فیلم سینمایی «هرچه سختتر زمین میخورند»: «The Harder They Fall»، فیلمی اکشن، درام و وسترن، محصول سال ۲۰۲۱ کشور آمریکا، به کارگردانی جیمز سموئل است.
یک. اول بگویم که کلاً از این بازیهای جدیدی که حاصلِ «سیاستبازی» هالیوود است اصلاً خوشم نمیآید! مگر میشود چون پسند زمانه تغییر کرده دو ژانر مهم «نوآر» و «وسترن» را که هر دو، هم نژادپرستانه هستند هم ضدِ زن، یکباره بدل به «ضدِ ماهیتِ خودشان» کرد؟! اینکه چند سینماگر خلاق توانستهاند در معدود فیلمهایی موفق شوند دلیل بر این نیست که با سیلِ آثاری از این دست روبرو باشیم؛ بنابراین در اولین برخورد با فیلم
یک. اول بگویم که کلاً از این بازیهای جدیدی که حاصلِ «سیاستبازی» هالیوود است اصلاً خوشم نمیآید! مگر میشود چون پسند زمانه تغییر کرده دو ژانر مهم «نوآر» و «وسترن» را که هر دو، هم نژادپرستانه هستند هم ضدِ زن، یکباره بدل به «ضدِ ماهیتِ خودشان» کرد؟! اینکه چند سینماگر خلاق توانستهاند در معدود فیلمهایی موفق شوند دلیل بر این نیست که با سیلِ آثاری از این دست روبرو باشیم؛ بنابراین در اولین برخورد با فیلم «The Harder They Fall» [محصول ۲۰۲۱ نه اثری به همین نام و محصول ۱۹۵۶] مخصوصاً که امتیازش هم آن موقع زیر ۶ بود، بیخیالِ دیدناش شدم اما اشتباه کردم! هم امتیازش بالا رفته و با ۵۹ هزار رأیدهنده به ۶.۵ رسیده، هم با دیدناش به این نتیجه رسیدم که ارزش واقعیاش از امتیازش بیشتر است.
دو. کلاً از برخوردی که هالیوود با ادریس اِلبا میکند، متنفرم! کدام رفتار؟! اینکه نقشهای منفی را به او میدهند آن هم در آثار درجه دو و سه! این فقط به این دلیل نیست که او در سریال محشر «لوتر»، واقعاً محشر بازی کرده، اصلاً او بازیگر محشریست و از نظر من، اگر یک نفر باشد که بتواند نقشِ یک جیمز باند سیاهپوست را بازی کند، اِلباست. این دلیلِ دوم من بود که همان اولِ کار سراغِ این فیلم نرفتم چون اِلبا، نقشِ منفی داشت. [نگویید از کجا فهمیدم؟! در IMDb میتوانید تریلر هر فیلمی را ببینید!] خُب شخصیت اِلبا در این فیلم، در سکانس ماقبلِ آخر، دچار چرخش میشود و در فیلمنامه «گرهگشایی» برای آن طراحی شده، که نه تنها از یک شخصیت منفی، به یک شخصیتِ خاکستری تغییر جهت میدهد که رسماً بدل به شخصیتِ اول فیلم میشود.
سه. با بازسازی یک فیلم کلاسیک مخالف نیستم اما با تغییر ژانر در بازسازی مخالفم! این هم از دلیل سوم، که اشتباه بوده! «The Harder They Fall» ساختهی مارک رابسون و محصول ۱۹۵۶ و با بازی همفری بوگارت و راد استایگر، «نوآر» است و البته نه در فضا و نه در داستان و نه در ژانر، هیچ ربطی به این فیلم ۲۰۲۱ ندارد. فیلم رابسون بر اساس رمانی به همین نام و نوشتهی باد شولبرگ [شما او را به خاطر نوشتن فیلمنامهی «در بارانداز» الیا کازان میشناسید] ساخته شده است. شاید تنها دلیلی که باعث انتخاب این نام شده، نه آن رمان یا فیلم که ترانهای از «فیل اوکس» باشد [خواننده-ترانهپرداز اهل ایالات متحده آمریکا؛ وی بین سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۷۶ میلادی فعالیت میکرد. اوکس ترانههای اعتراضی اجرا میکرد و به شوخطبع بودن و فعالیت سیاسی و اشعار متفکرانه و صدای متمایز شناخته میشد. او در بسیاری از رویدادهای سیاسی در دهه ۱۹۶۰ که دوران مبارزه فرهنگی بود، همچنین در حرکتهای ضد جنگ ویتنام و تظاهراتهای حقوق مدنی و دانشجویی علاوه بر حضور داشتن، کنسرتهایی در شهر نیویورک برگزار کرد. او خود را دموکرات سوسیال چپ معرفی میکرد. در جریان اعتراضات انجمن ملی دموکرات در سال ۱۹۶۸ در شیکاگو، ایلینوی که تبدیل به شورش علیه پلیس شد، تأثیر عمیقی برافکار او گذاشت] که در پنجمین آلبوم او در ۱۹۶۸ منتشر شد با همین نام «The Harder They Fall». حالا ارتباطاش چیست؟ این فیلم، اولیل کار بلند جیمز ساموئل است در حوزهی سینما و پیش از این، کارش موسیقی بوده!
