یکی از محاسنِ حاکمیتِ یکدست، از میان برخاستن تعارف است. دیگر کسی قرار نیست به کسی پاسخگو باشد. نظارت هم که به معنای جدی و حقیقی اش وجود ندارد. همه دور همند و تا جایی ممکن است مراعات حال همدیگر را میکنند.
نقد و نقادی هم که خیلی وقت است صرفا یک پدیده باری به هرجهت است که فقط در سخنرانی ها و سمینارها مقامش محترم شمرده می شود. به همین دلایلی که برشمردم در حاکمیت یک دست نیاز چندانی به دروغ گفتن نیست. چون تقریبا همه می دانند چه خبر است. بابت راست گفتن هم کسی به شما جایزه نمی دهد چون بازهم همه می دانند چه خبر است و قرار نیست بابت چیزی که می گویید کسی شما را سرزنش و یا تشویق کند. همه سر جایشان قرار گرفته اند و رقیبی وجود ندارد تا صندلی را از زیر پایتان بکشد.
شما سر جایتان با خیال راحت نشسته اید و بی آن که نگران باشید هرچه دل تنگتان می خواهد بر زبان می آورید. کم ترین حسن ماجرا در چنین اوضاعی این است که ریاکاری کم تر صورت می گیرد و آدم ها از بیم آن که پست و مقامشان را از دست بدهند نیاز به دروغ گویی را کم تر حس می کنند. خدارا شاهد می گیرم این حرف ها را از سر تمسخر و تحقیر کسی به زبان نیاوردم. حاکمیت یکدست هزار عیب که داشته باشد که حتما دارد این یک قلم حسن را هم دارد.
ممکن است بگویید سخن گفتن صریح و غیرمصلحت اندیشانه مسئولان چه فایده ای برای ما دارد. عرض می کنم خدمتتان. اگر به خاطر داشته باشید در باره اظهارات اخیر جناب میرسلیم که بسیاری را برآشفت نوشتم اتفاقا او را به بسیاری از سیاستمداران ترجیح می دهم چرا که تکلیف مخاطب با او مشخص است. او به رای و نظر مردم هیچ اعتقادی ندارد و از فضای مجازی هم متنفر است. حسن امثال میرسلیم این است که برای به دست آوردن رای به مردم دروغ نمی گویند. هم تکلیف او با مردم روشن است و هم تکلیف مردم با او. اگر بسیاری از مسئولان کنونی نظام آن چه را که در دل دارند بر زبان می آوردند احتمالا امروز کارمند ساده یک اداره معمولی هم نبودند چه رسد به وزیر و کیل و مدیرکل و رئیس و…الخ.
آن چه مردم را خشمگین می سازد بیش از آن که به ناتوانی مسئولان و ناکارآمدی آن ها در انجام مسئولیتشان برگردد به توجیهات عجیب و غریب و ناراستی آن ها برمی گردد. مهم ترین دلیل پناه بردن به توجیه و ناراستی هم ترس از دست دادن موقعیت است. اگر کسی مطمئن باشد سخن صادقانه موقعیت او را به خطر نمی اندازد احتمال این که از راستی و درستی بهراسد کم است. حاکمیت یکدست حسنش این است که بیم از دست دادن شغل و مقام را پایین می آورد و به همان اندازه انگیزه دروغگویی را نیز.
