سیاسی/ بین الملل بسیاری از رهبران منطقه ای نگرانند که پیروزی بایدن، به مفهوم بازگشت سیاست خارجی واشنگتن به عصر باراک اوباما باشد.
پیروزی جو بایدن، نامزد دموکرات در انتخابات ریاستجمهوری ایالاتمتحده، رهبران بسیاری از کشورهای عرب متحد آمریکا در منطقه را مضطرب کرده است. آنان نگرانند که پیروزی بایدن، به مفهوم بازگشت سیاست خارجی واشنگتن به عصر باراک اوباما باشد، رئیسجمهوری که در قیاس با دیگر روسایجمهور آمریکا نرمش بیشتری در مقابل تهران از خود نشان داد. در نقطه مقابل در ایران، شماری از نخبگان سیاسی و علمی، راهیابی این دموکرات کهنهکار به کاخ سفید را با خوشبینی افراطی مینگرند.
حقیقت این است که نه بدبینی اعراب منطقه به بایدن چندان اعتبار دارد، نه خوشبینی عدهای در ایران به او.
با نگاهی به مواضع و دیدگاههای جو بایدن و عملکرد او در دوران معاونت ریاستجمهوری، به راحتی میتوان نتیجه گرفت که دستکم در حوزه سیاستخارجی آمریکا در خاورمیانه، «بایدن اوباما نیست».
همه نامزدهای ریاستجمهوری ایالاتمتحده پس از جورج بوش پسر، چه دموکرات و چه جمهوریخواه، در جریان مبارزات انتخاباتی، وعده دادهاند که به «جنگهای بیپایان در خاورمیانه» پایان خواهند داد و ردپای آمریکا در این منطقه استراتژیک جهان را کمرنگ خواهند کرد. اولین دلیل اول این سیاست، تغییر در اولویتهای ژئوپلیتیک آمریکا در خاورمیانه و تمرکز بر مهار چین در شرق دور است. دلیل دوم آن هم نزدیک شدن هرچه بیشتر آمریکا به استقلال انرژی و بینیازی از نفت خاورمیانه است.
در این مسیر، قطعا، بایدن هم راه اسلاف خود را پیش خواهد گرفت.
اما تصویر وسیعتری از سیاستخارجی بایدن، به ما نشان میدهد که او چه تفاوتهایی با اوباما دارد، اوبامایی که به جناح چپ حزب دموکرات نزدیک بود.
بهدنبال حملات یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱، بایدن از جنگ در عراق و افغانستان حمایت کرد، جنگهایی که اکنون یک شکست استراتژیک تلقی میشوند. سال ۲۰۰۴، یعنی یکسال پس از آغاز جنگ عراق، بایدن پس از سفر به منطقه بحرانزده فلوجه، از جورج بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا خواست نیروهای بیشتری به منطقه برای جلوگیری از شورشها اعزام کند. پیش از آن و در دهه ۹۰، بایدن، همحزبی خود یعنی بیل کلینتون، رئیسجمهور اسبق آمریکا را بهدلیل بحران بالکان بهشدت مورد انتقاد قرار داد و از او خواست اقدامات بیشتری برای جلوگیری از نسلکشی مسلمانان در این منطقه انجام دهد.
«مداخلهگرایی لیبرال» بایدن، نشات گرفته از سه دهه حضور در کمیته روابط خارجی سنای آمریکا است. او طی این سالها بارها به مناطق بحرانزده جهان سفر و روابط نزدیکی با متحدان ایالاتمتحده برقرار کردهاست.
علاوه بر این، مشاوران سیاستخارجی بایدن، یعنی آنتونی بلینکن، جیک سالیوان و دیگران به حلقه «جریان اصلی» سیاست خارجی واشنگتن تعلق دارند.
این دقیقا همان نقطه حساس و مهم تفاوت او با باراک اوباماست. بایدن از سال ۱۹۷۳ تا ژانویه ۲۰۰۹ که معاون اوباما شد، عضو سنای آمریکا بود. اما اوباما زمانی که به کاخ سفید رسید یک سناتور تازهکار و کمتر شناخته شده از ایالت ایلینوی بود که با شعار «تغییر» پیروز انتخابات سال ۲۰۰۸ شد. معتمدان نزدیک اوباما هم چندان شناخته شده نبودند. برای مثال یکی از نزدیکان او بنرودز بود که وظیفه اصلیاش نوشتن سخنرانیهای اوباما بود اما بعدها معاون مشاور امنیت ملی کاخسفید شد. رودز سپس به مشاور اصلی اوباما در سیاستخارجی تبدیل شد و بهدلیل نداشتن تجربه و تخصص کافی در این زمینه، سیاستهای رادیکالی به اوباما تجویز کرد که نتیجه آن پایان دادن به سنت «اجماع فراحزبی» در آمریکا در پروندههایی مانند ایران و کوبا شد. بیتردید، یکی از دلایل ناموفق بودن برجام، نادیده گرفتن حزب جمهوریخواه و حتی برخی اعضای بلندپایه حزب دموکرات در دستیابی به یک توافق معتبر و پایدار در واشنگتن بود.
البته این موضوع، قطعا به این معنا نیست که بایدن مانع از کاهش تحریمهای اقتصادی ایران یا تلاش او برای پایان دادن به جنگ بیرحمانه سعودیها علیه یمن در هفتههای اول ریاستجمهوریاش شود. با وجود این بسیار سادهلوحانه است اگر اینگونه بیندیشیم که بایدن، از ابزارها و اهرمهایی که ترامپ در طول چهار سال اخیر علیه ایران استفاده کرده، برای امتیاز گرفتن هرچه بیشتر از تهران در جریان «مذاکرات احتمالی» استفاده نخواهد کرد و لغو تحریمها را به ایران هدیه خواهد داد.