وقتی یک موسیقیدان بریتانیایی قرار است یک وسترن امریکایی بسازد!
در واقع جیمز ساموئل یک موسیقیدان است البته او را با این نام در جهان موسیقی نمیشناسید او با نام «The Bullitts» در این جهان زندگی میکند و با همین نام هم بخشی از موسیقی فیلم «گتسبی بزرگ» متعلق به اوست [به کارگردانی باز لورمن، محصول سال ۲۰۱۳ سینمای آمریکا و استرالیا که بر پایه رمانی با همین نام به قلم اف. اسکات فیتزجرالد ساخته شده و در واقع، چهارمین اثر سینمایی بر اساس این رمان مشهور است. (اولین نسخه سینمایی این رمان در سال ۱۹۲۶ اکران شد. این فیلم که خودش نسخهای از نمایشنامه برادوی اوون دیویس بهشمار میرفت، به کارگردانی هربرت برنون ساخته شد و نقشآفرینان آن وارنر بکستر، لوئیس ویلسون و ویلیام پاول بودند. این فیلم نمونهای معروف از فیلم گمشده است. بررسیها نشان میدهد که این فیلم ممکن است وفادارترین اقتباس از این رمان بوده باشد اما تنها چیزی که اکنون از آن باقی ماندهاست، پیشپردهای در بایگانیهای ملیست. بهدنبال فیلم ۱۹۲۶، فیلم «گتسبی بزرگ» است که در سال ۱۹۴۹، به کارگردانی الیوت نیوجنت ساخته شد و بازیگران آن الن لاد، بتی فیلد و مکدونالد کری بودند. بیست و پنج سال بعد و در سال ۱۹۷۴، «گتسبی بزرگ» بار دیگر روی پرده سینما ظاهر شد. کارگردان این فیلم جک کلیتن بود و در آن رابرت ردفورد در نقش گتسبی، میا فارو در نقش دیزی و سم واترستون در نقش نیک کاراوی بازی کردند) لئوناردو دیکاپریو، توبی مگوایر، کری مولیگان، جوئل اجرتون و الیزابت دبیکی در این فیلم به ایفای نقش پرداختهاند. ظاهراً رضایت تماشاگران از این فیلم، بیشتر از رضایت منتقدان بوده!] او پیش از این دو فیلم کوتاه در کارنامهی خود دارد با نامهای «آنها در سپیدهدم میمیرند» (۲۰۱۳) و «JAY-Z: Legacy» (۲۰۱۷). او یک سیاهپوست بریتانیاییست که ظاهراً به این نتیجه رسیده که هفتتیرکشهای سیاهپوست امریکایی، تعدادشان خیلی بیشتر از آن چیزیست که در سینمای امریکا نشان دادهاند! او گفته: «حتی اگر تنها بخشی از تاریخ را حذف کنید، تمام تاریخ را تحریف کردهاید. میخواستم این فیلم را بسازم چون همه کسانی که با آنها صحبت میکردم به من میگفتند سیاهپوستان در غرب وحشی وجود نداشتند، حتی خود سیاهپوستان هم این را به من میگفتند. به خودم گفتم، خیلی خوب، من این بحث را یکبار برای همیشه تمام میکنم، چون وقتی این فیلم را بسازم، همه شخصیتهای واقعی که واقعاً وجود داشتند در آن حضور خواهند داشت.» و البته باز هم گلی به جمالاش که لااقل در مصاحبهاش اشارهای به واقعیت کرده: «روفوس باک واقعی والدین دونژادی داشت و در ۱۸ سالگی درگذشت. بیل چروکی واقعی هم دونژادی بود و هیچ شباهتی به لاکیت نداشت.