یکی از مصادیق آن چه گفتم سخنان اخیر آقای جبلی رئیس محترم صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است. آقای جبلی برخلاف اسلاف خود وضع موجود را گل و بلبل نشان نداده. او خوب می داند صدا و سیما دچار بحران است و گفتن این که همه مردم ایران بیست و چهار ساعته به این رسانه توجه نشان می دهند چیزی را تغییر نمی دهد. او به صراحت می گوید می پذیریم مرجعیت صدا و سیما آسیب خورده است. این حرف شاید برای من و شما یک حرف کاملا بدیهی و نخ نما و تکراری باشد اما شنیدن آن از زبان مهم ترین مسئول این سازمان در حد یک اتفاق عجیب محسوب می شود. بله، من هم می دانم با گفتن یک حرف بدیهی مشکلی از بی شمار مشکلات این سرزمین حل نخواهد شد اما اَبَرمشکل این سرزمین باور نکردن مشکل است. در ابتدا شما باید بپذیری بیماری تا بعد همت کنی و بروی پی دوا و دکتر تا بیماری ات را درمان کند. مادام که خودت را سالم ترین موجود روی زمین فرض کنی و به بیماری ات اعتراف نکنی چگونه می توانی در پی درمان باشی:
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
تَوَهم سلامت نه تنها هیچ گونه مرضی را شفا نمی دهد بلکه شخص بیمار را در غفلت نگاه می دارد تا ملک الموت از راه برسد و الفاتحه. همین که جناب جبلی معترف است هم در عرصه فناوری و هم در عرصه تولید محتوا مشکلات جدی داریم باید به ایشان تبریک گفت. البته جناب جبلی چیزهایی هم درباره ریل گذاری درست و این حرف ها زده اند که خوف در دل آدمی می انذازد. چرا که تا آن جا که ما به خاطر می آوریم هر وقت در این مملکت عده ای قصد داشته اند ریل عوض کنند و یا ریل گذاری غلط را صحیح کنند چنان معجزه ای به پا کرده اند که از ریل و ایستگاه و واگن و لوکوموتیو هیچ چیزی برجای نمانده و گاه مجبور شدیم کلا چرخ را از نو اختراع کنیم و یا کلی هزینه بدهیم تا دوباره ریل برگردد سر جای اولش. اما جدای از این موضوع نگران کننده که امیدواریم صرفا یک عادت لفظی باشد یک نکته به شدت قابل تامل در سخنان آقای جبلی وجود دارد و آن هم برگشت به دوران طلایی صدا و سیماست.
اول این که بازگشت از اساس کلمه بی ربطی است. به ویژه اطلاق آن به رسانه که همواره باید آینه زمانه خویش باشد. اگر هم فی المثل صدا و سیما در دوره ای وظیفه اش را خوب انجام داده بازگشت به آن دوره نه مطلوب است و نه ممکن. هر دوره ای اقتضائات خاص خودش را دارد و علاوه بر شناخت و تسلط کافی بر ابزار رسانه ای با فهم درست از زمانه می توان رسانه ای موفق داشت. اصلا از کجا معلوم تکرار تجربه های دوران طلایی باز هم به همان نتایج منجر شود؟ مگر نه این که خود آقای جبلی می گوید آن دوران، دورانی بی رقیب بود. یعنی صدا و سیما در میدانی بی رقیب بر سکوی نخست ایستاده بود؟ ایرادی ندارد اما آقای جبلی می داند که دوران جهان بی رقیب به سر آمده واگرچه می توان هنوز هم به ضرب و زور، ماشین بی کیفیت داخلی در فضای بی رقیب به خلق خدا داد و جانشان را در جاده ها به خطر انداخت اما در ساحت رسانه دیگر نمی توان رقیب را به این راحتی ها از میدان به در کرد. آقای جبلی به جای آرزو کردن دوران طلایی بی رقیب باید به این فکر کند که شبکه هایی که گوی سبقت را از صدا و سیما برده اند و بازارش را کساد ساخته اند چه گونه اداره می شوند؟ با چند کارمند و چه میزان بودجه؟ آیا آن ها هم در فضایی بی رقیب به چنین توفیقاتی دست یافته اند؟ اتفاقا مشکل صدا و سیمای ما همین بی رقیبی است و از وقتی سر و کله فضای مجازی و پلتفرم های داخلی پیدا شده ضعف های آن بیشتر به چشم می آید. صدا و سیمایی که درش به روی عده خاصی باز است و بوروکراسی فشلش داد همه را در آورده معلوم است که در مقابله با کمی فضای باز و ممیزی کم تر قافیه را به همه می بازد.
