اگر مجلۀ «فیلم» در دهۀ ۶۰ نبود از سینمای دنیا بیش از این عقب میافتادیم. درست است که سینما را باید دید اما با «مجلۀ فیلم» سینمای جهان را اگر نمیتوانستیم دید، میخواندیم!
مهرداد خدیر، روزنامهنگار و پژوهشگر- درگذشت مسعود مهرابی صاحبامتیاز و مدیر مسؤول ماهنامۀ «فیلم» خبری بهغایت اندوهبار است و مایۀ دلگیری در روزگاری که بهانههای غم، کم نیستند و از در و دیوار فرو میریزند.به یاد مسعود مهرابی؛ او که سینمای «دیدنی» را «خواندنی» کرد.
از میان تمام نوشته ها و گفته های او این جمله در 25 سالگی مجلۀ فیلم، سخت به دلم نشست که «وقتی نشریهای 25 یا حتی 20 ساله میشود دیگر تنها یک نشریه نیست. یک بنیاد فرهنگی است و نباید به خاطر خطایی ناخواسته این بنیاد فروپاشد و از میان برود.»
مسعود مهرابی، نویسنده و روزنامهنگار بود و هنوز از «تاریخ سینمای ایران» که بارها تجدید چاپ شده میتوان به عنوان پُرشمارگان ترین کتاب سینمایی ایران یاد کرد.
اما او و دو یار همراه او- عباس یاری و هوشنگ گلمکانی- را به خاطر نهادی که پایه گذاشتند- مجلۀ فیلم- و کوشیدند تا بماند و بپاید بیشتر باید ستود. چرا که عمر مطبوعات و نشریات در این سرزمین گاه به دو سال هم نمیرسد و خود باید دست در کار باشی تا بدانی این همه سال دوام آوردن یعنی چه ولو با سیاست و قدرت، سر و کار نداشته باشی اما مگر در این مُلک، مقوله ای داریم که جایی با سیاست گره نخورد؟
راستش را بخواهید سال هاست که دیگر با شوق و ذوق سابق، مجلۀ فیلم نمی خوانم اما طعم مجله فیلم های دهۀ 60 و تا حدودی 70 هنوز در کامم شیرین است. هنوز بهترین گزارش دربارۀ فیلم های انتخاباتی سال 76 و مقایسۀ آنها همان است که در مجلۀ فیلم چاپ شد.
اگر مجلۀ فیلم نبود از سینمای دنیا بیش از این عقب میافتادیم. درست است که سینما را باید دید اما با مجلۀ فیلم سینمای جهان را اگر نمیتوانستیم دید، می خواندیم!
مسعود مهرابی البته در این عرصه تنها نبود و سه یار دبستانی کار را پیش بردند. او اما صاحب امتیاز و مدیر مسؤول بود.
سینما چنان در معرض بدگمانی بود که تا مدت ها مجوز مجله، موردی و شماره ای صادر می شد. سید محمد خاتمی تازه وزیر ارشاد شده بود و گرچه میخواستند فضا را باز کنند اما این بیم را هم داشتند که حساسیت ایجاد شود. پس این تدبیر را درانداختند که مثل کتاب، برای هر شماره مجوز جدا صادر شود و آرامآرام اعتمادسازی شد و مجلۀ فیلم مثل دیگران مجوز گرفت و بعدها سعید مرتضوی هم که کمر به قتل هر ناشر اندیشه مستقل بسته بود بهانهای برای از پا انداختن آن به دست نیاورد.
هنر مهرابی این بود که از اتهام محافظهکاری نترسید و کار را جلو برد.
در دهۀ 60 امکان آن نبود که روزنامهنگاران حرفهای در روزنامهها فعالیت علنی داشته باشند و تحلیل سیاسی و حتی اجتماعی بنویسند. پس به نشریات تخصصی روی آوردند و حاصل، تولد و انتشار مجلاتی شد که کیفیت و نام اداره کنندگان و تیراژهای آنها اکنون حسرتانگیز است.
کار به جایی رسید که مسعود بهنود مجلۀ «بهکام» را دربارۀ صنایع غذایی منتشر میکرد و حرفهای ترین روزنامهنگاران «مجلۀ صنعت حمل و نقل» را درمیآوردند. فیلم، هم برای نشریهخوانان حرفه ای دلچسب بود حتی اگر سینمایی نبودند و هنوز «بهاریه»های «فیلم» را به خاطر دارم.