«هرچه سختتر زمین میخورند» یک فیلم زندگینامهای نیست. مری دلیجان (Stagecoach Mary/ مری مربی صحنه) یک خواننده نبود. این درمورد همه شخصیتهای فیلم صدق میکند.» با این همه، حاصلِ کار، فیلمی موفق است که اگر دو-سوم موسیقیاش حذف شود، فیلم بهمراتب بهتری هم میشود چون واقعاً لحظاتی در فیلم این احساس به من دست داد که دارم یک موزیک-ویدئو را نگاه میکنم یعنی اصلِ کار موسیقیست و فرعِ کار، سینماست!
حدِ واسط وسترن نوی امریکایی، وسترن اسپاگتی و وسترن تارانتینویی
کارگردان فیلم گفته: «خیلی طرفدار وسترن نیستم، اما اگر فیلمهای وسترن شبیه این یکی باشند، یا حسی شبیه این داشته باشند، یا صدایی شبیه این داشته باشند، من طرفدار پر و پا قرص وسترن میشوم.» در این که گفته خیلی طرفدار وسترن نیست البته دروغ گفته! از اول تا آخرِ فیلم، شاهد «بازاجرا»ی سکانسهای معروفِ سینمای وسترنایم از سکانسهای وسترنهای لئونه گرفته [جدا از آثار لئونه ظاهراً ساموئل علاقهی خاصی هم به آثار دیگر وسترن اسپاگتی دارد!] تا سکانس پایانی «بوچ کسیدی و ساندنس کید» جرج روی هیل و سکانسهای مشهور آثار سام پکین پا [از وسترن نوی امریکایی] و همین طور وسترنهای تارانتینو که آمیختهی وسترن نو و وسترن اسپاگتیست اما این همهی قصه نیست، او ظاهراً علاقهی خاصی هم به وسترنهای کلاسیک دارد از جمله به «نیمروز» فرد زینهمان [در سکانسهای پایانی] و «آسمان زرد» ویلیام ولمن [سکانس دزدی از بانک سفیدپوستها].
ادریس اِلبا و دلروی لیندو هر دو فوقالعادهاند
در اینکه فیلم، کلاسِ بازیگری بالایی دارد هیچ حرفی نیست، اما در این میان، دلروی لیندو ۶۹ ساله در نقش یک مارشال سیاهپوست، واقعاً میدرخشد البته او بازیگر خوبیست که به رغم حضور در آثار پرمخاطب، اغلب از حضور در نقشهای اصلی بینصیب مانده با این همه ستاره اصلی به گمانم ادریس اِلبای ۴۹ ساله است که به همان میزان که نقشِ مثبت را خاکستری بازی میکند، نقش منفی را هم با بازی خود غسل تعمید میدهد!
[محصول ۲۰۲۱ نه اثری به همین نام و محصول ۱۹۵۶] مخصوصاً که امتیازش هم آن موقع زیر ۶ بود، بیخیالِ دیدناش شدم اما اشتباه کردم! هم امتیازش بالا رفته و با ۵۹ هزار رأیدهنده به ۶.۵ رسیده، هم با دیدناش به این نتیجه رسیدم که ارزش واقعیاش از امتیازش بیشتر است.
دو. کلاً از برخوردی که هالیوود با ادریس اِلبا میکند، متنفرم! کدام رفتار؟! اینکه نقشهای منفی را به او میدهند آن هم در آثار درجه دو و سه! این فقط به این دلیل نیست که او در سریال محشر «لوتر»، واقعاً محشر بازی کرده، اصلاً او بازیگر محشریست و از نظر من، اگر یک نفر باشد که بتواند نقشِ یک جیمز باند سیاهپوست را بازی کند، اِلباست. این دلیلِ دوم من بود که همان اولِ کار سراغِ این فیلم نرفتم چون اِلبا، نقشِ منفی داشت. [نگویید از کجا فهمیدم؟! در IMDb میتوانید تریلر هر فیلمی را ببینید!] خُب شخصیت اِلبا در این فیلم، در سکانس ماقبلِ آخر، دچار چرخش میشود و در فیلمنامه «گرهگشایی» برای آن طراحی شده، که نه تنها از یک شخصیت منفی، به یک شخصیتِ خاکستری تغییر جهت میدهد که رسماً بدل به شخصیتِ اول فیلم میشود.
