سرگذشت عباس جوانمرد به روایت دختر بهرام بیضایی

5f74275189f19_5f74275189f1b یادداشت نیلوفر بیضایی برای درگذشت عباس جوانمرد را بخوانید.

نیلوفر بیضایی در صفحه شخصی اش نوشت:

«عباس جوانمرد ما را برای همیشه ترک کرد.

این یادداشت را به عباس جوانمرد اختصاص داده‌ام که پیوندم با او هم به لحاظ عاطفی و هم به لحاظ حرفه‌ای ناگسستنی ست. عباس جوانمرد دایی مادر من است اما من همواره او را "دایی" صدا کرده‌ام. بخش مهمی از خاطرات من از تئاتر به او و همسرش نصرت پرتوی که بازیگر و نمایشنامه نویس خوبی است باز می گردد. به سالهای کودکی‌ام و حضور در پشت صحنه‌های تئاترهای او. به لحظه دیدن فخری خوروش در پشت صحنه یکی از کارهای او در حالیکه تنها چهار یا پنج سال داشتم اما شکوه حضورش همچنان در یادم هست. با ماسک‌های نمایش غروب در دیاری غریب که به دیوارهای خانه‌اش آویزان بود و عکس چارلی چاپلین در قابی روی کمدی که جزئی از عکس های خانوادگی شده بود. به یاد نقشی که سایه‌وار همراه با پسرش ماهان در پشت یکی از نمایش‌هایش بر عهده داشتیم و پشت پرده‌ای که سایه‌های ما را نشان می‌داد از سویی به سویی می‌دویدیم و شلوغ می‌کردیم. نقشی که بخوبی از عهده‌اش برمی‌آمدیم.
به دیدار با هنرمندانی که مهمان‌های همیشگی منزلش بودند و یاد و خاطره بخشی از آنها هنوز برایم ملموس است: از جمشید لایق دوست‌داشتنی و عزیزم تا زنده‌یادان حسین کسبیان و بهمن مفید (در تهران) و بیژن مفید (در لندن)، رقیه چهره‌آزاد، عصمت صفوی و بسیاری دیگر.
از طنز و ظرافت رفتاری اش با کودکان و نوجوانان و جوانان که من هم از آن بهره بسیار بردم تا مهربانی‌اش در دیدار پس از سالیان در تورنتو که برای اجرای بوف کور و بار دیگر برای اجرای چهره به چهره در آستانه فصلی سرد به آنجا رفته بودم، تا مرور خاطرات تئاتری‌اش و نشان دادن عکس‌های ناب و کمیابش از تئاترهای گروه هنر ملی و همچنین کارهای پدرم، از وقتی که با دقت تمام برایت می‌گذاشت، از لحظه‌ای که فیلم اجرای در حضور باد پدرم به کارگردانی من را دید و آنچنان دوست داشت که گفت (نقل به معنی) از خود بهرام اگر این نمایش را کار می کرد، آن را دقیق‌تر دیده‌ای و کار کرده‌ای (که البته باورش برایم هنوز سخت است اما می‌دانم او حرفش را در مورد کار تئاتر به صراحت می‌زد و تعارف هم نداشت)…

و تا نقش بزرگش در ایجاد یک جریان مهم تئاتری در ایران و احترام بزرگی که نسبت به او به عنوان یک کارگردان تیزبین و یک اهل نمایش ژرف‌اندیش و یک انسان بزرگ دارم. برای همین در مورد او که خودش از تمجید محض شخصیت‌ها فراری است و معتقد است که هیچ هنرمندی بدون نقطه ضعف و اشتباه وجود ندارد، توانایی اشاره به نقاط ضعف احتمالی او را ندارم.

من نمی توانم لحظه‌ای به نبودنش بیندیشم. پس در مورد بودنش می‌نویسم و ماندگار ماندنش :

در عرصه تئاتر ایران نام عباس جوانمرد (پژوهشگر، نویسنده، بازیگر و کارگردان تئاتر) یکی از بزرگترین‌هاست. نام او با نام "گروه هنر ملی" که بطور رسمی در سال 1335 تشکیل و در سال 1357 منحل شد و او بنیانگذارش بود، گره خورده است.
به باور جوانمرد تئاتر ملی یک کشور زمانی شکل می‌گیرد که نویسندگان آن کشور از مسایل، مشکلات، تاریخ، فرهنگ، جامعه و اقتصاد مردم کشورشان حرف می زنند. شعار گروه هنر ملی این بود:
‏ ‏« تنها درام ملی می‌تواند به فریاد تئاتر محتضر ما برسد».