کار وقتی سختتر میشود که بدانیم او با روابط مستحکمی که با رهبران کشورهای اروپایی دارد، با اجماع آنها به ایران فشار وارد خواهد کرد. بایدن قطعا بهطور مشروط به برجام برخواهد گشت، اما همانگونه که بارها در مواضع پیشین خود گفته و نوشته، بازگشت به برجام «نقطه آغاز دیپلماسی با ایران» است، نه پایان آن. این سیاستمدار کلاسیک آمریکایی، برای بازگشت به توافق با ایران، بهدنبال طولانیتر کردن بند مناقشهبرانگیز «غروب آفتاب» در برجام است، موضوعی که اوباما به زمان کوتاهتر آن رضایت داده بود. بایدن طبیعتا فشارهای بیشتری نیز روی برنامههای موشکی و منطقهای ایران خواهد گذاشت. این دو موضوع آخر، همان مسائلی است که اوباما هنگام امضای برجام، از آن عبور کردهبود.
جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی سابق بایدن، که به احتمال بسیار زیاد سمت مهمی در دولت آینده ایالاتمتحده خواهد گرفت هم اخیرا موضعی مشابه اتخاذ کرد. سالیوان تاکید کرد که بایدن به متحدان آمریکا پیشنهاد خواهد داد از مذاکرات جامع منطقهای با تهران حمایت کنند تا ایران، عربستان سعودی و اماراتعربی متحده پشت میز مذاکرات بنشینند. این هم یکی دیگر از تفاوتهای بایدن با اوباما و تجربه تلخی است که از دوره رئیسجمهور اسبق برای بایدن بهجا ماندهاست. اوباما با انجام مذاکرات محرمانه با تهران– پیش از به قدرت رسیدن حسن روحانی- متحدان عرب منطقهای آمریکا را خشمگین و دلآزرده کرد
با همه این تفاسیر، بایدن هم مانند ترامپ و اوباما تلاش خواهد کرد نیروهای آمریکایی در خاورمیانه را به حداقل مورد نیاز کاهش دهد و به جنگ سبعانه سعودیها علیه مردم یمن پایان دهد. بایدن با اینکه دولت سعودی را یک دولت «منفور» توصیف کردهاست اما آنقدر در زمینه سیاستخارجی تجربه دارد که بداند روابط با سعودیها برای دهههای متمادی، چه در دوران دموکراتها و چه در دوره جمهوریخواهان، سنگ بنای دیپلماسی خاورمیانهای آمریکا بودهاست.
بایدن علاقهای به سرنگونی دولتها، «ملتسازی» و حضور نظامی در خاورمیانه ندارد، اما این موضوع به مفهوم عدم علاقه او به مداخلهگرایی در مناطق کلیدی جهان، از جمله غرب آسیا نیست.
بایدن که دیپلماسی را اولین ابزار و مداخله نظامی را آخرین آن میداند، تلاش خواهد کرد با روشهای نرم و غیرنظامی از جمله همکاری تنگاتنگ با متحدان منطقهای و فرامنطقهای آمریکا و با صرف کمترین هزینه به اهداف خود برسد.
نتیجه آنکه ما ایرانیها نباید با خوشبینی افراطی به انتخاب بایدن بنگریم و او را فرشته نجات بدانیم. بایدن که از معدود روسایجمهور آمریکا با سابقهای طولانی در سیاست خارجی است و شاید از این منظر فقط با جورج بوش پدر قابل قیاس باشد، سیاستمداری کهنهکار است که روشهایی پیچیدهتر در مناقشات بینالمللی پیش خواهد گرفت.
دستگاه دیپلماسی ایران باید بداند نه با اوباما طرف خواهد بود، نه با ترامپ. برای مقابله بایدن باید پیچیدهتر و ماهرانهتر عمل کرد.
بایدن و تیم سیاستخارجی او، با دو محور به جدال دیپلماتیک با ایران میآیند، محور اول، اجماعسازی با کشورهای اروپایی و حتی همراه کردن چین و روسیه در حوزه مسائل منطقهای و موشکی است و محور دوم تاکید بر مذاکرات منطقهای برای دستیابی به یک توافق جامع.
ایران در مقابل باید با دیپلماسی فعالانه تلاش کند این اجماع احتمالی را در هم شکند و از این شکاف به نفع خود امتیازگیری کند.
محور دوم دیپلماسی ایران باید رایزنیهای وسیع منطقهای با همسایگان باشد تا در هرگونه مذاکره جمعی منطقهای توان امتیازگیری بالایی داشته باشد. تاکتیک آمریکا در منطقه همچنان ایرانهراسی خواهد بود و دیپلماتهای ایرانی باید با همراه کردن همسایگان و تزریق اطمینان به آنان، این تاکتیک را خنثی کنند.
نکته مهمتر آنکه از داخل ایران باید یک سیگنال واحد و مستحکم به آمریکاییها ارسال شود. وجود هرگونه چندصدایی، تشتت و دودستگی، موضع ایران را تضعیف میکند. آمریکا باید دریابد که با یک دیپلماسی واحد، یکپارچه و مقتدرانه مواجه است تا ضعفی از داخل ایران برای آنان مخابره نشود.
برای مواجهه با بایدن، که یک دیپلمات کهنهکار با ذهن پیچیده است و همچنین تیم سیاستخارجی او که بر خلاف ترامپ دارای استراتژی چندلایه است، باید بسیار هوشیارانهتر از زمان اوباما و حتی ترامپ برخورد کرد.
badoorbin.comakhbarazad.comمنبع : خبرفوری
آخرین دیدگاه