سیاوش فرزند آخر خانواده است. او زمانی که ۱۲ ساله بود مادرش را از دست داد و چون خواهر و برادرش ازدواج کرده بودند، او را به بهزیستی سپردند. حالا سیاوش ۱۰ سال بعد از فوت مادرش به یک سارق حرفهای تبدیل شده است. او که در یک باند سرقت دستگیر شده در گفتوگو با اعتمادآنلاین از زندگیاش میگوید.
*چرا سرقت؟
نمیدانم. شاید به خاطر هیجانش.
*سرقت چه هیجانی دارد؟
من از این کار خیلی خوشم میآید چون هیچ وقت معلوم نیست چه اتفاقی برایت میافتد.
*خانوادهات از این کار تو چه احساسی دارند؟
مادرم وقتی ۱۲ ساله بودم فوت کرد. پدرم هم قبل از اینکه به دنیا بیایم فوت کرده بود. یک خواهر و برادر دارم که ازدواج کردند و خبری از آنها ندارم.
*چرا برای خودت زندگی تشکیل ندادی؟
من کسوکاری ندارم، دنبال این هم نیستم که برای خودم زندگی تشکیل دهم. از همین هیجانی که دارم لذت میبرم.
*چرا هیجان را از راه سالم به دست نمیآوری؟
من هر کاری بخواهم بکنم افرادی را اذیت میکند. همین کار خوب است.
*سابقهدار هم هستی؟
سابقه دارم. چند باری بازداشت شدم. آن موقع جیببری میکردم، بعد که بازداشت شدم با چند سارق خانه دوست شدم و وارد باند آنها شدم.
*در باند سرقت چه میکردی؟
من چون خوب بلدم از دیوار و هر بلندیای بالا بروم وظیفه بالا رفتن از جاهای بلند یا جابهجا کردن وسایل با من بود. کارهای دیگر را دوستانم میکردند.
*پولی که به دست میآوردی خوب بود؟
خیلی زیاد نبود اما من کلاً به پولش فکر نمیکردم. چون با کسانی که سرقت میکردیم دوست بودیم و با هم زندگی میکردیم. آنها مثل خانواده من بودند به همین خاطر دوست داشتم این کار را ادامه دهم.
*میدانی زندانی طولانی در انتظار توست؟
به هر حال باز هم دوست دارم با آنها باشم. ما در زندان با هم هستیم و همین برایم کافی است!
*مدتی در بهزیستی زندگی کردی. آنجا چطور بود؟
آنجا هم در خوابگاه بودم، ولی دوستانم را بیشتر دوست دارم.
آخرین دیدگاه