یادداشت نوروزی خبرآنلاین در آغاز بهار سال 1401 خورشیدی
باد بهاری یا به تعبیر لسان الغیب، «نسیم باد نوروزی» ارمغانی است که از «کوی یار می آید» و هرگز نباید مانند باد پاییزی انگاشته شود؛ هر دو باد هستند، اما این کجا و آن کجا؟! این مایه رویش و سرسبزی است و آن باعث ریزش و پژمردگی. باد بهاری، نسیمی از کوی یار است و بوی دوست می دهد و کار او را می کند؛ آیا نمی بینید زمین های مرده را که چگونه جانِ دوباره می گیرند و درختان را شکوفه باران می کنند: «فَانْظُرْ إِلَی آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیفَ یحْیی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیی الْمَوْتَی وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.»
با این حال، بسیار کوته نظری است که این خنیاگری سحرآمیز را در احیاگری ارضِ طبیعت خلاصه کنیم. ارضِ جانِ ما مگر کمتر از ارضِ جهان است که باد بهارش بی اثر باشد؟ این نسیم، از جانب محبوب است و در پی محبّ می گردد. پس پیش از زمین، زمانه را و بیش از آن، اهل زمین و زمانه را می طلبد؛ به شرط آنکه شوره زار نباشد که جز خار و خس از آن نمی روید.
گر درختِ خشک باشد در مکان
عیب آن از بادِ جانافزا مدان
باد کار خویش کرد و بر وزید
آنکه جانی داشت بر جانش گزید
چنین است که بهار و باد بهاری را باید غنیمت شمرد که رسولِ صادقِ مصدَّق صلوات الله علیه فرمود: «غنیمت بدانید باد بهار را، زیرا که با بدن های شما همان می کند که با درختان می کند.»
گفت پیغمبر ز سرمای بهار
تن مپوشانید یاران زینهار
زانکه با جان شما آن میکند
کان بهاران با درختان میکند
مولوی، اما گلایه دارد که اهلِ ظاهر به باطنِ این نفحه نبوی پی نبرده اند:
راویان این را به ظاهر بردهاند
هم بر آن صورت قناعت کردهاند
بیخبر بودند از جان، آن گروه
کوه را دیده، ندیده کان به کوه
او، مثل همیشه مشتاقان را بی نصیب نمی گذارد و تأویل دلنشین خویش را از این گفتار نبوی (صلی الله علیه و آله) به زیبایی تمام بیان کرده است. مولوی معتقد است که باد بهاری کنایه ای از نفَسِ مردانِ خداست که جانها را زنده می کنند و استعدادها را شکوفا، و البته نفَسِ غیرِ آنان نیز نمادی از باد پاییزی است که باید سخت از آن برحذر بود. اگر فرموده اند: «تَن مپوشانید از بادِ بهار»؛ این را هم اراده کرده اند که از لطفِ نفًسِ پاک طینتان کناره نگیرید؛ هر چند به ظاهر خوش نیاید:
پس به تاویل این بُوَد کانفاس پاک
چون بهارست و حیاتِ برگ و تاک
از حدیث اولیاء، نرم و درشت
تن مپوشان زانکه دینت راست پشت
گرم گوید، سرد گوید، خوش بگیر
تا ز گرم و سرد بجهی، وز سعیر
گرم و سردش نوبهارِ زندگی است
مایه صدق و یقین و بندگی است
زان کزو بستانِ جانها زنده است
زین جواهر، بحر دل آکنده است
از اینجاست که این باد را با بادِ خزان جز در نام شباهتی نیست؛ چنانکه خواجه شیراز نیز فرمود: « ازین باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی!»
مولوی البته این توصیه را نیز می کند که منتظرِ آمدنِ این نسیمِ حیات بخش نمانید و خود، در پی یافتنِ آن روانه شوید؛ زیرا خواج هشدار داده است که: «اعتمادی نیست بر کار جهان/ بلکه بر گردون گردان نیز هم.» خالقِ مثنوی می گوید:
مر تو را عقلی است جُزوی در نهان
کاملُ العقلی بجو اندر جهان
جُزوِ تو از کلّ او کلّی شود
عقل کلّ بر نفس، چون غُلّی شود
همین جاست که جان می سوزد و از ندرت کاملُ العقل هایی به ستوه می آید که دیگر به آسانی دست یافتنی نیستند؛ در این دوران، «رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس / گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت.» در این سالها، عالمان ربانی یکی پس از دیگری رفتند و به تعبیر بزرگ و عزیزی، شهرهای ما مصداقی شدند برای «مَدارِسُ آیاتٍ خَلَت مِن تِلاوَةٍ»!
نوروز 1401 اما نوید بخش است. این نوروز آغازگرِ قرنِ دیگری است که می تواند به خواست خدا مقارن با احسن الحال گردد. نوروزِ امسال، میان نیمه شعبان است و ماه صیام. جا دارد با تضرع و ابتهال، به مولود این ایام عرضه بداریم:
در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکبِ هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راهِ بی نهایت
ای آفتابِ خوبان می جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
در شبهای رمضان نیز نباید از این نجوای عاشقانه چشم پوشید: «اَللّـهُمَّ اِنّا نَشْکُو اِلَیکَ فَقْدَ نَبِینا صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَآلِهِ، وَغَیبَةَ وَلِینا، وَکَثْرَةَ عَدُوِّنا، وَقِلَّةَ عَدَدِنا، وَشِدّةَ الْفِتَنِ بِنا، وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَینا، فَصَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِهِ، وَاَعِنّا عَلی ذلِکَ بِفَتْح مِنْکَ تُعَجِّلُهُ، وَبِضُرٍّ تَکْشِفُهُ، وَنَصْر تُعِزُّهُ وَسُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ،برحمتک یا ارحم الراحمین»!
* عضو هیئتعلمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
آخرین دیدگاه