جدال با مرگ در مزارع متروک مین/ گلایه‌های مردانی که هنوز مشغول پاکسازی هستند

اعتمادآنلاین|

روزنامه اعتماد نوشت: صدها خنثی‌کننده مین در ایران که از سال 1386 مشغول پاکسازی مناطق آلوده به مهمات باقیمانده از جنگ 8 ساله هستند، به دلیل درج نشدن کد بیمه‌ای شغل خود در قرارداد کارفرمایی، از دسترسی به حقوق واقعی محروم مانده‌اند.

تضییع حقوق صنفی خنثی‌کنندگان مین، در حالی اتفاق افتاده که در فهرست مشاغل سازمان تامین اجتماعی، «پاکسازی میادین مین» با کد شغلی 047915 مشخص شده و طبق قانون، کارفرما موظف است در لیست بیمه کارگران خود، کد شغلی را درج کند تا کارگران، از مزایای مرتبط، بهره‌مند شوند. خنثی‌کنندگان مین در ایران که با عنوان «تخریبچی» هم شناخته می‌شوند، به خبرنگار «اعتماد» می‌گویند طی 14 سال گذشته (سال 1386 / دو سال بعد از تاسیس مرکز مین‌زدایی زیر نظر وزارت دفاع و آغاز پاکسازی مناطق آلوده به مین در 5 استان مرزی) حق بیمه این افراد توسط کارفرمای پیمانکار، تحت عنوان «کارگر» و بدون درج کد بیمه مشاغل، به سازمان تامین اجتماعی پرداخت شده است.

بی‌خبری خنثی‌کنندگان مین از آیین‌نامه دولت درباره سخت و زیان‌آور بودن این شغل، برگ دیگری از داستان تضییع حقوق صنفی صدها تخریبچی است. در بند «ز» از ماده 5 آیین‌نامه اجرایی «نحوه بازنشستگی جانبازان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی ‌و شاغلان مشاغل سخت و زیان‌آور نیروهای نظامی و‌انتظامی، وزارت دفاع و سازمان‌های وابسته» که سال 1379 توسط هیات وزیران به تصویب رسید، کار با انواع مواد منفجره، حمل و نگهداری مواد منفجره و عملیات مربوط به انفجار یا خنثی‌سازی آنها، شغل سخت و زیان‌آور محسوب شده و به دلیل ابقای این آیین‌نامه در سال‌های بعد، کارفرمای پیمانکار، می‌باید ضمن درخواست از بازرسان وزارت کار برای بازدید از میدان‌های مین به عنوان یک کارگاه دارای کد بیمه‌ای، مکتوباتی جهت تایید سخت و زیان‌آور بودن شغل کارگران خود دریافت می‌کرده تا علاوه بر پرداخت حقوق متفاوت به نیروهای تحت امر، این تایید قانونی هم، در لیست بیمه و سابقه خدمت خنثی‌کنندگان مین ثبت شود که به گفته تخریبچی‌ها، چنین اتفاقی تا امروز رخ نداده است.

تعدادی از تخریبچی‌ها به «اعتماد» می‌گویند که سال 1398، بیش از 40 خنثی‌کننده مین، توسط کارفرمای پیمانکار، تعدیل و اخراج شده‌اند. تخریبچی‌ها می‌گویند چه آنها که اخراج شده‌اند و چه آنها که امروز شاغلند، همگی، با قراردادهای 89 روزه و یک‌طرفه (امکان اخراج کارگر در هر شرایط) مشغول به کار بوده و هستند. تخریبچی‌های اخراجی هم می‌گویند سال 1398، با برگه تسویه شغلی، به ادارات تامین اجتماعی و شورای حل اختلاف رفته‌اند تا مقرری بیمه بیکاری بگیرند در حالی که این مقرری – حدود دو میلیون و 500 هزار تومان برای هر ماه – رقمی یکسان برای تمام کارگران ساده است و بنابراین، خودداری کارفرمای پیمانکار از درج کد بیمه شغل و لحاظ کردن شمول سخت و زیان‌آوری خنثی کردن مین در لیست حق بیمه، دریافتی ایام بازنشستگی تخریبچی‌ها را هم تحت‌تاثیر قرار خواهد داد. تخریبچی‌های اخراجی؛ این مردان متخصص در زمینگیر کردن انواع مین و مهمات که دوره‌های فشرده و 45 روزه شناخت، اکتشاف، خنثی‌سازی و انهدام مین و انواع بمب‌ها و مواد منفجره را در واحد مهندسی دانشگاه بروجرد و دانشگاه امام حسین تهران فرا گرفته و تعدادی‌شان هم از کهنه‌سربازان جنگ تحمیلی هستند، حالا با مقرری بیمه بیکاری و مشاغل سیاه همچون مسافرکشی یا دستفروشی، معاش خانواده را تامین می‌کنند چون اکنون و در دهه پنجم یا ششم عمر، امکان ورود به هیچ فرصت شغلی دیگری ندارند. آنها که در اواخر جوانی، در شرکت‌های پیمانکاری طرف قرارداد با مرکز مین‌زدایی مشغول به کار شدند و حالا، در اواسط میانسالی، شغل خود را از دست داده‌اند، برای این فرصت شغلی خاص، دانش و مهارتی آموخته‌اند که جز در نوار مرزی 5 استان آلوده به مین (خوزستان، ایلام، کردستان، آذربایجان غربی و کرمانشاه) در هیچ نقطه کشور کارآیی و مقبولیت ندارد.

