نیست مروری هم بر عقاید فلسفی او داشته باشیم. نظریات فکری و فلسفی آیت الله مصباح یزدی به نحوی بود که به خوبی "تهور" او را نشان داده و حتی میتواند روش و رنگ و بوی نظریات سیاسی اش را مشخص کند.
علامه مصباح در فلسفه
آنچه مشخص است، آیت الله مصباح یزدی در فلسفه اسلامی پیرو مکتب متعالیه و فلسفه ملاصدرا بود اما در بیان برخی عقاید فلسفی از ملاصدرا چنان دور میشد که باور نکردنی بود. همگی نیک میدانند که آزاد اندیشی در ذات فلسفه است و بیان عقاید عجیب و مخالف رای عامه و خواص از جمله لوازم حکمت است. با این حال، بیان تناقضآمیز چیزی است که میتواند قدرت و صلابت یک اندیشه فلسفی را کم کند.
روحیه و مشی مصباحی دقیقا شامل این تناقض بوده است. مرحوم مصباح با تهور خاص خود اصول فلسفه متعالیه را به چالش میکشید و آن را تغییر میداد اما حاضر نبود به لوازم این تغییر تن داده و نتایج فلسفی بحث خود را که خروج از فلسفه متعالیه بود بپذیرد.
بد نیست به حداقل دو اندیشه او که همگی از آثار حکمی او خارج شده اند اشاره کنیم:
الف. بحث علم حضوری ناآگاهانه
یکی از نظرات جالب آیت الله مصباح در فلسفه تقسیم خاص علم از نظر او است. مرحوم مصباح مانند قدما معتقدند علم بر دو نوع است: حصولی و حضوری. علم حصولی آن است که تصور یک متعلق یا معلوم برای ما حاضر باشد و علم حضوری آن است که خود معلوم در نفس ما حاضر باشد.
نکته عجیب این است که آیت الله مصباح معتقدند علم حضوری بسته به شرایط نفس میتواند آگاهانه یا ناآگاهانه باشد. ایشان معتقدند که بسته به ضعف وجودی یک شخص، علم او نیز ضعیف یا قوی میشود. از نظر مرحوم مصباح، ما به آفریدگارمان علم حضوری داریم اما به علت ضعف وجودیمان از این علم آگاه نیستیم.
تهور در نظریه پردازی به خوبی در این فقرات مشخص است. آنچه ذات علم را تشکیل میدهد آگاهی است. این در حالی است که از نظر مرحوم مصباح، علم حضوری میتواند ناآگاهانه باشد. به عبارتی، آگاهی ما میتواند ناآگاهانه باشد. این مشخصا نوعی تناقض است.
آنچه باعث این تناقض شده این است که مرحوم مصباح بین حضور و علم حضوری خلط کرده اند. البته میتوان چیزی نزد ما حاضر باشد اما ما از آن آگاه نباشیم اما نمیشود که ما به چیزی علم داشته باشیم و همزمان از آن آگاه نباشیم.
آیت الله مصباح با شجاعت مثال زدنی خود از بحث آگاهی و علم نزد قدما فراتر رفته و سعی دارند بحث ناخودآگاه را هم (که حقا جایش خالی است) وارد این فلسفه بکنند اما از لوازم و نتایج این بحث غافلند و نمیتوانند نتایج بحث خود را قبول کرده و یا به خوبی آن را تعقیب کنند. از این رو است که دچار نوعی تناقض میشوند.
ب. حرکت جوهری غیرتکاملی
یکی از مهمترین نظرات آیت الله مصباح در فلسفه، اعتقاد به چند حرکت جوهری است.
آشنایان با فلسفه اسلامی به خوبی میدانند که نزد ملاصدرا اصل حرکت به جوهر بر میگردد نه عرض. با این حال، ملاصدرا معتقد است که اولا یک حرکت و صورت در همه عالم موجود است و همه اشیاء در حال حرکت به یک سمت هستند ( که آن مقصد هم وجه الله و حق است) و ثانیا این حرکت تکاملی است. به این معنی که هر موجودی که حرکت میکند به سمت کمالی حرکت میکند و اصولا حرکت جوهری موجود متحرک را به سمت بهتر شدن پیش میبرد.
آیت الله مصباح با شجاعت به هر دو این نظریات هجوم میآورد. ایشان معتقدند که اولا حرکت به معنی کمال نیست.
