ایرنا نوشت: فعال سیاسی اصلاح طلب تاکید کرد: حل ریشههای این خیزش اعتراضی فقط در توان حکومت نیست، به کمک جامعه مدنی نیاز دارد. اگرچه حکومت نیز تا کنون چشماندازی امید بخشی نشان نداده و این قصور بزرگی است و اگر حکومت به آن ۷۰ درصد، جمعیت ساکت، افقهای امیدوارکننده نشان ندهد، افقهای دیگری میتواند شکل بگیرد که یکی از آنها «مطالبه تغییر حکومت» است.
حمیدرضا جلاییپور ابتدا تصریح میکند به لحاظ ارزشی برای تغییرات در جامعه طرفدار «رویکرد انقلابی» نیست؛ یعنی برای بهبود شرایط کشور، تغییر حکومت را پیش شرط ضروری نمیداند. اما این نکته به این معنا هم نیست که چون با «رویکرد انقلابی» مخالف است، پس امکان انقلاب را منتفی میداند. از نظر او، در هر کشوری ممکن است تحت شرایطی انقلاب رخ دهد یا به عکس توسعه تقویت شود یا ناامن و فقیر شود. نکته دوم اینکه در تحلیل اعتراضها شایسته است به آن، از چشم معترضان نیز توجه کرد؛ یعنی ببینیم این افراد معترض چه میگویند و حرفشان چیست. جای این منبع شناخت در تحلیل این اعتراضها خالی است.
از نظر او، باید به این اعتراضها از منظر جامعهشناسی تاریخی هم نگریست. برای مثال اگر انقلاب اسلامی را یک نقطه عطف تاریخی در واکنش در برابر نوسازی آمرانه تقلیدی غربی رژیم پهلوی بدانیم، این سوال پیش میآید که این اعتراض گسترده چه نقطه عطفی و واکنش به چیست؟ به نظر او رخدادهای اخیر، واکنش به دین اسلام یا فرهنگ ایرانی نیست بلکه واکنش به «قرائت خاصی از دین است که به ضرب حکومت پیگیری میشود»، که بررسی آن در حوصله این گفتوگو نیست.
دلایل کمنظیر بودن اعتراضهای اخیر
در نظر جلاییپور، اعتراضها یا خیزش اعتراضی ۱۴۰۱ که ۷۰ روز هم طول کشیده، به چند دلیل متفاوت از همه اعتراضها جمعی دیگری است که بعد از انقلاب روی داده:
۱. این اعتراضها طولانی شدهاند؛ بهار عربی بین ۲۸ تا ۴۱۴روز بود.
۲. این اعتراض گسترده است و گسترش آنها مرکز و یا پیرامون ندارد؛ یعنی هم در مرکز شاهد اعتراض هستیم و هم در پیرامون. هم در شهرهای بزرگ و هم در شهرهای کوچک.
۳. همه طبقات به این اعتراض نپیوستهاند اما از همه طبقات معترض وجود دارد.
۴. در این اعتراضها، بیشتر «زنان، جوانان و دانشجویان» بهپا خاستهاند.
۵. این اعتراضها نوعی جنبش دانشجویی در معنای گسترده است؛ یعنی اگر در ۸۰ سال گذشته، اعتراضهای دانشجویی در چند «دانشگاههای مادر» بوده، در این اعتراضها، همه دانشگاهها اعم از مادر، غیر مادر، دولتی، آزاد و پیامنور فعال بودهاند.
۶. ایرانیان خارج از کشور اگرچه در جنبش ۸۸ حمایتهایی داشتند اما در اعتراضهای اخیر، حمایت آنها وسیعتر و کوبندهتر شدهاست. به نظرم باید جمعیت ۸۰ هزار نفری در برلین و ۵۰ هزار نفری در تورنتو را جدی گرفت.