در حال حاضر، کمتر از 130 تخریبچی، مشغول کشف و خنثی‌سازی مین و مهمات بازمانده از جنگ 8 ساله در نوار مرزی 5 استان هستند در حالی که به دلیل ناامنی شغلی، جرات اعتراض به هیچ‌یک از تبعیض‌های تحمیل‌شده از سوی کارفرمای پیمانکار را ندارند؛ قراردادهای 89 روزه، قراردادهای یک‌طرفه، بیمه ناقص و بی‌ربط، نامعلوم بودن تفاوت پرداخت‌ها، پرداخت نامنظم سنوات، نامعلوم بودن تکالیف کارفرما در قبال کارگران، بی‌خبری از اینکه فردا، باز هم «تخریبچی» هستند یا نیستند …….

م. ظ از تخریبچی‌های اخراجی است. سال 1360 خنثی‌سازی مین را پشت سنگرهای مناطق جنگی یاد گرفت و از سال 87، داوطلب مین‌روبی برای یک شرکت پیمانکاری طرف قرارداد با مرکز مین‌زدایی شد. خرداد 98، بعد از 11 سال کشف و خنثی‌سازی و انهدام مین در نوار مرزی 5 استان، وقتی از مرخصی به منطقه برگشت، به او گفتند قراردادش دیگر تمدید نمی‌شود. به سازمان تامین اجتماعی معرفی شد و درخواست بیمه بیکاری داد.

م. ظ پدر چهار فرزند است؛ یکی از دخترها، خانه و خانواده مستقل دارد، دو دختر و تنها پسر، بچه‌های تحصیلکرده و با مدارک کارشناسی ارشد و دکترا، در کنار پدرشان، ایام را با بیکاری و خانه‌نشینی اجباری سپری می‌کنند.

م. ظ، خرداد 1403 به سن بازنشستگی می‌رسد و اسفند پارسال، دو میلیون و 710 هزار تومان مقرری بیمه بیکاری دریافت کرده است. نه از کد بیمه‌ای شغلش باخبر است و نه از شمول قانونی سخت و زیان‌آوری آن. مثل باقی همکارانش، در طول دوره اموزشی، شناسایی میدان مین، نقشه‌برداری از میدان مین، شناخت انواع مین و گلوله‌ها و بمب‌ها و روش خنثی‌سازی و انهدام، بهیاری خود درمانی را هم یاد گرفته و می‌داند که در سایر کشورهای با شرایط مشابه ایران – آلودگی به مین و مهمات جنگی – تخریبچی‌ها را به عنوان EOD MEN می‌شناسند و به دلیل شدت خطرزایی جسمی و روحی این شغل، دولت‌ها هم در قبال این افراد تکالیف ویژه دارند؛ مهم‌ترین تکلیف دولت‌ها در قبال EOD MEN تامین و تولید ابزار کار استاندارد شامل ویزور (صفحه شفاف از جنس پلاستیک فشرده که کل صورت را می‌پوشاند و بعضی شان همراه کلاهخود است) دستگاه مین یاب، پوتین و لباس ضد انفجار است. تخریبچی‌ها می‌گویند در این 14 سال، تعدادی از دوستانشان، به دلیل ابزار کار غیر استاندارد و با درجه محافظت ناکافی در مقابل شدت انفجار مین، دچار جراحات جبران‌ناپذیر شده یا جان خود را از دست داده‌اند …….

م. ظ، مثل تمام همکارانش، هر روز، قبل از ورود به میدان مین، یک مساحت 200 متر مربعی خارج از میدان را از هر آلاینده جامد پاک می‌کرد که دستگاه مین‌یابش را برای شنود ضعیف‌ترین فرکانس شناسایی فلز امتحان کند. مساحت مواجهه‌اش در میدان مین، برابر بود با مربعی دوبرابر عرض شانه‌هایش؛ 100 الی 150 سانتی‌متر در معبری با فاصله 50 الی 100 متر دورتر از دستکند همکارش. در طول 11 سال مین روبی، انواع مین‌های کاشته‌شده توسط سربازان بعث را پیدا و خنثی کرد؛ مین ضد نفر (والمرا / گوجه‌ای) ضد خودرو، ضد تانک، مین‌های روسی، اروپایی، امریکایی؛ مین‌هایی که با گذشت زمان، بدنه پلاستیکی شان پوسیده بود، مین‌هایی که بر اثر پوسیدگی بدنه، قدرت تحمل‌شان به یک ششم یا یک هفتم کاهش پیدا کرده بود؛ مین ضد تانک با بدنه فلزی که در شرایط عادی، با فشار 150 تا 300 کیلو منفجر می‌شد و حالا که پوسیده بود، با فشار وزنی معادل 5 تا 10 کیلو هم، آدم و حیوان را به هوا می‌فرستاد و متلاشی می‌کرد. بدترین خاطره م. ظ، لحظه از دست رفتن بهترین رفیقش وسط میدان مین بود؛ غلامحسین نظری که تکه‌های بدنش برای م. ظ در میدان مین به جا ماند….

