براساس نوشته سایت مرکز مطالعات اروپایی، «در جامعه کمونیستی مالکیت منابع عمده جامعه در انحصار دولت است… منابعی همچون داراییها، ابزار تولید، آموزش و پرورش، کشاورزی و حمل و نقل.» در چنین جامعهای، منفعت کل مردم اهمیت دارد و نه سود مالکان خصوصی. براساس نوشته وبسایت دانشگاه کارولینای شمالی، «کمونیسم یکی از تاثیرگذارترین نظریههای اقتصادی در تمام دورانها است».
کمونیسم چگونه به وجود آمد؟
کمونیسم برای اولین بار و به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی، در سال ۱۸۴۸ شکل گرفت؛ زمانی که کارل مارکس و فردریش انگلس جزوهای با نام «مانیفست حزب کمونیست» منتشر کردند. این جزوه نظریهای را صورتبندی میکرد که طبق آن طبقه کارگر (پرولتاریا) در سراسر جهان هرآینه قیام خواهد کرد و اربابان سرمایهدار (بورژوازی) را کنار زده و نهایتا بشریت به جامعهای کمونیستی خواهد رسید.
مانیفست حزب کمونیست با این جمله معروف به پایان میرسد که: «طبقه کارگر چیزی برای از دست دادن ندارد، جز زنجیرهایش. اما چیزهای زیادی برای یه دست آوردن دارد… کارگران جهان، متحد شوید!»
کمونیسم اغلب با سوسیالیسم اشتباه گرفته میشود. در دانشنامه بریتانیکا میخوانیم: اگرچه این دو ایدئولوژی [کمونیسم و سوسیالیسم] در هدف اصلی خود که عبارت باشد از نیل به جامعهای بیطبقه اشتراک دارند، اما سوسیالیستها عموماً در مواجهه با فعالیت درون سیستم سرمایهداری و اصلاح بازار آزاد، بهجای امحای همه جانبهاش گشوده هستند.
فلسفه مارکسیستی سوسیالیسم را گامی انتقالی در مسیر کمونیسم ناب میداند. کارل مارکس در کتاب سه جلدی خود که «سرمایه» نام دارد، بهجای طرح برنامهای برای انقلاب، نقد اقتصادی و اجتماعی عمیقی از سرمایهداری ارائه داد. تاسیس عملی و اداره یک دولت کمونیستی پس از مرگ مارکس و به دست افرادی مانند ولادیمیر لنین، لئون تروتسکی، جوزف استالین و مائوتسه تونگ انجام شد که نام تمام آنها به مکاتب مختلف تفکر کمونیستی بدل شد؛ نامها و مکاتبی همچون لنینیسم، استالینیسم و مائوایسم.
روسیه نخستین کشوری بود که در عمل سیستم کمونیستی را پیاده کرد. جنبش بلشویکی لنین در سال ۱۹۱۷ رژیم تزاری روسیه را سرنگون کرد و اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، یا اتحاد جماهیر شوروی، را تاسیس نمود. بنابر نوشته هیستوری دات کام، «این کشور به یکی از بزرگترین و قدرتمندترین کشورهای جهان تبدیل شد که نزدیک به یک ششم سطح زمین را شامل میشد.»
اما آرمانگرایی اولیه اتحاد شوروی، به سرعت به چیزی تاریک تبدیل شد: لنین دستور راهاندازی “ترور سرخ” را صادر کرد که عبارت بود از عملیاتی برای سرکوب تودهای که برای از بین بردن مخالفان سیاسی و سرکوب جمعی مخالفان کمونیسم. همچنین پس از مرگ لنین در سال ۱۹۲۴، ژوزف استالین به قدرت رسید و با سبعیتی تصورناپذیر کنترل تمام قدرت را در دست گرفت. بین سالهای ۱۹۳۶ و ۱۹۳۸، در جریانی که به پاکسازی بزرگ معروف شد، حدود ۱.۲ میلیون شهروند روس اعدام شدند.
ایجاد یک حکومت پلیسی فراگیر، جوی از سرکوب، پارانویا و ترس ایجاد کرد و کسانی که مظنون به مخالفت با رژیم بودند در معرض خطر اعدام و یا تبعید به اردوگاههای کار اجباری (گولاگ) قرار گرفتند.