۷. بخشی از نیروی رسانهای مؤثر این خیزش اعتراضی از خارج از کشور تغذیه میشود؛ یعنی جالب است در کشوری که دهها کانال تلویزیونی دارد، رسانهای که در داخل صدای معترضان را پخش کند، کمتر است و این سبب شده که از بیرون این اتفاق بیفتد. به عبارتی کانالهای ماهوارهای، که با دلارهای نفتی بنسلمان اداره میشود، نقش ایفا کردهاند.
۸. حضور و تراکم این اعتراضها در فضای مجازی بسیار فشرده، متنوع و ابتکاری است که پیش از این سابقه نداشته است.
۹. در این اعتراضها، کنش «خشونت ناپرهیزانه» نیز اتفاق افتاده؛ به ویژه در مساله خشونت زبانی چنین چیزی روی داده است.
۱۰. پیش از این، سه سازمان مسلح و تروریستی داشتیم که به مروز زمان، در عرصه عمومی فراموش شده بودند، اما در اعتراضهای اخیر به ویژه در خارج از کشور، باز اسم این سازمانها مانند سازمان مجاهدین خلق نام برده میشوند. در شمال غرب ایران حزب دموکرات فعال است و مجاهدین خلق از طریق فراخوانهای محلات و کانونهای شورشی، از طریق تلویزیون بنسلمان فعال هستند.
۱۱. در جنبشهای اعتراضی قبلی به ویژه جنبش سبز، حضور انبوه جمعیت چشمگیر بود. در این اعتراضها شاهد حضور جمعیتهای انبوه نیستیم، بلکه شاهد حضور جمعیتهای کوچک از ۵۰ تا ۱۰۰ نفره و در تشییع جانباختگان اخیر تا هزارها نفر را شاهد هستیم.
۱۲. اعتراضهای اخیر در کف خیابانها و محیطهای دانشجویی پر جمعیت نبوده، اما سیال و پر تکرار بوده و هر زمان که تکرار شده، بازنماییشده و در فضای مجازی دیده شده است.
عناوین معنابخش به این اعتراض
وی با بیان اینکه عناوین متعددی برای اعتراضهای اخیر قابل احصاء است، به چندعنوان اشاره میکند و میگوید: این خیزش اعتراضی، برآیند چند «جنبش اجتماعی» است که با مرگ مهسا امینی فعال و توفنده شده و مهارش آن مشکل شده است؛ دیگر اینکه، افراد صاحبنظری در خارج از کشور از این خیزش اعتراضی با عنوان «انقلاب» صحبت میکنند و میگویند ایران وارد «وضعیت انقلابی» شده است.
از نظر این استاد دانشگاه، وقتی گفته میشود «جُنبش اجتماعی است»، به این معنا نیست که هر چهار خصیصه جنبشهای اجتماعی را دارد اما برخی از خصیصهها را دارد: عده زیادی ناراضیاند، یکی از ابعاد نارضایتی آن هم همین تحمیل سبک زندگی بوده؛ گویی، اعتراضهای اخیر، یک حرکت گسترده اجتماعی برای بازپسگیری اجتماعی بوده است. پیش از این، جنبش زنان و جوانان را هم داشتیم اما آثار سیاسی نداشت؛ یعنی کف خیابانی نشده بود. مرگ مهسا امینی جرقهای به این وضعیت جنبشی در ایران زد.
البته عدهای، منتقدِ «جنبش اجتماعی خواندنِ»اعتراضهای اخیر هستند؛ از این نظر که جنبشهای اجتماعی باید مطالبههای روشنی داشته باشند و سازمانهایی مشخصی در پشت آنها باشد، بنابراین این اعتراضها را «ناجنبش» تلقی میکنند یا عدهای این جنبشها را بهدلیل فقدان سازمان و گفتمان صریح، «جنبش اجتماعی جدید» از نوع دهه شصت اروپا مینامند.
