کشورهایی در حال ظهور هستند که می خواهند «مستقل» باقی مانده و وارد جبهه غرب و شرق نشوند. این امر گویای این است که دو قطبی شرق و غرب یا به عبارت بهتر، سه قطبی «چین و آمریکا و روسیه» در حال اضمحلال است.
بعد از آغاز عصر استعمار، کشورهای اروپایی شروع به رقابت با هم کردند. در ابتدا امپراتوری اسپانیا و پرتغال و سپس اسپانیا و انگلستان بر سر کسب بیشترین مستعمره با هم رقابت می کردند. چندی بعد فرانسه نیز به جمع آنان افزوده شد. نتیجه رقابت میان این امپراتوری ها جنگ های قرن 17 و 18 بود که ساختار سیاسی و اقتصادی اروپا و بخش هایی از جهان را تغییر داد.
این دو جنگ ویرانگر که در مجموع 50 میلیون انسان را به کام مرگ کشاند، مرزهای سیاسی و هژمونیک جهان را به کلی تغییر داد. در نتیجۀ این دو جنگ، خاورمیانه جدید به وجود آمد، ساختار سیاسی اروپا تغییر کرد، جهان میان دو بلوک شرق و غرب تقسیم شد و انقلاب های کمونیستی و کودتاهای کاپیتالیستی در بسیاری از کشورهای جهان سوم رخ دادند و … .
با ورود جهان به جنگ سرد، رقابت شوروی و آمریکا یا به عبارت بهتر، بلوک شرق و غرب شدت گرفت. با فروریختن دیوار برلین و سپس فروپاشی شوروی در ابتدای دهه 90، جنگ سرد پایان یافت و آمریکا تبدیل به تک قطب هژمونیک جهان شد. در اوایل هزاره جدید آرام آرام روسیه و چین به عنوان دو مولود جدید بلوک شرق وارد رقابت اقتصادی و نظامی با آمریکا شدند. تلاش این دو کشور بعد از یک دهه تا حدی جواب داد و رقابتی اقتصادی و سیاسی میان واشنگتن و پکن و مسکو به وجود آمد.
به نظر می رسد اکنون جهان در این ساختار سیاسی و هژمونیک قرار دارد. ساختاری که آرام آرام جهان را وارد فاز مخاصمه می کند. جنگ روسیه و اوکراین اولین مرحله از فاز مخاصمه است. ممکن است چین و تایوان نیز وارد جنگ شوند و همزمان، مقاومت و اسرائیل نیز در خاورمیانه درگیر هستند.
اما آیا قرار است آینده سیاسی و هژمونیک جهان به جنگ جهانی سوم ختم شود؟ آیا قرار است جهان از زیر یوغ سه قطبی آمریکا و چین و روسیه خارج شود؟ برخی تحلیلگران معتقدند بعید است به این زودی ها جنگ جهانی سوم رخ دهد اما احتمال خروج کشورهای جهان از زیر یوغ سه قطبی آمریکا و چین و روسیه زیاد است. سمیر پوری، تحلیلگر و دیپلمات سابق بریتانیایی از جمله این تحلیلگران است که در «فارن پالیسی» در این باره بحث کرده است.
مطلب زیر خلاصه ای از تحلیل سمیر پوری در “فارن پالیسی” است که ترجمه شده و ارائه می گردد.
آیا کشورها موفق خواهند شد از زیر سلطه قدرتهای بزرگ خارج شوند؟
سمیر پوری، دیپلمات سابق بریتانیایی، معتقد است که جهان به سرعت به سمت آینده ای متنوع تر از نظر جمعیتی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی در حال حرکت است. پوری مدعی است که بسیاری از اعتقادات ما درباره ساختار سیاسی جهان، که بر پایه قرن ها نفوذ عظیم غرب بر کشورهای مختلف و اذهان روشنفکران و مردم آنها، بنا شده، به طور فزاینده ای شکننده گشته و تغییر می کنند.
پوری در گزارشی که در فارن پالیسی نوشته، معتقد است که مراکز جدید قدرت در حال ظهور هستند، زیرا نسل جدیدی در کشورهای در حال توسعه ظهور کرده اند که به دنبال دور شدن از ایالات متحده و استعمارگران اروپایی سابق و قطب های شرق هستند.
نویسنده به «اجلاس امنیت و دفاع در آسیا» یا آنچه با عنوان «مجمع گفتگوی شانگری – لا» معروف است، اشاره می کند که در 31 می به میزبانی سنگاپور و به مدت 3 روز با حضور فرماندهان ارتش، وزرای دفاع و سران کشورهای مشرف به اقیانوس هند و آرام و برخی کشورهای اروپایی برگزار شد.