موفقیت «فیلم» سبب شد دیگران هم نشریات سینمایی منتشر کنند اما هیچ یک اعتبار و مرجعیت آن را پیدا نکردند.
درست است که در سالهای اخیر این مجله هم مثل تمام نشریات چاپی گرفتار افت تیراژ و مشکلات مالی شد اما همین که ماند مغتنم بود.
در تأثیرگذاری این مجله همین بس که برخی از منتقدان مشهور سینما که کانال تلگرامی پربیننده یا صفحات مجازی با دنبالکننده های فراوان دارند کار خود را با ارسال نامه و به عنوان خواننده برای مجلۀ فیلم، شروع کردند و برخی از نویسندگان مجله هم به جرگۀ کارگردانان پیوستند.به یاد مسعود مهرابی؛ او که سینمای «دیدنی» را «خواندنی» کرد
دربارۀ آقای مهرابی البته دوستان و همکاران نزدیک او و سینماگران صلاحیت بیشتری برای نوشتن دارند و نویسندۀ این سطور به رغم 25 سال فعالیت در این حرفه، توفیق آشنایی نزدیک و خارج از برخی نشست های حرفهای را با آقای مهرابی نداشته اما دربارۀ او بسیار شنیده به این خاطر که طی 25 سال گذشته و دریکی از نشریات مطبوعِ متبوع، همکار حالا پا به سن گذاشتهای داشتیم که قرار بود ضلع چهارم پایه گذاری «فیلم» باشد اما امید نداشت پا بگیرد و حسرت خود را پنهان نمیکرد و رابطه اش را البته حفظ کرده بود.
در آغاز این یادنوشته جملهای از مرحوم مهرابی آوردم که به نشریۀ 25 ساله باید به چشم یک نهاد فرهنگی نگریست. با این نگاه سِزَد که در پایان نیز به سخنی ماندگار از زنده یاد هدا صابر استناد کنم که جایی گفته یا نوشته بود: آدمی در معرض فنا و فراموشی است و تنها نامهایی باقی و در یادها میماند که یکی یا دو مورد یا هر سۀ این کارها را انجام داده باشند:
اول این که نهادی را پایه گذارند. شرکتی، مؤسسهای، بنگاهی، سازمانی یا تشکیلاتی که پس از آنان نیز ادامه یابد و از نفس نیفتد. دوم این که اثری بر جای گذارند: کتابی، کاری هنری یا هر چه بتوان از «اثر» به «تولید کنندۀ اثر» اندیشید و او را فرایاد آورد. سوم هم این که راهی گشوده باشند. ممکن است فرد سازمان یا بنگاهی تأسیس نکرده و کتابی بر جای نگذاشته باشد. اما راهی گشوده که دیگران نیز در آن پای نهاده باشند.
مسعود مهرابی نزد من چنین است. چون اولا نهادی پایه گذاشت و مجلۀ فیلم اکنون نه آن نهال نوپای سالهای آغازین دهۀ 60 که هر شماره به مجوز خاص همان نیاز داشت که یک درخت تنومند است و البته میدانیم که اگر مشکلات و جدایی ها نبود سایه گسترتر از آنی بود که اکنون هست.
دوم به این سبب که آثاری بر جای گذاشته ماندگار. نمی دانم سرنوشت کتاب «سیمای یک ملت از 57 تا 67» چه شده و درآمده یا نه اما همان «تاریخ سینمای ایران» و خود مجلۀ فیلم هم کفایت میکند تا او را صاحب اثر بدانیم و البته راهی که گشود.
دوست ما میگفت وقتی به من پیشنهاد شد سرمایهای بگذارم و قلمی بزنم گمانم بر این بود که در حال و هوای آغاز دهۀ 60 و با سینماهای مصادره شده و ممنوعیت نمایش فیلم خارجی و بازیگران کوچیده از کدام سینما میشد گفت و نوشت و مثل «گلام» ماجراهای گالیور، آیۀ یأس میخوانده اما آن سه نومید نشده و حتی برای جلب اعتماد به روش تازه ای روی میآورند و راهی را میگشایند که بعدتر امکان انتشار مجلاتی چون «آدینه» هم فراهم میشود.
اگر کرونا بگذارد و امسال، جشنوارۀ فیلم فجر برگزار شود بیشک سزاوارترین نام است برای تجلیل در این فستیوال. چرا که خود جشنواره در سالهای اول به یاری همین مجله در چشمها نشست.
آخرین دیدگاه