زندگی رنگ میباخت، وضعیت، قرمز که میشد. تمام دلشورهها و ترسهای عالم بر دلمان هوار میشد وقتی آژیر میکشیدند و «وضعیت قرمز» را اعلام میکردند…. بعد نوبت به «وضعیت سفید» میرسید. برق میآمد و دنیا دوباره رنگ میگرفت. باز هم تاکسیهای نارنجی و اتوبوسهای دوطبقه در خیابانهای شهر رفت و آمد می کردند و مردم، جلوی مغازه «نفتی» صف میکشیدند یا کوپن به دست به تعاونی محلهشان میرفتند تا آذوقه مورد نیاز خود را تهیه کنند.
ممکن است بپسندید
-
3 سال پیش
لایههای یک جشنواره متنوع
-
3 سال پیش
نظر ابراهیم گلستان درباره اصغر فرهادی
آخرین دیدگاه