پوری، آنطور که خودش می گوید، دو سال پیش به عنوان محقق در موسسه بریتانیایی «چتم هاوس» و به عنوان استاد مدعو در مرکز مطالعات جنگ در کینگز کالج لندن فعالیت می کرد و در تیمی بوده که بر مدیریت گفتگوی شانگری-لا نظارت می کرد. این محقق اتفاقی را که در نشست سنگاپور رخ داد، به یاد آورد؛ جایی که لوید آستین، وزیر دفاع آمریکا متعهد شد از متحدان کشورش دفاع کند و به شدت از چین انتقاد کرد. پس از این اظهار نظر، دونگ جون، وزیر دفاع چین با پوشیدن یونیفورم و ادای سلام نظامی به حضار، سخنرانی کرد. بر اساس نظر محقق انگلیسی، این اتفاق بیانگر سختگیری رژیم چین در مورد برخی اصول است.
وزیر امورخارجه چین در سخنرانی خود، آستین، همتای آمریکایی خود را متهم کرد که تلاش دارد شهرت “خوب” چین را “بی اعتبار” کند. او در عین حال اشاره کرد که ایالات متحده در تلاش است «کشورهای منطقه ما را فریب داده» و یک کشور خاص یعنی چین را هدف قرار دهد.
پس از آن، ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین در این کنفرانس سخنرانی کرد. پوری معتقد است که صرف ظاهر شدن زلنسکی در این نشست هشداری بود به آسیایی ها در مورد خطراتی که در انتظار آنهاست. این هشدار به روسیه مربوط می شد. سخنرانی زلنسکی این پیام را داشت که همانطور که روسیه به کشور او حمله کرده ممکن است به کشورهای آسیایی نیز حمله کند.
نویسنده معتقد است آمریکا سعی داشته نوعی هژمونی گفتاری از طریق اطلاق دو مفهوم «دموکراسی» و «خودکامگی» بر اجلاس اندونزی غالب کند. اما او این پرسش را مطرح می کند که آیا روایتی که در پشت صحنه اجلاس سنگاپور در مورد «خودکامگان شیطانی» و «دموکراسی های نیکوکار» بافته شده، بیشتر یک استتار بوده است یا تبیین؟ او معتقد است این مساله بیشتر یک استتار سیاسی از جانب غرب بوده است.
وی خاطرنشان کرد که سنگاپور به دلیل وسعت کوچکش کشوری ثروتمند و با عملکرد اقتصادی بالا است، اما از زمان استقلال از بریتانیا و سپس حکومت مالایی، از اتخاذ دموکراسی به سبک غربی خودداری کرده است. کشورهای شبه جزیره مالایا و جزیره سنگاپور که بین اواخر قرن 18 و اواسط قرن 20 در معرض هژمونی یا کنترل بریتانیا بودند، همواره تلاش کرده اند که جلوی استعمارگران بایستند اما بریتانیا همیشه تلاش کرده با چماق دموکراسی بر این مناطق و کشورها تسلط یابد.
نویسنده توضیح می دهد که سنگاپور فریب «دموکراسی خواهی» غرب را نخورده و در دوستی خود با کشورهای غربی و چین به نوعی “توازن ” دست یافته است. اندونزی آشکارا طرف یکی از این دو جبهه را نمی گیرد و همین مساله باعث شده به شهرتی سیاسی در آسیا رسیده و الگوی بسیاری از کشورها شود.
پوری می نویسد که آنچه او را در این اجلاس شگفت زده کرده، رفتار و گفتار «پرابوو سوبیانتو»، رئیس جمهور جدید اندونزی بوده که نقش تاریخی چین در آسیا را ستوده و خاطرنشان کرده که کشورش از استعمار هلند جان سالم به در برده است. سوبیانتو با تاکید بر بی طرفی کشورش در این اجلاس گفت: «دشمن شما دشمن من نیست»، عبارتی که او از نلسون ماندلا، اولین رئیس جمهور سیاه پوست آفریقای جنوبی وام گرفته است. رئیس جمهور اندونزی به حاضران یادآوری کرد که اندونزی در ائتلاف ضد چین وارد نشده و نخواهد شد.
این واکنش اندونزی نشان می دهد که کشورهایی در حال ظهور هستند که می خواهند «مستقل» باقی مانده و وارد جبهه غرب و شرق نشوند. این امر گویای این است که دو قطبی شرق و غرب یا به عبارت بهتر، سه قطبی «چین و آمریکا و روسیه» در حال اضمحلال است و کشورهایی با قدرت اقتصادی بالا در حال ظهور و جدایی از هژمونی جهانی هستند.
آخرین دیدگاه