کد خبر: 601436 | ۱۴۰۱/۱۲/۱۹ ۱۷:۰۰:۴۳ اعتمادآنلاین |
دنی سیترینوویچ، عضو غیرمقیم در برنامه خاورمیانه شورای آتلانتیک است که برای 25 سال در رده های مختلف فرماندهی اطلاعات دفاعی اسرائیل کار کرده و از جمله ریاست شاخه ایران در بخش پژوهش و تحلیل اطلاعات دفاعی را عهده دار بود و نیز به عنوان نماینده این بخش در آمریکا خدمت کرده است.
به گزارش دیپلماسی ایرانی او در تازه ترین نوشتارش درباره احتمال حمله نظامی اسرائیل به ایران نوشته است:
بلافاصله پس از آنکه بنیامین نتانیاهو برای ششمین بار وارد دفتر نخست وزیری اسرائیل شد، دولتش اعلام کرد که هدف آنها تمرکز بر همه جنبه های تهدید ایران است و برنامه هسته ای در صدر این فهرست قرار دارد. از گفتار و کردار نتانیاهو چنین بر می آید که وی روش خود در پرونده ایران را تغییر نداده است. وی قصد دارد با هرگونه توافق هسته ای با تهران مخالفت کند و همچنان تاکید دارد که اسرائیل در ناکار کردن طرح های ایران برای ساخت زرادخانه هسته ای، تردید نخواهد کرد.
در این پس زمینه، به نظر می رسد که نتانیاهو عمدتا بر تحکیم پیوندهای خود با ایالات متحده، بسیج جهان و قدرت های منطقه ای برای افزایش فشارهای سیاسی و اقتصادی بر تهران تمرکز کند. با این حال، آنچه تا چند سال پیش برای نتانیاهو یک کار دشوار بود، اکنون در فضای جاری بین المللی به دلایلی گوناگون، تقریبا ناممکن است.
بزرگترین مشکل امروز نتانیاهو، این واقعیت است که در زمان دشواری برای به صف کردن دولت بایدن قرار دارد. هرچند دو کشور در مقابله با تهدید ایران، همراه به نظر می رسند و بایدن هم پیش از این عهد بسته که به عنوان آخرین امکان، در حمله به ایران تردید نخواهد کرد، شکاف میان اسرائیل و آمریکا در این زمینه همچنان عمیق است. ایران اکنون در کانون برنامه های دولت آمریکا قرار ندارد: برای دولت آمریکا، جنگ اوکراین و افزایش دراماتیک تهدید چین، مسائلی فوری تر در قیاس با ایران هستند.
از این گذشته، از رفتار دولت بایدن اینطور فهمیده می شود که، به رغم اعتراضات در ایران و کمک تهران به روسیه در جنگ اوکراین، فشار بیشتر می تواند تعادل و موازنه ای را که با تهران فراهم شده، بر هم بزند و هرگونه اقبال برای یک حل و فصل در آینده را از میان ببرد. این عامل، کار را بر نتانیاهو و تیمش برای متقاعد کردن هر کسی در واشنگتن درباره درستی روش خود، دشوار می سازد.
همچنین، حتی در شرایطی که مقام های ارشد دولت بایدن درک می کنند که اکنون فرصت های بازگشت به برجام کمرنگ شده، به نظر می رسد می فهمند که هیچ جایگزینی هم برای یک چارچوب سیاسی وجود ندارد که ایران را از سرعت دادن به برنامه هسته ای اش باز بدارد. این در تناقضی کامل با سیاست نتانیاهو است که هرگونه گفت وگو با تهران را رد می کند. حتی اگر دولت بایدن تصمیم بگیرد که فشار بر ایران را افزایش دهد، این کار را با هدف بازگشت به توافق انجام می دهد و نه از میان بردن هر فرصتی برای گفت وگو.
این شکاف در سیاست ها، در پس زمینه نگرانی های دولت بایدن درباره رویکرد نتانیاهو در برابر ایران و تجربه تلخ آنها از بی میلی او به هماهنگ کردن اقدامات اسرائیل در خنثی کردن برنامه هسته ای دارند، تشدید می شود. همچنین قابل توجه است که توانایی نتانیاهو در بسیج حمایت یهودیان آمریکا در کارزار علیه ایران می تواند زایل شود اگر دولت او قوانینی را تصویب کند که به موقعیت آنها در اسرائیل آسیب بزند یا کارهایی انجام دهد که میان یهودیان مهاجر با دولت اسرائیل فاصله بیندازد.