تفاوت نگاه جوانمرد با دیگران در همین بود که به جای ایجاد عرصه‌ای برای تولید نمایش‌های ترجمه‌شده که علی‌رغم اهمیت‌شان در شناخت تئاتر جهان به لحاظ نام‌ها و مکان‌ها و موضوعات بیشتر منعکس کننده دغدغه‌های انسان غربی بودند، زمینه تولید و رشد ادبیات نمایشی ایران را ایجاد کرد.

کسانی چون علی حاتمی، بیژن مفید، بهرام بیضایی از یک‌سو و همچنین کورس سلحشور، نصرت الله نویدی، بهزاد فراهانی، علی نصیریان از سوی دیگر، تجربه‌های نمایشنامه‌نویسی خود را در چارچوب همکاری با گروه هنر ملی کسب کردند و به موفقیت‌های مهمی دست یافتند و این عباس جوانمرد بود که آثار آنان را که در آن زمان اکثرا شناخته شده نبودند، کارگردانی و معرفی کرد.

سخت‌کوشی، سخت‌گیری، دیسیپلین و نظم کاری از مشخصه‌های جوانمرد در کار تئاتری‌اش بود و نشانه‌های جدید بودنش در حرفه‌ای که به آن عشق می‌ورزید. بهزاد فراهانی در این زمینه می‌گوید: "وقتی عضو گروه تئاتر ملی شدم که بیژن مفید، علی حاتمی و بهرام بیضایی می‌نوشتند،‌ من هم گفتم چرا ننویسم؟ «ناقالدی» را نوشتم و در گروه خواندم، همه کف زدند ولی استاد عباس جوانمرد آن را پاره کرد! من ۱۱ بار آن نمایشنامه را نوشتم، پس از آن استاد من را بوسید و نقش‌ها را همان‌جا تقسیم کرد.»

عباس جوانمرد متولد سال 1307 در تهران است. ‏او پس از گذراندن دوره متوسط برای ادامه تحصیل به دانشکده حقوق دانشگاه تهران می‌رود آن را ‏نیمه‌کاره رها می‌کند و برای امرار معاش، پس از گذراندن دوره‌های آمار عمومی و حسابداری در ‏بانک مشغول به کار می‌شود.‏ چهار سال کار پرمشغله بانکی با روحیه او سازگاری ندارد، لاجرم به هنرستان هنرپیشگی تهران ‏می‌رود و در سال 1332 از آنجا فارغ‌التحصیل می‌شود و دو سال بعد 1334 دوره کارگردانی و ‏هنرپیشگی را زیر نظر پروفسور دیوید سون در دانشگاه تهران به پایان می‌رساند.

یکی از مهم‌ترین اتفاقات زندگی جوانمرد آشنایی و دوستی و همکاری با شاهین سرکیسیان است. او به همراه تعداد دیگری از علاقه‌مندان به هنر نمایش، از سال 1332 تا 1335 در آپارتمان سرکیسیان جمع شدند و زیر نظر او به تمرین نمایشنامه‌های مختلفی پرداختند که هیچ‌یک بدلیل برخوردار نبودن از امکانات عملی اجرا نشدند. همین نکته باعث شد عده‌ای از این جمع جدا شوند اما جوانمرد و عده‌ای دیگر ماندند و به کار تمرین و مکاشفه در تئاتر ادامه دادند. در این سه سال، سرکیسیان از هر فرصتی استفاده می‌کرد و افراد صاحب اندیشه که آن‌ها را می‌شناخت، به آپارتمانش دعوت می‌کرد تا بیایند و با جوان‌هایی که دور او جمع شده بودند، صحبت کنند و تمرین‌های آن‌ها را از نزدیک ببینند. او از این طریق، فرهنگ برقراری دیالوگ را به کسانی که با آن‌ها کار می‌کرد، یاد می‌داد و مروّج آن بود.

