مژگان جمشیدی، فعال رسانه ای حوزه محیط زیست طی یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: چرا دریاچه ارومیه احیا نشد و امیدی به احیای آن نیست!؟ به عنوان یک کارشناس، کنشگر و روزنامهنگار مستقل که همیشه منتقد سیاستهای طبیعت ستیزانه همه دولتها، در سه دهه اخیر بودم، هفته گذشته در یادداشتی، علت را در فقدان اراده در سطوح بالای حاکمیتی، تخصص گریزی، سوء مدیریت و اعمال نفوذهای سیاسی عنوان کردم. اما این پرسش همچنان بدون پاسخ باقی مانده است که «پس آن همه اعتبارات ملی به ارزش 15 هزار میلیارد تومان که به بهانه احیای این دریاچه هزینه شده، مشخصا کجاها صرف شده و اینکه این پولها، اگر برای ارومیه آب نشد، برای چه کسانی تبدیل به نان شد»؟! در عین حال، پرسش دیگری هم مطرح است: اینکه مسوولان ستاد احیای دریاچه ارومیه که اکنون علت ناکامی خود را در احیای دریاچه، خلف وعده دولت در تخصیص اعتبارات و حقابه در ماههای اخیر میدانند چرا با وجود گلایه از عدم همکاری دولت فعلی و حتی دولت قبلی، باز هم بعد از گذشت نزدیک به یک دهه از تشکیل این ستاد، همچنان از دادن استعفا و کنارهگیری خودداری میکنند و ترجیح میدهند بر سر کار باقی بمانند تا روزی که برکنارشان کنند؟!
گرچه این روزها مجلس طرح تحقیق و تفحص از عملکرد ستاد احیای دریاچه ارومیه را آغاز کرده اما باز هم نباید انتظار معجزه از این تحقیق و تفحص را داشت! چرا که جای خالی «شفافیت، اطلاعرسانی، مشارکت مردمی، پاسخگویی و مسوولیتپذیری» در نظام حاکمیتی و دولتی ایران همیشه محسوس بوده و هیچ تحقیق و تفحصی هم در این سالها به پاسخگویی و مسوولیتپذیری مسببان هدرفت منابع ملی منجر نشده است! در عوض آنچه از سالهای گذشته تاکنون همواره شاهد بودیم این است که غالب تصمیمات توسعهای در مقیاس ملی و منطقهای، بدون توجه به آمایش سرزمین، بدون ارزیابی اثرات احتمالی این تصمیمات برای محیط زیست و جامعه، در یک فرآیند تصمیمگیری نادرست و با اعمال نفوذهای سیاسی اتخاذ شده و با تبلیغات وسیع رسانههای دولتی اجرایی میشود و وقتی هم نتیجه اجرایی این تصمیمات که تا دیروز به عنوان «اقتدار مهندسان ایرانی» از آن یاد میشد، به یک افتضاح ملی منتهی شد…
تصمیمگیران و مجریان دولتی هیچ کدام پاسخگو نیستند و مسوولیت تصمیمات و اقدامات اشتباهشان را به عهده نمیگیرند! در این میان هیچ دادگاه و نهاد نظارتی هم آنها را به پای میز محاکمه نمیکشاند! از این رو، در تمام 40 سال گذشته همواره شاهد بودیم که بسیاری از بودجههای ملی با پروپاگاندای دولتی به عنوان مثال: برای احیای دریاچه ارومیه، ساخت دهها سد بزرگ و نیروگاه، جاده و پل و کارخانه و پالایشگاه و پتروشیمی و … هزینه شده و وقتی همین نمادهای ملی توسعه، مثلا با یک سیل، ویران شده یا به دلایل متعدد از کار افتاده یا هزاران میلیارد خسارت اقتصادی و زیستمحیطی بهجا گذاشته یا مانند سد گتوند، میلیونها مترمکعب آب شیرین را شور کرده و هزاران هکتار نخلستان و زمین