به پیشنهاد همسر سابقم یک سایت کلاهبرداری با عنوان ازدواج موقت راه اندازی کردیم و با شگرد خاصی پولهای طعمههایمان را بالا میکشیدیم و سپس با نصف کردن مبالغ کلاهبرداری شده طعمهها را در لیست سیاه قرار میدادیم و …
به گزارش خراسان، اینها بخشی از اظهارات زن 19 سالهای است که با تلاش شبانه روزی و ردیابیهای تخصصی نیروهای اطلاعات کلانتری سپاد مشهد دستگیر شده است. این زن جوان که سنگینی دستبندهای فولادین قانون را بر دستانش احساس میکرد درباره سرگذشت خود و چگونگی کلاهبرداری از طعمههایش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: فرزند آخر یک خانواده 7 نفره بودم که همه اعضای آن خلافکار بودند. مادرم در خانههای مردم کار میکرد و پدرم نیز با خردهفروشی مواد مخدر روزگار میگذراند در همین حال 2 برادرم نیز آلوده مواد مخدر شده بودند و به دنبال تامین هزینههای اعتیادشان بودند و برادران دیگرم نیز روزگارشان را با مصرف مشروبات الکلی سپری میکردند.
در این میان هر روز که از خواب بیدار میشدم با سروصدا و درگیری بین اعضای خانوادهام روبهرو میشدم تا اینکه روزی در مدرسه یکی از معلمانم متوجه مشکلات من شد و تلاش کرد مرا از این منجلاب نجات دهد اما آنها قصد داشتند مرا از طریق بهزیستی به یک مکان دیگر منتقل کنند به همین خاطر و از ترس جدایی از خانواده، نه تنها پیشنهاد او را نپذیرفتم بلکه این ماجرا باعث شد تا دیگر درس و مدرسه را هم رها کنم.
خلاصه 14 سالم بود که عاشق پسر دختر عمویم شدم و قصد داشتم با «عظیم» ازدواج کنم. اما پدرم که با برادرزادهاش اختلاف شدید و کینه عمیق داشت با شنیدن این موضوع بسیار آشفته شد و با این ازدواج مخالفت کرد. عظیم که پدری افغانستانی داشت و فرزند طلاق بود در 3 سالگی به همراه پدر و برادر دیگرش به افغانستان رفته بود و در یک خانواده آشفته زندگی میکرد. او در سن 17 سالگی زمانی دوباره به مشهد بازگشت که دیگر مواد مخدر و مشروبات الکلی مصرف میکرد با آن که من به خلافکاریهای او واقف بودم باز هم به خاطر همان هیجانات دوران نوجوانی و هوسرانیهای عاشقانه قصد داشتم به هر طریق ممکن با او ازدواج کنم در این شرایط و با پیشنهاد عظیم به شمال کشور فرار کردیم و یک ماه با یکدیگر در استان مازندران بودیم ولی بعد از گذشت این مدت برادرم ما را در حالی پیدا کرد که خطبه عقد بین ما جاری شده بود.
وقتی به مشهد بازگشتیم و من به خانه پدرم رفتم او تا سر حد مرگ مرا کتک زد. همه فامیل واسطه شدند تا اجازه دهد من و عظیم به طور رسمی با هم ازدواج کنیم ولی پدرم که از این رفتار احمقانه من به شدت عصبانی بود و از سوی دیگر هم کینه شتری از مادر عظیم داشت به هیچ وجه توصیه اطرافیان را نپذیرفت.
اینگونه بود که من و عظیم برای بار دوم فرار کردیم و در یکی از شهرهای خراسان رضوی ساکن شدیم حالا دیگر من کار میکردم تا مخارج زندگی را تامین کنم ولی عظیم اهل کار نبود و دوست داشت اوقاتش را پای بساط مواد مخدر سپری کند بالاخره 5 سال با سختی ومشقت زیاد به زندگی مشترکمان ادامه دادم تا این که یک روز با اصرار و پیشنهاد من به مشهد بازگشتیم و با پدرم آشتی کردیم اما هنوز مدت زیادی از اقامت ما در مشهد نمیگذشت که دخالتهای مادر شوهرم نیز در زندگی ما شروع شد.
او مدام زیر گوش عظیم زمزمه میکرد که مرا طلاق بدهد چرا که معتقد بود وقتی دختری با یک جوان نامحرم از خانه فرار کند باز هم دل به مرد غریبه دیگری میبندد و مسیر هوسرانی را در پیش میگیرد. این حرف ها بر افکار عظیم تاثیر گذاشت و او یک روز که بسیار مست بود به خانه آمد و مرا طلاق داد به ناچار در حالی به خانه پدرم بازگشتم که پدر و مادرم پیر و ناتوان شده بودند و برادران معتادم آنها را کتک میزدند تا هزینههای تامین مواد مخدر را بپردازند.
در این شرایط از آنها شکایت کردم ولی فایدهای نداشت از سوی دیگر نیز مشکلات مالی شدیدی داشتم و نمیتوانستم مخارج زندگی را تامین کنم. در همین روزها بود که عظیم به سراغم آمد و زمانی که مشکلات مالی و بدبختیهایم را دید پیشنهاد داد با راه اندازی یک سایت در فضای مجازی درآمد کسب کنیم.
او برایم یک سایت (عقد موقت) طراحی کرد و خودش طعمهها را از شبکه های اجتماعی مانند تلگرام و اینستاگرام به دام میانداخت و با نرم افزار تغییر صدا اعتماد طعمهها را برای واریز بیعانه جلب میکرد سپس من با آن افراد تماس میگرفتم و از طرف مقابل درخواست میکردم باید قبل از ورود به منزل باقی مانده هزینههای جاری شدن صیغه عقد موقت را واریز کند این درحالی بود که طعمه را با یک نشانی قلابی دنبال نخود سیاه میفرستادیم و او زمانی که به آن نشانی میرفت با آدرس اشتباه روبهرو میشد در همین حال نیز من بلافاصله شماره تلفن او را در فهرست سیاه قرار میدادم و به قول معروف بلاک میکردم سپس همه پولها را با عظیم تقسیم میکردیم و من میتوانستم اجاره منزل پدر و مادرم را نیز پرداخت کنم ولی با آن که آثاری از خود در فضای مجازی به جا نمیگذاشتیم نمیدانم ماموران اطلاعات کلانتری چطور مرا دستگیر کردند.
با توجه به اهمیت ماجرا و صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) بازجوییهای تخصصی از این زن جوان آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
آخرین دیدگاه