یکی از افرادی که به دعوت سرکیسیان به آپارتمان او آمد، دکتر امیرحسین جهانبگلو بود. دکتر جهانبگلو وقتی یکی از تمرین‌های این جمع را دید، به آن‌ها گفت که مناسب‌ است برای اجرای نمایش، روی متون ایرانی متمرکز شوید تا نتیجه کار، هم برای شما و هم برای مخاطب، باورپذیر و قابل قبول باشد. این سر آغازی بود برای فعالیت‌های حرفه‌ای جوانمرد در جهتی که خود نیز بدان تمایل داشت. او در ابتدا نمایشنامه «محلل» را بر اساس داستانی به همین نام از صادق هدایت، تنظیم و کارگردانی کرد. این نمایش تک‌پرده‌ای در باشگاه دانشگاه تهران، در جشن مجله سخن که به همت دکتر پرویز خانلری برپا شده بود، اجرا شد و مورد تأیید حاضران که همگی از بزرگان خانواده فرهنگ و هنر بودند، قرار گرفت. پس از آن جوانمرد بر اساس داستان دیگری از صادق هدایت که «مرده‌خورها» نام داشت، نمایشنامه‌ای به همین نام و علی نصیریان بر اساس اقتباس از داستان «داش‌آکل» هدایت، نمایشنامه «افعی طلایی» را نوشت. این سه نمایش تک‌پرده‌ای، اولین کارهای اجرا شده گروه هنر ملی بودند که بسیار مورد توجه نیز قرار گرفتند.

در سال 1337 با احداث اولین تلویزیون ایران، عباس جوانمرد به همکاری با آن سازمان دعوت ‏شد و دوره‌های آموزشی گویندگی و کارگردانی هنری تلویزیون را در آن سازمان دائر ‏کرد.‏ او در سال 1339 در اداره هنرهای دراماتیک وزارت فرهنگ و هنر، "سازمان تئاترهای تلویزیونی" را ‏پایه‌ریزی کرد و از میان بازیگران و کارگردانان حرفه‌ای ایران، شش گروه تئاتر به وجود ‏آورد تا امکان اجرای هفته‌ای یک "برنامه زنده" در تلویزیون مهیا شود. اجرای این ‏برنامه‌ها همانطوری که در طرح پیش‌بینی شده بود از یک طرف به طور وسیع تئاتر را به میان ‏مردم معمولی برد و علاقه‌مندان جدید برای تئاتر به وجود آورد و از سوی دیگر مرکزی شد برای ‏تربیت بازیگران جوان و نقطه امیدی گردید برای نویسندگان که آثار خود را به بوته آزمایش ‏بگذارند. اجرای این برنامه‌ها نخست در «کانال 3» و سپس در تلویزیون ملی ایران تا سال 1356 ‏ادامه پیدا کرد.‏

عباس جوانمرد در سال 1338 با نصرت نعمتی پرتویان (نصرت پرتوی) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای ماهان (متولد 1347) و ماه‌گل (متولد سال 1352) بود. نصرت پرتوی تا پایان کار گروه هنر ملی از همکاران ثابت آن به عنوان بازیگر باقی ماند و در عین حال به چند تجربه نمایشنامه‌نویسی نیز دست زد و شاید بتوان او را اولین زن نمایشنامه‌نویس ایرانی محسوب کرد.

جوانمرد که از جوانی ورزشکار و شناگر ماهری نیز بود در سال 1338 سرپرست تیم شنا و شیرجه و ‏واترپلوی تهران شد و برای نخستین بار مسابقات شنا و شیرجه و واترپلوی خارجی را سازمان ‏داد.‏

در ادامه کار پس از اختلافاتی که در گروه هنر ملی بوجود آمد و بدنبال آن استعفای جوانمرد و در نتیجه یک وقفه دو ساله در کار گروه، جوانمرد در سال 1340 گروه هنر ملی را با کارگردانی اجرای زنده نمایش تلویزیونی «تقلا»، نوشته نصرت پرتوی احیا کرد.