کشاورزی در پایین دست را از حیز انتفاع خارج میکند یا مانند سدهای ساخته شده در حوضه آبریز ارومیه منجر به خشکیدگی بزرگترین پهنه آبی کشورمان میشود و هزینههای هنگفت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، زیست محیطی و حتی امنیتی غیر قابل جبران به بار میآورد، هیچ کس نه پاسخگو بوده و نه مسوولیتش را با پرداخت غرامت، انفصال خدمت دولتی یا اخراج از سیستم دولتی و مجازات کیفری قضایی پرداخته است! متاسفانه در غالب موارد، مسببان این وضعیت، از یک سازمان به سازمان دیگر و از یک قوه به قوه دیگر جابهجا میشوند و همچنان دستاندرکار تصمیمگیری باقی میمانند چون خیلی خوب میدانند قرار نیست هیچگاه پاسخگوی اقدامات نادرستشان در سالهای آتی باشند! اما به راستی تا به امروز چقدر برای احیای دریاچه ارومیه هزینه شده است؟ گرچه ستاد احیای دریاچه ارومیه با ارسال جوابیه به اعتماد، این رقم را کمی بیش از دو هزار و پانصد میلیارد تومان عنوان میکند، اما عیسی کلانتری، که بعد از گذشت 4 سال از انتصابش در ستاد احیای ارومیه، از سال 96، ریاست سازمان محیط زیست را هم با حفظ سمت، در اختیار گرفت تا دیگر بهانهای برای عدم مطالبه حقابه ارومیه نداشته باشد، در روز 4 مرداد 1400 (به گواه خبرگزاری دولتی ایرنا) اعلام کرد: «برای احیای دریاچه ارومیه در 7سال گذشته، بیش از ۱۵ هزار میلیارد تومان به قیمت جاری سرمایهگذاری شده است و در مدت 7 سال، احیای دریاچه ارومیه بیش از ۹۸درصد پیشرفت عملیاتی اجرایی داشته که تا پایان سال ۱۴۰۱ به تراز اکولوژیک خود خواهد رسید»! اکنون کدام عقل سلیمی میپذیرد که احیای این دریاچه که به اقرار خود کلانتری تا پارسال، 98 درصد پیشرفت اجرایی داشته، بر فرض مثال به خاطر عدم همکاری دولت فعلی با این ستاد ناگهان به این روز افتاده باشد؟! آنچه عیسی کلانتری و حتی روحانی، از آن به عنوان موفقیت در احیای دریاچه ارومیه درسال گذشته یاد میکردند به واقع نتیجه همان بارشهای نسبتا خوب سال 97 و 98 و 99 در سراسر کشور بود که حتی بیابان لوت ایران در منطقه شهداد را هم، تبدیل به دریاچه کرد، دیگر چه رسد به دریاچه ارومیه در گوشه شمال غرب ایران! گو اینکه، اگر واقعا آبگیری دریاچه ارومیه، نتیجه عملکرد ستاد احیا میبود و روندی پایدار میداشت، امروز میبایست حداقل تا دو سه سال دیگر آب میداشت نه اینکه به یکسال نرسیده چنان خالی از آب شود که گویی هرگز ستاد احیا و این همه بودجه میلیاردی نبوده است! اما نکته تاسفآورتر اینکه ستاد احیای دریاچه ارومیه به جای پاسخگویی به افکار عمومی و نمایندگان مجلس، با ارسال جوابیه به یادداشت اینجانب درباره چرایی عدم احیای ارومیه، دریک ادعای دروغین، مدعی شده است نگارنده، یکی از همان متخصصانی بودم که در تهیه برنامه احیای دریاچه با این ستاد همکاری داشتم و حالا آنها را متهم میکنم که نخبگان غیر خودی را کنار زدهاند! این ستاد همچنین تاکید کرده است: «البته که حقالزحمه عرف متناظر نیز در اختیار