جلاییپور بر این باور است که مرگ جانکاه مهسا، همزمان هفت هشت جنبش اجتماعی در ایران را فعال کرده است. در واقع، خیزشی که اکنون شاهد آن هستیم، برآیند این جنبشهاست. برای مثال جنبش جوانان و زنان پیش از این هم بوده اما اینک عریانتر شده؛ یا جنبش دانشجویی که به این اعتراضها نیز دامن زده است. از نظر او، اگر اعتراضهای دانشجویان نبود، از عمر اعتراضهای کنونی هم کاسته میشد؛ یا در جامعه جنبشهای صنفی و مطالباتی و جنبش محیط زیستی فعال بودند یا اینکه ما جنبش هویتطلبی قومی خفته داریم که اگر موقعیتاش فراهم شود، فعال میشوند.
به گفته جلاییپور، در اعتراضهای کنونی نیز شاهد فعال شدن این هویتطلبیها هستیم. همه این جنبشها با مرگ مهسا فعال شدهاند. جنبش دیگرِ قدیمی، جنبش «نوجویی، اصلاحجویی، مشروطهخواهی، دموکراسیخواهی و قانونخواهی» است که از بعد از جنگ ایران و روس شروع شده و تا کنون ادامه یافته است و آخرین بروز آن حرکت اصلاحات ۲۵ ساله بود که حکومت جلوی آن ایستاد.
حمیدرضا جلاییپور همچنین تأکید میکند جنبش دیگری که در ۱۰ سال اخیر در ایران فعالشده، «جنبش محیطزیست» است که به دلیل تخریب محیطزیست ایران صورت گرفته؛ این عده معتقدند جمهوری اسلامی، پروای محیط زیست ندارد؛ هر چند معتقدند رژیم پهلوی هم پروای محیط زیست را نداشته اما جمهوری اسلامی نیز با برنامههایش، هم حجم ساختوسازش بیشتر بوده است و هم حجم بیمبالاتیاش بیشتر. این اعتراضها را در جنبش آب در خوزستان و یا در اصفهان دیدیم. اینها نیز به نوعی با این خیزش اخیر همراه شدهاند.
وضعیت کنونی، وضعیت انقلابی نیست
این استاد دانشگاه و پژوهشگر جامعهشناسی سیاسی میگوید برخی میگویند چرا مجامله میکنید؟ انقلاب شده؛ برای مثال آقای «آصف بیات، عباس میلانی، تورج اتابکی یا حسین قاضیان» از وضعیت انقلابی صحبت میکنند. اگر منظور از انقلاب این باشد که عدهای در اعتراضها شعار «تغییر حکومت» میدهند، این حرف اشتباهی نیست.
جلاییپور معتقد است حداقل به سه دلیل نمیشود گفت ایران وارد «وضعیت انقلابی» شده؛ به این دلیل که در همه وضعیتهای انقلابی با «حکومتهای پوشالی» روبهرو هستیم که در مورد ایران اگرچه ما با اموری همچون کسری مشروعیت، بحران ناکارآمدی و رانتجویی مواجهایم اما حکومت از نوع پوشالی نیست؛ ضمن اینکه حکومت ایران یک ویژگی دیگر دارد و آن اینکه، پایگاه خود را بسیج میکند. اصلا خود حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت جنبشی است.
ویژگی دیگر وضعیت انقلابی از نظر او، اعتماد مردم به اپوزیسیون است. چنین اعتمادی در میان مردم به اپوزیسیون متفرق و وابسته به دلار بنسلمانی نیست. سوم اینکه عده زیادی از مردم یعنی حدود ۷۰ درصد از جمهوری اسلامی ناراضیاند اما همین همین ۷۰ درصد، اعتماد یا رضایتی از اپوزیسیون ندارند.
در نظر این استاد دانشگاه، اصلاً انقلاب یعنی اقشار اصلی در وسط شهرها به حرکت درآید و امید به یک حکومت جایگزین ببندند. مغازهها باید به طور پیوسته بسته شود و کارمندان به انقلاب بپیوند و حتی زنان خانهدار باید به بیرون بیایند؛ این رخدادها هنوز رخ نداده و از این رو، هنوز وضعیت انقلابی نیست. دلیل اینکه این صاحبنظران میگویند این وضعیت، وضعیت انقلابی است، شاید آنها «دوست دارند» انقلاب شود و از وضعیت کنونی خسته شدهاند.
