مبلغ نوشت: امامان ما در مباحث توحیدی و مناظره با مخالفان، مباحث عقلی و حکمی زیادی مطرح کردهاند. بنابراین ریشه عقلانیت شیعه، بیشتر به کلام معصومین(ع) برمیگردد قبل از آنکه معتزلیان مباحث خود را مطرح کنند.
به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا، سمینار «عقل و الهیات» از سوی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد.عبدالله محمدی، عضو هیئت علمی گروه کلام مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در این نشست سخنرانی کرد که گزیده سخنان وی را در ادامه میخوانید؛
برخی از مستشرقین و حتی برخی مسلمانان اعتقاد دارند آنچه در تفکر عقلانی شیعه مطرح شده صرفا ترجمان و تقلیدی از شاخههای دیگر است. برای مثال تفکر عقلانی شیعه در شاخه کلام را ترجمانی از جریان عقلانیت معتزلی مطرح کرده و جریان عقلانیت در فلسفه اسلامی را تقلیدی از فلسفه ارسطویی یونان میدانند لذا در مقالهای که در این راستا نوشتهام تلاش کردم که نشان دهم در هر دو جهت کلام و فلسفه، عقلانیت شیعه علیرغم شباهتها با تفکر معتزلی و یونان، تفاوتهایی هم با آنها دارد که میتوان برای آنها اصالت و استقلالی در نظر گرفت.
تفاوتهای شیعه با معتزلیان
مقاله بنده در دو بحث شامل کلام و عقلانیت در فلسفه تنظیم شده است. در بخش کلام نشان دادهایم که شیعه با وجود شباهت با معتزلیان اما استقلالی هم در محتوا و روش دارد. آغاز تفکر عقلانیت شیعی با اندیشه اهل بیت(ع) بود که آنها از جهات مختلف به ترویج عقلگرایی کمک میکردند و در فرمایشات خود تأکید بسیاری بر این موضوع داشتند و حدود عقل را در روایات متعدد مطرح کردهاند. علاوه بر این در مباحث مختلفی، اصول عقلانی و حکمی را در بیانات خود مورد توجه قرار دادهاند. برای مثال امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه، در خطبههای متعددی، اصول عقلی را به کار گرفتهاند که از جمله اصل علیت، همراهی علت با معلول و براهین متعدد دیگر است که در مواردی همانند خطبههای ۲۲۸ ، ۱۸۱، ۱۸۶، ۱۰۹ و ۱۸۵ به آنها اشاره کرده است.
گاهی اوقات براهینی توسط حضرت علی(ع) و گاهی استدلالهای جدی توسط سایر اهل بیت(ع) مطرح شده که مجموع آنها را میتوان در کتاب «حکمت نظری و عملی در نهجالبلاغه» اثر حضرت آیتالله جوادی آملی مشاهده کرد. امامان ما در مباحث توحیدی و مناظرات با مخالفان، مباحث عقلی و حکمی زیادی از جمله در قانون علیت، انحصار قدرت خداوند در امور ممکن و … مطرح کردهاند. امام رضا(ع) فرصت بیشتری برای گفتوگو با پیروان ادیان و مذاهب دیگر داشتند و در آن مناظرات و گفتوگوها، به طور مفصل مباحث عقلانی مطرح شد بنابراین ریشه عقلانیت شیعه، بیشتر به کلام معصومین(ع) برمیگردد قبل از آنکه معتزلیان مباحث خود را مطرح کنند.
لعن معتزلیان توسط امام صادق(ع)
ائمه(ع) غیر از تاکید بر اصول عقلانی بر تربیت شاگردانی همانند هشام بن حکم نیز تأکید داشتند. بعد از جریان امامت و در اوایل دوره غیبت، گرایشات مختلف کلامی را در میان شیعیان شاهد هستیم که از جمله آنها خاندان نوبختی، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، خواجه نصیرالدین طوسی و … هستند که هرکدام بهرههایی از عقلگرایی داشتند و هیچ وقت هم دیدگاههای آنها مربوط به نفی دیگری نبوده است هرچند تفاوتهایی بین آنها وجود داشته است. این باعث قدرت علم کلام شد و حتی توانست بر کلام اهل سنت نیز تاثیرگذار باشد و بسیاری از بزرگان اهل سنت از همین الگوی خواجه نصیرالدین استفاده کردند.