سه. با بازسازی یک فیلم کلاسیک مخالف نیستم اما با تغییر ژانر در بازسازی مخالفم! این هم از دلیل سوم، که اشتباه بوده! «The Harder They Fall» ساختهی مارک رابسون و محصول ۱۹۵۶ و با بازی همفری بوگارت و راد استایگر، «نوآر» است و البته نه در فضا و نه در داستان و نه در ژانر، هیچ ربطی به این فیلم ۲۰۲۱ ندارد. فیلم رابسون بر اساس رمانی به همین نام و نوشتهی باد شولبرگ [شما او را به خاطر نوشتن فیلمنامهی «در بارانداز» الیا کازان میشناسید] ساخته شده است. شاید تنها دلیلی که باعث انتخاب این نام شده، نه آن رمان یا فیلم که ترانهای از «فیل اوکس» باشد [خواننده-ترانهپرداز اهل ایالات متحده آمریکا؛ وی بین سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۷۶ میلادی فعالیت میکرد. اوکس ترانههای اعتراضی اجرا میکرد و به شوخطبع بودن و فعالیت سیاسی و اشعار متفکرانه و صدای متمایز شناخته میشد. او در بسیاری از رویدادهای سیاسی در دهه ۱۹۶۰ که دوران مبارزه فرهنگی بود، همچنین در حرکتهای ضد جنگ ویتنام و تظاهراتهای حقوق مدنی و دانشجویی علاوه بر حضور داشتن، کنسرتهایی در شهر نیویورک برگزار کرد. او خود را دموکرات سوسیال چپ معرفی میکرد. در جریان اعتراضات انجمن ملی دموکرات در سال ۱۹۶۸ در شیکاگو، ایلینوی که تبدیل به شورش علیه پلیس شد، تأثیر عمیقی برافکار او گذاشت] که در پنجمین آلبوم او در ۱۹۶۸ منتشر شد با همین نام «The Harder They Fall». حالا ارتباطاش چیست؟ این فیلم، اولیل کار بلند جیمز ساموئل است در حوزهی سینما و پیش از این، کارش موسیقی بوده!
وقتی یک موسیقیدان بریتانیایی قرار است یک وسترن امریکایی بسازد!
در واقع جیمز ساموئل یک موسیقیدان است البته او را با این نام در جهان موسیقی نمیشناسید او با نام «The Bullitts» در این جهان زندگی میکند و با همین نام هم بخشی از موسیقی فیلم «گتسبی بزرگ» متعلق به اوست [به کارگردانی باز لورمن، محصول سال ۲۰۱۳ سینمای آمریکا و استرالیا که بر پایه رمانی با همین نام به قلم اف. اسکات فیتزجرالد ساخته شده و در واقع، چهارمین اثر سینمایی بر اساس این رمان مشهور است. (اولین نسخه سینمایی این رمان در سال ۱۹۲۶ اکران شد. این فیلم که خودش نسخهای از نمایشنامه برادوی اوون دیویس بهشمار میرفت، به کارگردانی هربرت برنون ساخته شد و نقشآفرینان آن وارنر بکستر، لوئیس ویلسون و ویلیام پاول بودند. این فیلم نمونهای معروف از فیلم گمشده است. بررسیها نشان میدهد که این فیلم ممکن است وفادارترین اقتباس از این رمان بوده باشد اما تنها چیزی که اکنون از آن باقی ماندهاست، پیشپردهای در بایگانیهای ملیست. بهدنبال فیلم ۱۹۲۶، فیلم «گتسبی بزرگ» است که در سال ۱۹۴۹، به کارگردانی الیوت نیوجنت ساخته شد و بازیگران آن الن لاد، بتی فیلد و مکدونالد کری بودند. بیست و پنج سال بعد و در سال ۱۹۷۴، «گتسبی بزرگ» بار دیگر روی پرده سینما ظاهر شد. کارگردان این فیلم جک کلیتن بود و در آن رابرت ردفورد در نقش گتسبی، میا فارو در نقش دیزی و سم واترستون در نقش نیک کاراوی بازی کردند) لئوناردو دیکاپریو، توبی مگوایر، کری مولیگان، جوئل اجرتون و الیزابت دبیکی در این فیلم به ایفای نقش