آقای جبلی شما خودتان بهتر از هر کس دیگری می دانید با این سازمان عریض و طویل تنبل که در هیچ حوزه ای نمی تواند واکنش به موقع و مطلوب نشان بدهد راه به جایی نخواهید برد. شما نه در مقابل ابرقدرتی مثل هالیوود، که مدت هاست در مقابل سریال های آبکی ترکی و کلمبیایی هم کم آورده اید. به خدا راهش بستن و شکایت از این و آن نیست. این صدا و سیما با این ساختار درست بشو نیست که نیست. اما حالا که نمی توانید کاری از پیش ببرید به جفت و جور کردن حقوق کارمندانتان اکتفا کنید و بر سر راه دیگران سنگ میندازید. به خدا اگر همه رسانه های جهان هم از کار بیفتند باز هم مردم به برنامه های بی کیفیت اقبالی نشان نخواهند داد. شرط دیده شدن حذف دیگران نیست. یکی از بزرگ ترین مشکلات سازمان شما این است که برای مردم برنامه نمی سازد. برای یک عده خاص برنامه می سازد و فقط و فقط رضایت آن ها هم برایش شرط است. خب حالا که این طور است و آن عده خاص هم ظاهرا از شما راضی هستند چرا به فکر حذف رقبا هستید؟ رقبا که به مخاطبان شما کاری ندارند. نون و ماست خودشان را می خورند. نکند شما هم فکر می کنید مردم اگر مثلا به استادیوم نروند حتما به نماز جمعه می روند؟ یا اگر به فرهنگسرا نروند حتما به مسجد می روند؟ ای کاش این طور بود ولی متاسفانه یا خوشبختانه این طور نیست. جهان بازاری است که هر فروشنده ای در آن متاع خود را عرضه می کند. به جای اندیشیدن به حذف رقبایتان متاعی را عرضه کنید که مردم شما را انتخاب کنند. همین.
امروزه بخش عظیمی از تقاضای مردم را همین فضای مجازی و شبکه های آن ور آبی پاسخ می دهند. اگر به خاطر داشته باشید در همان دوران طلایی به زعم شما سیاستی در صدا و سیما پی انداخته شد تا موسیقی لس آنجلسی کم رنگ شود. حقیقتا ابتدای کار هم دوستان خوش درخشیدند. در مسند کار هم کسی نشسته بود که هم در شعر مقامی ارجمند داشت و هم موسیقی را می شناخت. اما متاسفانه دیری نگذشت که آن دوره درخشان رو به افول نهاد و کار به دست نااهلانی افتاد که شرحش بماند به وقت دیگر. آن الگو البته اگر همتی در کار باشد هنوز هم می تواند سرمشق خیلی از سیاست های فرهنگی باشد اما اگر در خاطرتان مانده باشد صدا و سیما در آن دوران نگفت حالا که قرار است من موسیقی تولید کنم پس دیگر کسی حق کنسرت گذاشتن ندارد و یا نمی تواند آلبوم منتشر کند. اتفاقا موسیقی ای ارج و منزلت پیدا می کرد که صدا و سیما آن را پخش می کرد. یاد باد آن روزگاران یاد باد. منظور این که موسیقی صدا و سیما در فضای حذف گل نکرد. همه بودند. اما صدا و سیما با به کار گیری اهل فن کاری کرد تا هیچ کس رقیبی برای او به شمار نیاید. امروز هم وضع به همین گونه است. اگر کار به کاردان سپرده شود و دلسوزان و هنرمندان حقیقی با صدا و سیما آشتی کنند و مدیران جوان و مدعی سازمان حرمت آن ها را نگاه دارند صد شبکه دیگر هم به میدان بیاید و هزار پلتفرم دیگر هم عرض اندام کند بازهم صدا و سیما می تواند جایگاه و پایگاه حقیقی خودش را حفظ کند.
۵۷۵۷
آخرین دیدگاه