احمد زیدآبادی نوشت:
بله، توافق در دسترس است؛ اما فقط نمیشود به آن دست زد!
گویند در مثل مناقشه نیست. در قدیمالایام بچههای شیطان شهرِ ما لبۀ سکۀ درشتی را سوراخ میکردند و نخ نازکِ درازی را از آن عبور میدادند. آنها سپس سکه را وسط بازار در محل دید عابران میگذاشتند و خود با در دست داشتن سرِ دیگرِ نخ، در گوشۀ مغازهای پنهان میشدند و به انتظار مینشستند.
در همان حال، یک روستایی از راه میرسید و چشمش به سکه میافتاد. او ابتدا با چشمانی گشاده و حیرتزده، اطرافش را خوب میپایید تا مطمئن شود آیا کسی متوجه او هست یا نه. وقتی مطمئن میشد کسی به او توجهی ندارد، به سرعت خم میشد و دست به سوی سکه میبرد. در همان حال، بچههای بیتربیت که پنهانی منتظر و مراقب این صحنه بودند، نخِ سکه را میکشیدند و آن را از دم دست روستایی دور میکردند. روستایی بینوا گیج و منگ میشد و بار دیگر به سمت سکه هجوم میبرد، اما باز هم بچهها نخ را میکشیدند و این کار را بارها تکرار میکردند.
نهایتاً هنگامی که مرد روستایی به حالِ خمیده در پی شکار سکه به تقلّا افتاده بود، بچههای بیادب از گوشۀ مغازه بیرون میخزیدند و شلیک خنده را سر میدادند! بقیۀ داستان هم که قابلِ حدس است.
این داستان از یک جنبه به ماجرای مذاکرات #برجام بیشباهت نیست. به گمانم اسرائیلیها در قصۀ توافق برجام، همان بچههای بیتربیتی هستند که سرِ نخِ متصل به سکه را در دست گرفته و در گوشهای پنهان شدهاند.
همین که طرفهای توافق دستشان را به سمت سکه دراز میکنند، آنان نخ را میکشند و سکه را از دسترسشان خارج میکنند. احتمالاً راز اینکه مقامهای ایرانی و آمریکایی و اروپایی و روسی و چینی، همگی از در دسترس بودن توافق سخن میگویند اما عملاً دستشان به آن نمیرسد، همین باشد!
آخرین دیدگاه