نخبگان و متخصصین قرار میگرفته است!» آنها در بخش دیگری از این پاسخ همچنین مدعی شدند که حتی من، یکی از نویسندگان گزارش کارگروه احیای اکولوژیک دریاچه ارومیه در زمستان 1393 بودم! جا دارد، با رد ادعای کذب ستاد احیای دریاچه ارومیه، اعلام کنم تا به امروز نه همکاری رسمی و نه غیر رسمی با ستاد احیای دریاچه ارومیه و کارگروه احیای اکولوژیک مورد ادعای این ستاد نداشتم که برایش حقالزحمه دریافت کرده باشم! اما توجه مخاطبان و مسوولان ستاد احیای ارومیه را به «برنامه جامع احیای مرحلهای و اکولوژیکی دریاچه ارومیه» جلب میکنم که توسط گروهی از متخصصان در 80 صفحه به این ستاد ارایه شده است. در صفحه پایانی این گزارش، نام 5 نفر نویسندگان گزارش به ترتیب الفبا قید شده و در بخش تقدیر و تشکر از گروهی از کارشناسان نیز به دلیل پیشنهادات کارشناسیشان، تشکر شده که نام نگارنده نیز در زمره افرادیست که از آنها تشکر شده است! حال اینکه مسوولان ستاد احیای دریاچه ارومیه، عملا تفاوتی بین واژه «نویسنده» یک گزارش و «تشکر شده»های یک گزارش قائل نیستند، و حتی خودشان نمیدانند به چه کسانی و به چه میزان دستمزد دادهاند و چه کسانی همکارشان بوده یا نبودهاند (و یا شاید هم میدانند ولی ترجیح میدهند واقعیت را اعلام نکنند!)، اما با طرح ادعاهای دروغین و بدون سند و مدرک، منتقد رسانهای چون من را، همکار ستاد عنوان میکنند، بیانگر عمق فاجعه مدیریتی حاکم بر این ستاد بوده که عملا آشفتگی مدیریتی این تشکیلات را قبل از هر چیز نشان میدهد! ستاد احیای دریاچه ارومیه همچنین مدعی شده هیچگاه موافق انتقال آب بینحوضهای نبوده و انتقال آب زاب نیز از پیش از آغاز فعالیت این ستاد مطالعه شده بود! اما جالب است مدیران ارشد این ستاد که همزمان رییس و معاون سازمان محیط زیست هم در دولت دوازدهم بودند، سال گذشته اقدام به برگزاری تور خبری برای پیمانکار قدرقدرت این طرح کرده است! توری که با سوءمدیریت همین مدیران منجر به مرگ دو خبرنگار جوان و جراحتهای سنگین و ماندگار بر جسم و روح چند تن دیگر از خبرنگاران محیط زیست کشور شد و متاسفانه باز هم مدیران ارشد این ستاد و سازمان محیط زیست مسوولیت اشتباهاتشان را بر عهده نگرفتند! بد نیست در تحقیق و تفحص مجلس این موضوع نیز بررسی شود که چرا دروغپراکنی علیه منتقدان احیای دریاچه ارومیه، برای مسوولان ستاد احیا راحتتر است از بیان واقعیتها درباره نحوه هزینهکرد بودجههای احیای ارومیه و بیان دلایل ناکامیها؟ انتشار اسامی، تحصیلات، تخصص مدیران و کارشناسان و مبالغ دریافتی همه افراد، شرکتها، سازمانها و قرارگاههایی که همکار در فرآیند احیای دریاچه ارومیه بودند و ارزیابی دلایل ناکامیها، طبیعتا نیازمند کمی شفافیت و جسارت مدیریتی است که اگر میبود، امروز شاهد این حال و روز ارومیه نبودیم. اوضاع در ناپایدارترین حالت ممکن است؛ در عوض آنچه در تمام این سالها پایدار مانده، استمرار و بقای مدیریتی مسوولان ستاد بوده است!
آخرین دیدگاه