حتی دوستان اسرائیل در کنگره هم همراهی با سیاست های نتانیاهو را دشوار خواهند دید (چه رسد به اعضای حزب دمکرات). با این حال، نمی شود نتیجه گرفت که دولت بایدن و اسرائیل نمی توانند در گستره بزرگی از مسائل مربوط به ایران همکاری کنند همانطور که نگرانی مشترک آنها از تقویت پیوندهای تهران و مسکو نشان می دهد. با این حال، اختلافات بر سر مسئله هسته ای، همچنان پابرجا خواهند ماند.
حتی اگر نتانیاهو بتواند مشکل هسته ای ایران را، که در این سالها تشدید هم شده، در صدر اولویت ها قرار دهد، روشن نیست که بتواند پیشرفت تهران در این زمینه را بطور چشمگیری مختل کند. این وضعیت پرسشی را به میان می کشد: آیا ممکن است دانشی را که ایران به دست آورده است، از میان برد حتی اگر نطنز و فردو همین فردا نابود شوند؟
همچنین، روابط تقویت شونده میان روسیه و ایران، شاید کار اسرائیل در انجام عملیات پنهان در تهران را از زاویه سیاسی و حتی امنیتی دشوار کند. ایران امروز، آن ایرانی نیست که نتانیاهو می شناخت، ایرانی که به سختی می توانست در برابر خرابکاری و حملات سایبری واکنش نشان دهد. این است که در رویارویی با فعالیت های پنهان اسرائیل، خطر فزاینده بروز جنگ وجود دارد.
اگر هم نتانیاهو فکر می کند که با بسیج قدرت های منطقه ای همچون عربستان می تواند فشار بر ایران را افزایش دهد، باید دوباره فکر کند. هرچند کشورهای عربی، ایران را به عنوان یک دشمن می بینند، اما ترجیح می دهند که کانال های گفت وگو و تجارت با تهران را باز نگه دارند چرا که درک می کنند این تنها راه کاهش تنش است. این کشورها از یک کشمکش نظامی منطقه ای بسیار در هراسند و برایشان دشوار خواهد بود که از چنین منازعه ای به دلیل تاثیرش بر امنیت آنها، حمایت کنند.
همه این موانع، با دشواری های نتانیاهو برای بسیج افکار عمومی اسرائیل برای جنگ علیه ایران تشدید می شود، بویژه که اقدامات وی به عنوان تلاشی برای انحراف افکار عمومی از محاکمه ادامه دارش به اتهام فساد، دیده می شود. این بدگمانی و بیشتر شدن شکاف میان چپ و راست در اسرائیل، دشواری های هرگونه اقدام علیه ایران را بیشتر می کند. در نتیجه، نتانیاهو، کار دشواری را برای کسب حمایت خودکارِ مخالفان داخلی، از اقدام علیه ایران خواهد داشت.
اما هدف راهبردی چنین سیاستی کدام است؟ از هرچه بگذریم، روشن است که در سال های اخیر در غیاب یک چارچوب سیاسی و به رغم تهدیدهای همه طرف ها، ایران تقریبا بی وقفه به برنامه غنی سازی خود ادامه داده، آن هم به گونه ای که تقریبا شانس هر گونه راه حل غیرسیاسی را از میان برده است. امکان پس راندن تهدید هسته ای ایران، در هر سناریویی بسیار نامحتمل است.
همچنین بنابر گزارش ها، ایران از یک اجماع در حق خود برای غنی سازی برخوردار است؛ بنابراین در آینده قابل پیش بینی، ایران تحت هیچ سناریویی، تاسیسات غنی سازی خود را از کار نخواهد انداخت.
از سال 2018، شکاف عظیم میان سیاست اسرائیل در قبال ایران با بقیه جهان، بیشتر شده است. با این حال، پیش از آنکه اسرائیل از جهان نومید شده و تصمیم بگیرد که به تنهایی در برابر تهدید ایران بایستد، بهتر است به عناصر غیرواقع بینانه در سیاست خود بازاندیشی کند تا آنها را به واقعیت نزدیکتر سازد. همچنین، پی جویی رویکرد نتانیاهو – در حالی که جامعه جهانی به این نتیجه رسیده که بهترین و چه بسا تنها گزینه، یک راه حل سیاسی است – می تواند در بهترین حالت، جهان را وادارد که به امضای یک توافق با ایران شتاب دهد و در بدترین حالت، به بی عملی روی آورده و اسرائیل را منزوی کند.
آخرین دیدگاه