جای نگرانی برای انقلابیشدن وضعیت وجود دارد
از سویی دیگر، جلاییپور معتقد است بیان این دلایل، در وضعیت انقلابی نبودن نباید به این معنا باشد که سرانجام این خیزش اعتراضی محو میشود. به نظر او، این موج اگر بخوابد باز با جرقهای دیگر برمیخیزد. اما چرا جای نگرانی است؟ یکی به این دلیل که حکومتی با ابعاد ضعیفِ، اشخاص در آن نقش بیشتری پیدا میکنند؛ به همین دلیل ممکن است با وضعیتهای بحرانی و عدم تعین روبرو شویم.
نکته دیگر در این باره از نظر او این است که میگویند این حرکت اصلاً ایدئولوژی ندارد که حرف درستی هم است؛ اما به نظر او بهتدریج ایدئولوژی هم پیدا میکند. گفته میشود مغازهها نبستهاند اما به تدریج ممکن است، ببندند. میگویند هدف این جنبش صریح نیست اما ممکن است صریح شود؛ حتی ممکن است چشمانداز پیدا کند و حتی روی آن ۷۰ درصد ناراضی تاثیر بگذارد. دلیل دیگر اینکه، این اعتراضها سیال و کوچک است؛ امکان دارد به راحتی جمع نشود؛ حتی اگر جمع شود، در فضای مجازی، منازل و محیط کار جمع نمیشود تا پاسخی به آن داده شود.
تبیین و تعلیل اعتراضها از منظر جامعهشناسی
این استاد دانشگاه به عواملی که دستبهدست هم داده و زمینهای شده تا جرقه مهسا امینی عمل کرده و این خیزش را درست کند اشاره میکند و نخستین عامل را مهندسی فرهنگی از بالا میخواند: «یعنی حکومت ما «حکومت هدایتی» است؛ به این معنا که ۴۰ سال است میخواهد از بالا مهندسی و ضوابط و معیارهایی بر این جامعه پیاده کند. ضمن اینکه حکومت هم قائل به این نیست که پیامدهای منفی این مهندسی را بررسی کند؛ و حول این مهندسی یک حوزه منافع و هویتی هم برای خود تشکیل داده که یک عده به آن مشغول هستند اما دائم این مهندسی و تحمیلها ناراضی تولید میکند. معترضان میگویند بگذارید ما زندگی کنیم و اینقدر تحمیل نکنید».
جلاییپور، در تشریح عامل دوم میگوید به میزانی که حکومت ما بستهتر شده، جامعه نیز معترضتر شده است. برای مثال در ۴۰ سال گذشته در انتخابات رئیسجمهوری شاهد بودیم که ۷۰ درصد از مردم همیشه پای صندوقهای رای میرفتند اما در انتخابات اخیر، ۴۸ درصد شرکت کردند؛ آن ۲۵ درصدی که در انتخابات شرکت نکردند چه بسا فرزندانشان در میان معترضاناند. به نظرم در این اعتراضها، کسی با ریاست جمهوری کاری ندارد. وی، عامل سوم و چهارم را به ترتیب «تداوم بحران معیشتی» و «سیاستخارجی پر هزینه» برشمرد و معتقد است بیجهت عربستان و اروپا را دشمن خود کردیم.
وضع دوقطبی کنونی و غیبت نیروهای میانه
جلاییپور با بیان اینکه جامعه در وضعیت کنونی دوقطبی شده است، میافزاید: «یک قطب در بالاست که حکومت میگوید اعتراضها را «جمع» میکنیم. ظاهر بیرونی حکومت چیزی به مردم نشان نمیدهد که ما داریم چیزی را تصحیح میکنیم. یک قطب هم جمعیت معترض در پایین است که «اعتراض» میکند و حرف کسی را گوش نمیدهد؛ لذا در این فضای دوقطبی، حکومت دارد چوب سیاستهای حذفی دو دههاش را میخورد؛ زیرا در این اعتراضها، اقشار میانه و عقلانی حذف شده، حضور ندارند.»
