تورم و از هم گسیختگی اقتصادی، زندگی عمومی را لاغرتر و انسانها را رنجورتر میکند. این کاهش کیفیت زندگی اقتصادی نتایج و تاثیراتی را در بر دارد.
1. گران و گرانتر شدن کالاها و تورم روزافزون، دست کم دو پیامد دارد:
اولا، برخی کالاها را از سبد مصرفی خانوارها حذف میکند.
ثانیا، کیفیت برخی از کالاهای مصرفی را به شدت کاهش میدهد.
چیزهایی از سفرهها حذف میشوند و چیزهای دیگر که نمیتوان حذفشان کرد (زیرا برای زنده ماندن ضرورت دارند)، از کیفیت سابقشان سقوط میکنند. مصرفِ کالاهای کم کیفیت، به جای آن چه تا کنون مصرف میشده است، و حذف مدام برخی کالاها از سبد خانوار، در نهایت، به کاهش کیفیت زندگی منجر میگردد. تورم و از هم گسیختگی اقتصادی، زندگی عمومی را لاغرتر و انسانها را رنجورتر میکند. رنج از آن رو که افراد میبینند سفرهشان کوچکتر و کمکیفیتتر میشود، اما نمیتوانند کاری کنند و نمیتوانند جلوی روند سقوط زندگی را بگیرند. شرایط اقتصادی نابسامان، پایههای زندگی را با چالشی عمیق، و بعضا شکننده روبرو کرده است.
2. شیوهی حکمرانی هم همینطور است. تا وقتی حکمرانی و سیاستورزی، بتواند نیازهای اساسی جهان اجتماعی را برآورده کند، شهروندان نیز در وضعیت آرامش و امنیت، وفادارانه میزیند و از حاکمانشان حمایت میکنند. با نزول سطح حکمرانی و سقوط عقلانی سیاستورزی، به تدریج چیزهایی از سفرهی سیاسی جامعه حذف میشود. مانند رضایت، خشنودی و احساس خوشبختی جمعی، مشارکت سیاسی، مشروعیت و از این قبیل. فقط جامعه نیست که چیزهایی از دست میدهد؛ نظام سیاسی و حکومت نیز با شیب تند از دست دادن، به درهی تاریک، و پرتگاه نزدیک میشود.
کاهش کیفیت زندگی سیاسی، دست کم دو پیامد در پی دارد:
اولا، آن ارزشهای زندگی جمعی که روزگاری شهروندان حاضر بودند برایش بجنگند و جانشان را برای آن بدهند نیز به تدریج از دست میرود. و این سخن، یعنی کیفیت زندگی جمعی و قواعدِ با هم زیستن کاهش مییابد و یک ملت به درجات پایین زندگی سیاسی سقوط میکند؛ به نحوی که با دیدهی شک و پرسش به هر نوع همکاری با دیگری روبرو میشوند. در آشفتهبازار حکمرانیِ بی کیفیت، منافع شخصی و فردی، جای منافع عمومی را میگیرد. فساد اوج میگیرد و هر یک، میخواهد دیگری را چپاول کند. این همان وضعیتی است که به آن "وضعیت طبیعی"، گفته می شود. چیزی شبیه جنگ همه علیه همه.
ثانیا، سرمایههای بنیادین نظام مستقر، به تدریج دود میشود و به هوا میرود. ژرفترین سرمایه، مشروعیتی است که رکن نظام محسوب میشود. رضایت عمومی و سپس آمادگی برای مشارکت شهروندان، از جملهی سرمایههایی است که بنیاد سیاست را پیریزی میکند.
3. وقتی زندگی، لابلای چرخدندههای اقتصاد و سیاست، خرد میشود؛ وقتی کیفیت زندگی عمومی و روزمره و زندگی سیاسی کاهش مییابد و افراد به ناچار چیزهایی را از سفرهشان حذف میکنند و یا تن به مصرف کالاهای کمکیفیت میدهند، این روند ادامه مییابد و زندگی معنوی و دینیشان نیز به تدریج لاغرتر میشود.
در آشفته بازار اقتصاد و در زمانهی ناتوانی حکمرانان برای بسامان کردن امور، ارزشهای دینی نیز لرزان میشود و بعضا چونان برگهای پاییزی زرد شده و از درخت زندگی فرو میریزند و زیر پای عابران خسته از زندگی، خرد میشوند. از آدمی نمیتوان انتظار داشت که در ساحت اخلاق و دینورزی همان باشد که همیشه بوده است، اخلاق و دینورزی با ساحتهای دیگر زندگی پیوند دارد. زلزلهای که در ساحت دیگر میآید، دین را نیز خواهند لرزاند. بتدریج ارزشهای معنابخش و متعالی و ارزشهایی چون حقیقتجویی و عدالتطلبی از سفرهی دین کم میشود و به جای آن، دینِ کم و حتی بیکیفیتی به نام دینِ مداحی مینشیند.
شرایط اسفبار و دردناکی است که یک ملت به چشم خویش میبیند که سرمایههایش چگونه از دست میروند و او مجبور است چیزهایی را از سفرهی زندگی عمومی، سیاسی و زندگی دینیاش حذف کند. سفرهای تهی و خالی از ارزشها و باورهایی که با او و برای او میزیسته است. رنج ملت، رنج از دست دادنهای مکرر است، آن هم چیزهایی که زندگیاش را با آن معنا میکرده است و یا سبب آرامش و احساس خوشبختیاش میشده است و چنین به آسانی فرو میریزند.
* پژوهشگر مطالعات اجتماعی ایران
آخرین دیدگاه