پرداختهاند. ظاهراً رضایت تماشاگران از این فیلم، بیشتر از رضایت منتقدان بوده!] او پیش از این دو فیلم کوتاه در کارنامهی خود دارد با نامهای «آنها در سپیدهدم میمیرند» (۲۰۱۳) و «JAY-Z: Legacy» (۲۰۱۷). او یک سیاهپوست بریتانیاییست که ظاهراً به این نتیجه رسیده که هفتتیرکشهای سیاهپوست امریکایی، تعدادشان خیلی بیشتر از آن چیزیست که در سینمای امریکا نشان دادهاند! او گفته: «حتی اگر تنها بخشی از تاریخ را حذف کنید، تمام تاریخ را تحریف کردهاید. میخواستم این فیلم را بسازم چون همه کسانی که با آنها صحبت میکردم به من میگفتند سیاهپوستان در غرب وحشی وجود نداشتند، حتی خود سیاهپوستان هم این را به من میگفتند. به خودم گفتم، خیلی خوب، من این بحث را یکبار برای همیشه تمام میکنم، چون وقتی این فیلم را بسازم، همه شخصیتهای واقعی که واقعاً وجود داشتند در آن حضور خواهند داشت.» و البته باز هم گلی به جمالاش که لااقل در مصاحبهاش اشارهای به واقعیت کرده: «روفوس باک واقعی والدین دونژادی داشت و در ۱۸ سالگی درگذشت. بیل چروکی واقعی هم دونژادی بود و هیچ شباهتی به لاکیت نداشت. «هرچه سختتر زمین میخورند» یک فیلم زندگینامهای نیست. مری دلیجان (Stagecoach Mary/ مری مربی صحنه) یک خواننده نبود. این درمورد همه شخصیتهای فیلم صدق میکند.» با این همه، حاصلِ کار، فیلمی موفق است که اگر دو-سوم موسیقیاش حذف شود، فیلم بهمراتب بهتری هم میشود چون واقعاً لحظاتی در فیلم این احساس به من دست داد که دارم یک موزیک-ویدئو را نگاه میکنم یعنی اصلِ کار موسیقیست و فرعِ کار، سینماست!
حدِ واسط وسترن نوی امریکایی، وسترن اسپاگتی و وسترن تارانتینویی
کارگردان فیلم گفته: «خیلی طرفدار وسترن نیستم، اما اگر فیلمهای وسترن شبیه این یکی باشند، یا حسی شبیه این داشته باشند، یا صدایی شبیه این داشته باشند، من طرفدار پر و پا قرص وسترن میشوم.» در این که گفته خیلی طرفدار وسترن نیست البته دروغ گفته! از اول تا آخرِ فیلم، شاهد «بازاجرا»ی سکانسهای معروفِ سینمای وسترنایم از سکانسهای وسترنهای لئونه گرفته [جدا از آثار لئونه ظاهراً ساموئل علاقهی خاصی هم به آثار دیگر وسترن اسپاگتی دارد!] تا سکانس پایانی «بوچ کسیدی و ساندنس کید» جرج روی هیل و سکانسهای مشهور آثار سام پکین پا [از وسترن نوی امریکایی] و همین طور وسترنهای تارانتینو که آمیختهی وسترن نو و وسترن اسپاگتیست اما این همهی قصه نیست، او ظاهراً علاقهی خاصی هم به وسترنهای کلاسیک دارد از جمله به «نیمروز» فرد زینهمان [در سکانسهای پایانی] و «آسمان زرد» ویلیام ولمن [سکانس دزدی از بانک سفیدپوستها].
ادریس اِلبا و دلروی لیندو هر دو فوقالعادهاند
در اینکه فیلم، کلاسِ بازیگری بالایی دارد هیچ حرفی نیست، اما در این میان، دلروی لیندو ۶۹ ساله در نقش یک مارشال سیاهپوست، واقعاً میدرخشد البته او بازیگر خوبیست که به رغم حضور در آثار پرمخاطب، اغلب از حضور در نقشهای اصلی بینصیب مانده با این همه ستاره اصلی به گمانم ادریس اِلبای ۴۹ ساله است که به همان میزان که نقشِ مثبت را خاکستری بازی میکند، نقش منفی را هم با بازی خود غسل تعمید میدهد!
* منتشر شده در مجله نماوا
آخرین دیدگاه