مولانا در مثنوی، عشقِ به تعبیر خودش مجازی را، تمرینی میداند برای تجربه عشق حقیقی. او در جایی از کتاب سترگش کودکی را مثال میآورد که میخواهد جنگجو شود. ؟
میگوید کودک با شمشیر چوبی تمرین میکند که برای رزم حقیقی و شمشیر پولادین آماده شود. او عشق مجازی و حقیقی را مثال شمشیر چوبی و فولادی میداند، من به تأسی از مولانا فیلم صد ثانیهای را. حقیقت اینکه برای یک فیلمساز حرفهای، فرم فیلم که یکی از جزئیاتش زمان است، احتمالا پیش از مواجه با قصه متعین نیست. فرم، از میزانسن تا زمان و … را فیلمساز برای روایت بهتر قصهاش به مرور انتخاب میکند و حتی در روند کار ممکن است که تغییر دهد. با این تفاسیر، جشنوارهای به نام جشنواره صدثانیه یا جشنوارههایی از این دست، که یک فرم از قبل متعین را دارد چه کمکی میتواند به سینما کند
فیلمهای صدثانیهای که در یک روند حرفهای داوری شوند میتواند دقیقا مصداق همان شمشیر چوبی باشد برای فیلمسازانی که تازه پا به عرصه فیلمسازی گذاشتهاند و میخواهند که برای عرصههای بزرگتر و فیلمسازی حرفهایتر تجربه کسب کنند. وقتی فیلمساز تازهکاری مجبور شود که در یک زمان مشخص قصه خود را بیان کند، در واقع دارد تمرین میکند که قدر ثانیهها را بداند و از زیادهگویی پرهیز کند. دارد تمرین حذف کردن زوائد را انجام میدهد، فرم پذیری را تمرین میکند و خلاصهگویی را.
جز این به نظر که نفس خود فیلمهای صدثانیهای با قاعده T در وضع و حال امروز که مردم به مثابه کاربر شناخته میشوند و وقت عمدهی خود را در شبکههای اجتماعی سپری میکنند، میتواند مفید باشد؛ البته به چند شرط. پیش از شروط کمی از ضرورت اهمیت به فیلمهای بسیار کوتاه و صدثانیهای بپردازیم.
یک گزاره بین اهالی رسانه این روزها بسیار باب شده است که مردم دیگر حوصله فیلمهای بلند و یا متنهای طویل را ندارند. بهنظر این حرف چنان دقیق نمیآید. مخاطبان جدی ادبیات، سینما و … همیشه هم اندازه همه مردم نبودهاند. افراد معدودی بودهاند که کماکان هم هستند. اینها برایشان اندازه و حجم مهم نیست. سینما و ادبیات و … برایشان اهمیت دارد. در شرایط جدید و گستردگی پلتفرمهای آنلاین همه مردم دیگر به محتوا چه بخواهند چه نخواهند دسترسی دارند و هم اینکه تعداد تولید محتواکنندگان بسیار زیاد شده است، تقریباً اندازه همه کاربران. یک کاربر همزمان هم مصرفکننده محتواست و هم تولیدکننده آن. این شرایط منجر به تولید انبوهی از محتوا شده است. وضعیتی که میتوان از آن به پالودگی محتوا نام برد. این وضعیت مثل هرچیز دیگری هم سودهایی دارد و هم تالیفاسدهایی. یکی از مهمترین تالیفاسدهایش نزول سطح زیباشناختایی جامعه بهمیانجی تولید و گسترش آثار نازل و دمدستی است. آثاری که با در دسترس قرار گرفتن تکنولوژی مثل دوربین فیلمبردای و ابزار تدوین و از سوی دیگر پلتفرمی که بدون هیچ دروازهبانیای، میتوان اثر ساخته شده با هر کیفیتی را پخش کرد.
از پس همین تحولاتی است که شاهد ساخته شدن فیلمهایی در اینستاگرام با مدت زمان بسیار کوتاه و توسط کاربرانی که نه تجربه نظری فیلمسازی دارند و نه عملی هستیم. عمدۀ آنها از کیفت ساخت بسیار نازلی برخوردارند، سازندهشان تنها این هوش را داشته که چه چیزی برای آنزمان شبکههای اجتماعی مناسب است. مناسب از این بابت که به مذاق کاربری (که دیگر سلیقهاش هم نزول یافته) خوش بیاید و بیشتر به اشتراک گذاشته شود. با توجه به این تغییرات چارچوبهایی که بتواند فرم مورد اقبال قرار گرفته در شرایط جدید (که یکی از ویژگیهای اصلیش کوتاه بودن، در حدی که بتوان سریع آن را آپلود و دانلود کرد و چند دقیقهای بیشتر وقت نگیرد) را ارتقا دهد، میتواند هم در بالابردن سطح فیلمسازی «کاربران» مفید باشد و هم متوسط سلیقه کاربران شبکههای اجتماعی را بالا ببرد.
یکی از مهمترین اتفاقات در این روند، داوری شدن توسط افراد حرفهای است. داوری افراد حرفهای سوای داوری کاربران شبکههای اجتماعی است. مورد اقبال قرار گرفتن در شبکههای اجتماعی به معنای استاندارد بودن یک اثر به لحاظ هنری نیست. وقتی فیلمهای کوتاهی که با زمان شبکههای اجتماعی قابل تطبیق است در پروسه داوری و نقد قرار گیرد، هم از ابتدا کسی که دست به ساختن فیلمهای اینچنینی میبرد با وسواس و دقت بیشتری دست به ساختن میزند و هم اینکه در نهایت و فتهرفته فیلمهای با کیفیتتری در شبکههای اجتماعی وایرال میشود و به بالابردن سلیقه عمومی جامعه کمک میکند.
۵۷۲۴۷
آخرین دیدگاه