در دوران ملاصدرا تاکید بیشتری بر همراهی عقل و نقل با همدیگر وجود دارد و تلاش شد آموزههای حکمی و وحیانی به شکل سازگار مطرح شود. حال لازم است به این سوال پاسخ دهیم آیا حقیقتا آنگونه که شرقشناسان میگویند شیعه صرفاً وارث معتزله بوده یا خیر؟ بنده چند نکته برای رد این ادعا مطرح میکنم؛ اول اینکه خود بزرگان معتزله از معارف شیعه استفاده کرده و برخی از آنان شاگرد بزرگان شیعی بودهاند. بسیاری از این مباحث عقلانی، قبل از آنها در نهجالبلاغه و جاهای دیگر مطرح شده است. نکته دوم اینکه با وجود شباهتها، از طرف امامان شیعه انتقادات جدی نسبت به روش معتزلیان وجود داشت. در روایتی آمده است که امام صادق(ع) معتزلیان را به دلیل نقص در توحید لعن میکردند.
ابتکار فیلسوفان مسلمان
اصحاب اهل بیت(ع) نیز در رسالههایی معتزله را رد کردهاند. متکلمان ما همانند شیخ مفید و نوبختیها نیز هرکدام رسالههایی در رد معتزله داشتهاند بنابراین این تفکر هیچگاه به عنوان تفکری مسلم و الگو معرفی نشده است. نکته سوم اینکه آرای شیعه و معتزله نیز اختلافات جدی در زمینه رابطه اسلام با ایمان، امر به معروف و نهی از منکر و … دارد لذا محتوای آنها هم متفاوت است. نکته چهارمی که تفاوت عقلانیت شیعی و معتزلی را نشان میدهد نوع نگاه آنها به عقل است. شیعه دیدگاه خود درباره عقل برهانی و مراتب دیگر عقل را مطرح کرده است اما در اندیشه معتزلیان، گاهی عقل به مجموعهای عام از علوم حتی ادراکات حسی و علم حصولی گفته میشود بنابراین عقل در اندیشه آنها، مفهومی اعتباری است که به مجموعه دانشهای انسانی اطلاق میشود.
نکته خیلی مهمتر از همه این موارد، نوع مواجهه عقل و نقل در میان شیعیان و معتزلیان است. شیعه در استدلال خودش عقلانیت را به معنای بیاعتنایی به نقل نمیداند و هیچ وقت مقلد تام فلسفه یونانی نبوده است در حالی که معتزلیان اعتماد کمتری به نقل داشتند در حالی که شیعه معتقد است که امامان شیعه یک منبع معرفتی هستند و هیچگاه عقل بینیاز از وحی نیست. همه اینها نشان میدهد آن عقلانیتی که در کلام شیعی هست با عقلانیت معتزلی تفاوتهای محسوس دارد و هیچ وقت نمیتوانیم شیعه را مقلد معتزله بدانیم.
در زمینه فلسفه و اینکه برخی عقلانیت موجود در فلسفه اسلامی را تقلید محض از فلسفه یونان دانستهاند نیز باید گفت اولا کلیت مسلمانان و مخصوصاً شیعیان در ترجمه آثار یونانی، صرفاً مترجم نبودهاند بلکه حتی در ترجمه هم هوشمندانه عمل شده و برخی از متون شرکآلود و اساطیری ترجمه نشد و مورد اعتنا قرار نگرفت. بعد از ترجمه هم هیچ وقت شان خود را صرفا شرح آثار یونان ندیدند بلکه مسائل فلسفی هنگام ورود به جهان اسلام دویست مسئله بود اما بعداً در جهان اسلام به هفتصد مسئله رسید. مسئله مهمتر اینکه وقتی فلسفه وارد جهان اسلام میشود از معارف وحیانی اثر میپذیرد و تبدیل به کلام هم نمیشود و این هم ناشی از ابتکار فیلسوفان مسلمان بود که روش برهانی را مخدوش نکردند.
۶۵۶۵
آخرین دیدگاه