در نظر فلاسفه قدیم، حرکت به معنی خروج شی از قوه به فعلیت است. مرحوم مصباح معتقدند این خروج اما لزوما به معنی کامل شدن نیست. خروج از قوه به فعل به معنی این است که صورتی از شی گرفته شده و صورتی دیگر جایگزین شود، اما این به معنی تکامل شی نیست. همانطور که وقتی آب به بخار تبدیل میشود، کامل نمیشود بلکه فقط صورتش جایگزین یک صورت دیگر میشود. ایشان در نتیجه معتقدند بسیاری از حرکات جوهری نه تنها تکاملی نیست بلکه تنزلی نیز هست.
مرحوم مصباح همچنین معتقد است که لزومی ندارد به یک حرکت جوهری در عالم قائل باشیم. ملاصدرا طبق نظریه اصالت وجود و حرکت جوهری خود معتقد است که در واقع یک صورت در عالم وجود دارد که همه اشیاء عالم بخشی از آن را تشکیل میدهند (طبق گفته آیت الله مصباح)؛ در واقع طبق گفته ایشان، یک وجود در عالم متقرر است و این وجود مراتبی دارد که در هر مرتبه، یک ماهیت مشخص نیز از آن انتزاع میشود.
یعنی یک موجود متکاملی هست که در مرتبه پایین خاک است و وقتی کمی بالاتر میرود ماهیت گیاه از آن انتزاع میشود. این رای از نظر مرحوم مصباح عقلانی نیست. ایشان در نقد این نظریه میگوید: "اگر بنا باشد در هر مرتبهای از وجود، ماهیتی انتزاع شود پس باید بین خاک و گیاه بی نهایت ماهیت باشد."
این نقد بدون شک بسیار مهم است و درصورتی که به خوبی دنبال میشد میتوانست حکمت متعالیه را از بن بست خارج کند اما این اتفاق نمیافتد و مرحوم مصباح به عنوان یک فیلسوف با وجود نقدهای مذکور و غیرمذکور همچنان در چارچوب حکمت متعالیه باقی میماند. این همان تناقضی است که در بالا ذکر شد. دو نظریه بالا از جمله ملزومات مهم حکمت متعالیه است که مشکلات فلسفی و کلامی بسیاری را حل میکنند.
یکی از اصلی ترین مشکلاتی که وحدت و تکاملی بودن حرکت جوهری حل میکند، " شبهه ابن کمونه " است. ابن کمونه فیلسوف و منطق دان قرن هفتمی است که شبهه ای را در مورد وحدانیت باری تعالی مطرح کرده است. او با فرض گرفتن اصول حکمت مشاء و به خصوص فلسفه ابنسینا سعی دارد خلاءهای کلامی این حکمت را بیابد. ابن کمونه میگوید که چه اشکالی دارد اگر فرض کنیم دو جهان موازی و متباین وجود داشته باشد که هیچ ارتباطی هم با هم نداشته باشند. چه دلیلی وجود دارد که برای هر دو این جهانها یک آفریدگار باشد؟ ممکن است هر یک، دو آفریدگار داشته باشند که متباین بوده و هیچ ارتباطی هم با هم نداشته باشند.
شبهه ابن کمونه توسط مشائیان به خوبی پاسخ داده نشد اما این ملاصدرا و حکمت متعالیه بود که با دو اصل وحدت وجود و حرکت جوهری تکاملی توانست به نوعی این شبهه را منحل کند. از نظر ملاصدرا یک عالم بیشتر وجود ندارد و این عالم دائما در حال حرکت به سمت کمال است و اوج این کمال باری تعالی است. بنابراین، در چارچوب فلسفی ملاصدرا، شبهه ابنکمونه اصلا مطرح نمیشود.
مرحوم مصباح با نقدهایشان هر دو این اصول را از بین بردند و احتمالا متوجه این نکته نبودند که راه احیاء شبهه ابن کمونه را باز میکنند. البته مرحوم مصباح در آثار خود در صدد پاسخ به این شبهه بودند و هرگز آن را قبول نکردند اما به هر حال، نقدهایشان به مکتب صدرایی باعث ضعف این مکتب شد و عجب آنکه خود علامه مصباح به نتایج این نقدها توجه نداشته و آنها را دنبال نکردند.
مشی مشابه در سیاست و فلسفه؟
بنابراین مشخص است که مرحوم مصباح در فلسفه نیز مانند سیاست فکری خلاق و نقادانه داشتند اما آنقدر از توان پیگیری و تحلیل برخوردار نبودند که نتایج نقدهای خود را دنبال کرده و آنها را به صورت یک کل منظم دربیاورند. این بود که دائما یک جهان پارادوکسیکال را نشان میدادند؛ جهانی که نحو مناسب و به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه مشکلاتش را پیدا میکردند اما باز در آن زیسته و بر حفظ تام و تمام آن و عدم جرح و تعدیلش اصرار مینمودند.
badoorbin.comakhbarazad.comمنبع : خبرفوری
آخرین دیدگاه