پس از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳، هیچیک از رهبران شوروی به سطح وحشیگری دوران او نزدیک نشدند؛ اما نظارت دولتی، سانسور و سرکوب در سراسر اتحاد جماهیر شوروی ادامه یافت. در دهه ۱۹۸۰، اقتصاد شوروی در حال فروپاشی بود و بسیاری از شهروندان آن حتی نسبت به فقیرترین اقشار مردم بلوک غرب سطح زندگی پایینتری داشتند. مردم از فساد گسترده نیز خسته شده بودند و دولت پلیسی و سانسور به نارضایتی آنها دامن زده بود.
هنگامی که میخائیل گورباچف در سال ۱۹۸۵ رهبر اتحاد جماهیر شوروی شد، در پی نجات اقتصاد برآمد و آزادیهای جدیدی به شهروندان و مطبوعات داد. دولت کنترل رسانهها را واگذار کرد و انواع جنبشهای اصلاحطلب و دموکراسیخواه در شوروی رشد کردند. رونالد ریگان، رئیس جمهور ایالات متحده، در سال ۱۹۸۷ سخنرانی معروفی در شهر برلین ایراد کرد و از گورباچف خواست تا «این دیوار» را خراب کند. دو سال بعد دیوار برلین سقوط کرد و کشورهای اروپای شرقی یکی پس از دیگری به استقلال رسیدند. وبسایت مرکز تحقیقات پیو مینویسد: در سال ۱۹۹۰، رهبران کمونیست از رده خارج شدند، انتخابات آزاد برگزار شد و آلمان دوباره به یکپارچگی رسید. در این مقطع موجی از خوشبینی سراسر اروپا را فرا گرفت.
کمونیسم چگونه جهان را تغییر داد؟
روندی که در سال ۱۹۱۷ آغاز شد، به یک انقلاب جهانی تبدیل گشت و در کشورهایی مختلفی از چین و کره تا کنیا و سودان و کوبا ریشه دوانید.
همه این کشورها گرفتار مسائلی مشابه آنچه در شوروی وجود داشت بودند. در چین، مائو تسهتونگ برنامهای برای «یک جهش بزرگ به پیش» ایجاد کرد که اقتصاد چین را صنعتی کند. این برنامه باعث مرگ دهها میلیون نفر از شهروندان چین بر اثر گرسنگی شد. در پایان جنگ جهانی دوم نبردی ایدئولوژیک بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی فراهم آغاز شد که جنگ سرد نام گرفت.
اگرچه بین آنها جنگ هستهای در نگرفت، اما این دو ابرقدرت بهطور غیرمستقیم و با حمایت از دشمنان یکدیگر، به مقابله پرداختند. میراث این بهاصطلاح جنگهای نیابتی_ شامل جنگ کره، جنگ ویتنام و جنگ استقلال الجزایر_ هنوز هم در مناسبات ژئوپلیتیک مشهود است. جنگ اعراب و اسرائیل، سرکوب اقلیت اویغورها توسط چین و شورش کمونیستی در فیلیپین تنها تعدادی از درگیریهای امروزی هستند که میتوان تبار آنها را در سالهای جنگ سرد یافت.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نشانگر پایان کمونیسم به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی مسلط بود. با این حال تعداد انگشت شماری از کشورهای جهان_چین، کوبا، ویتنام، لائوس و کره شمالی_ همچنان به نوعی از سیستم کمونیستی پایبند هستند. اگرچه آموزه کمونیسم تا حد زیادی از گفتمان جریان اصلی کنار رفته است، افراطیترین نسخههای آن هنوز هم الهامبخش دیکتاتورهای مخوف مانند کره شمالی است. روسیه و چین معاصر نیز از جمله کشورهایی هستند که هنوز از اشکال «نرم» سرکوب استفاده میکنند. درواقع سیستم حکومتی اتحاد شوروی در مراحل اولیه حاکمیت خود، به یک نمونه آرمانی و عملی برای کنترل انسانها تبدیل شد.
منبع : روزیاتو
آخرین دیدگاه