در سال 1343 باردیگر به دعوت فستیوال تئاتر ملل "سارا برنارد" گروه هنر ملی با سه نمایش: ‏ ‏"غروب در دریای غریب" و "قصه ماه پنهان" نوشته بهرام بیضایی و "آلونک" نوشته کوروس ‏سلحشور و به کارگردانی عباس جوانمرد در این فستیوال شرکت کرد.‏ از آن پس فعالیت‌های او در زمینه تئاترهای صحنه‌ای و تلویزیونی وسعت بیشتری گرفت، اما ‏کار اصلی او در زمینه پژوهش و راهیابی‌های نوین، برای اعتلای نمایش ملی همچنان در "گروه ‏هنر ملی" متمرکز ماند.‏ جوانمرد بیش از چهل نمایش صحنه‌ای و تلویزیونی را کارگردانی و در بسیاری خود نیز بازی کرد. یکی از نمایش‌های به‌یادماندنی با بازی و کارگردانی او نمایش "پهلوان اکبر می‌میرد" نوشته بهرام بیضایی است.

از جوانمرد تا به حال، نمایش‌نامه «شهر طلایی»، انتشارات گروه هنر ملی، 1346، «نقدی بر پژوهش تئاتری مصطفی اسکویی (غبار منیت پدرخوانده) »، نشر افکار، 1382، «تئاتر، هویت و نمایش ملی»، نشر قطره، 1383، نمایش‌نامه «شازده کوچولو»، نشر قطره، 1393، ترجمه و نگارش نمایش‌نامه تلویزیونی «موش‌ها و آدم‌ها (اثر جان اشتن‌بک) و سه اثر دیگر» (نمایش‌نامه تلویزیونی «کدام یک از دو؟» براساس طرحی از حسن شیروانی، فیلم‌نامه «شوهر آهو خانم» بر اساس قصه‌ای از علی محمد افغانی و فیلم‌نمه «عقیق» بر اساس قصه‌ای از نادر ابراهیمی)، نشر قطره، 1393 و ترجمه و نگارش نمایش‌نامه «دختر دهاتی» به همراه شاهین سرکیسیان (اثر کلیفورد اودِتس) و سه نمایش‌نامه دیگر (ترجمه مقاله «شکار خیال» اثر ادوارد گوردون کریگ، ترجمه نمایش‌نامه تلویزیونی «مارگریت»، اثر آرمان سالاکرو و ترجمه نمایش‌نامه تلویزیونی «گوی مرگ» اثر مارک توآین، با همکاری ناپلئون سروریان)، نشر قطره، 1393 و «دیدار با خویش»، نشر نو، 1396 منتشر شده است.

دیدار با خویش که آخرین اثر منتشرشده جوانمرد است، شامل خاطرات او از سال‌های کار گروه هنر ملی و هم‌چنین از شخصیت‌های مطرح هنری، همکاران و تجربه‌های کاری او می‌شود.

شرح عکس. از راست : ایرج رامین‌فر (دایی نیلوفر بیضایی)، عباس جوانمرد (دایی مادر نیلوفر بیضایی)، نیلوفر بیضایی، نصرت پرتوی (همسر عباس جوانمرد)، آناهیتا (دختر نیلوفر بیضایی)

badoorbin.com
akhbarazad.com
منبع : خبرفوری

پست بعدی

دستگیری ۴ نفر از عاملان ایجاد رعب و وحشت در بیمارستان پورسینا رشت

چ سپتامبر 30 , 2020
فرمانده انتظامی رشت از دستگیری ۴ نفر از اراذل و اوباشی که با حمله به یکی از مراکز درمانی رشت سبب ایجاد و رعب و وحشت شده بودند خبر داد. سرهنگ علی رمضانی صبح چهارشنبه در این باره در جمع خبرنگاران ضمن اعلام جزئیاتی از حادثه حمله اراذل و اوباش […]

اجتماعی

منوی شبکه های اجتماعی تنظیم نشده است. شما باید منویی ایجاد کنید و آن را به منوی شبکه های اجتماعی در تنظیمات منو اختصاص دهید.

آخرین دیدگاه

000