راه نجات کشور در نظر او، بازگشت و احیای خط عقلانیت، اصلاح و میانهروی است تا بتوان کشور را درست اداره کرد. او تصریح میکند تندروترین افراد را بر فرهنگ و سیاست کشور حاکم کردند و عقلا را طرد کردند و حکومت در برابر طوفانهای اعتراضی بیپناه شده است.
چه باید کرد؟
چند پیشنهاد کلی از نظر حمیدرضا جلاییپور عبارت است از:
۱. حل این ریشههای این خیزش اعتراضی فقط در توان حکومت نیست، به کمک جامعه مدنی نیاز دارد. اگرچه حکومت نیز تا کنون چشماندازی امید بخشی نشان نداده و این قصور بزرگی است و اگر حکومت به آن ۷۰ درصد، جمعیت ساکت، افقهای امیدوارکننده نشان ندهد، افقهای دیگری میتواند شکل بگیرد که یکی از آنها «مطالبه تغییر حکومت» است.
۲. کشور باید در مسیر توسعه متوازن، عادلانه و مشارکتی بیفتد. اگر در کشور توانایی و توسعه ایجاد نشود، فقر را که نمیشود توزیع کرد.
۳. سرکوب اعتراضها، خود عاملی برای تشویق اعتراضهاست؛ بنابراین اعتراضها را باید درک و تحمل کرد و نه سرکوب. اینها مردم ایراناند نه اجنبی.
۴. ۲۰ سال است که اقتصاددانان، جامعهشناسان و احزاب سیاسی برای حل مشکلات کشور برنامه دادهاند، بنابراین مشکل کشور فقدان برنامه نیست؛ مشکل چیز دیگری است. تا وقتی که در بلوک قدرت نیاز به «ضرورت تغییر سیاست خارجی و داخلی» احساس نشود برنامه راهگشایی در دستور کار قرار نمیگیرد.
از نظر او، متاسفانه تاکنون اراده به تغییر اتفاق نیفتاده است. اشتباه شاه این نبود که در آخر انعطاف نشان داد، اشتباهش این بود که دیر دست به اصلاح زد. «چارلز تیلی» میگوید از قرن ۱۶ به بعد، نطفه ۵۰۰ انقلاب در تارخ جهان شکل گرفته اما فقط ۳۵ انقلاب پیروز شده است. یعنی در ۴۶۵ انقلاب حکومتها نگذاشتند جامعه وارد وضعیت حاد انقلابی شود؛ وضعیتها را اصلاح کردند و دیگر مردم احساس نیاز به ورود چرخه انقلاب را لازم ندیدند. اتفاقی که باید بیفتد این است که بلوک قدرت با کمک جامعهمدنی چشمانداز امیدبخشی به مردم بدهد و گرنه، بازار انقلابیها را داغ میکند.
در پایان این استاد دانشگاه تصریح میکند اگر بخواهیم مشکل را به صورت موقت حل کنیم، باید از صداوسیما شروع کنیم. زبان ارتباط با مردم باید عوض شود: «صداوسیمایی که ۲۰ میلیون جوان را از برنامه موفق ۹۰ فرودسی پور یک طرفه محروم میکند و یک باد گلو هم روی آن میزند. این صداوسیما نمیتواند با مردم حرف بزند. این صداوسیما بیشتر صدای مسببان وضع موجود است. صداوسیما نباید به معترضان، «اغتشاشگر» و الفاظی دیگر به کار ببرد، بلکه باید زمینه گفتوگو را فراهم کند».
بیشتر بخوانید:
۲۱۲۱
آخرین دیدگاه