م. ظ در نوارمرزی آذربایجان غربی و کردستان که دنبال مین می‌گشت، از هر کنج و سوراخی مین پیدا کرد؛ مین‌های کاشت عراق و بازمانده از جنگ 8ساله، مین‌های کاشت ایران و بازمانده از سال‌های 1364 تا 1366 که با دو ردیف سیم خاردار نصب به پایه و نبشی و پشت سر پایگاه‌های درجه‌داری، محصور می‌شد. اوایل دهه 1370، وقتی پایگاه‌ها جمع شد و درجه‌دارها رفتند و مرز نشین‌های بیکار و بی‌پول، با اتاقک‌های خالی پایگاه‌ها و خروارها سیم خاردار و پایه و نبشی فلزی، تنها ماندند، پایه و نبشی و سیم خاردارها از جا درآمد و فروخته شد تا امورات روزانه مرزنشین‌ها را جوابگو باشد در حالی که وجب به وجب زمین زیر پای این جماعت، بستر خواب موقت هزاران مین و تله انفجاری بود .

م. ظ از سال 1387 تا 1398، کنار دیوار دستشویی خانه مرزنشین‌ها، از حیاط مدرسه‌ها، از زیرِ زمین بازی بچه‌ها، از عمق 70 سانتی زمین، مین بیرون آورد؛ مین‌ها، اگر کشف و خنثی نشوند تا 350 سال زنده می‌مانند و زمین زیر پای مرزنشینان خوزستان و ایلام و کردستان و آذربایجان غربی و کرمانشاه، هنوز آلوده به این قاتلان خاموش است.

م. ظ، در گزارش روزانه کارش، هیچ‌وقت ننوشت «پاکسازی صددرصد»، دریچه خطا را تا 15 درصد باز گذاشت که ناظر حاضر از مرکز مین‌زدایی، متوجه احتمال 15 درصدی حادثه باشد به خصوص اینکه سه دهه بعد از پایان جنگ 8 ساله، باید به هر فرضی فکر کرد؛ فرض گم شدن مین با آبرفت‌ها و رَمل‌ها و آب بُردگی‌ها ….

این عین جمله م. ظ بود: «1600 کیلومتر مرز مشترک با عراق داریم. اگه عرض منطقه مین‌گذاری‌شده این مرز، 30 کیلومتر باشه، تصور کن توی این وسعت، گم شدن مین، یعنی چی.»

مهم‌ترین سوالی که م. ظ در این سه سالِ خانه‌نشینی، در کنج عزلت، در آن سربرآوردن کابوس‌های شبانه و حتی در آن پیاده‌روی‌های روزانه با همسرش از خودش پرسید، این بود که «زمان جنگ ایران و عراق، 25 میلیون مین در ایران کاشته شد. تا امروز 60 درصد زمین آلوده به مین ایران پاکسازی شده. هنوز 40 درصد دیگه مونده. استان ایلام، از 100 درصد زمین آلوده، 70 درصدش پاک شده و 30 درصد، اصلا دست نخورده. استان خوزستان از 100 درصد، حدود 80 درصدش پاک شده که همین 80 درصد، پاک پاک نیست. چطور این همه مین باقی مونده رو، 130 نفر می‌تونن کشف و خنثی کنن ؟»

نیروهای پاکسازی، در زمان تسویه، باید تمام ابزار کار را به کارفرمای پیمانکار تحویل بدهند؛ لباس، پوتین، ویزور، مین‌یاب. تنها یادگاری که م .ظ با خود به خانه برگرداند، روان‌پریشی ناشی از موج انفجار مین بود. بنیاد شهید، هنوز حاضر به پذیرش جانبازی م. ظ و تایید اثرات دو انفجار مین در فاصله کمتر از 100 متری او نیست. نتیجه آخرین کمیسیون پزشکی بنیاد شهید این بود که: «در ظاهر سالم هستی و ضایعه جسمی نداری.»

روز کاری برای خنثی‌سازی مین، ساعت مشخص ندارد. در ظاهر، ساعت کار، 8 ساعت در روز است. خنثی‌کنندگان مین، 20 روز در منطقه هستند و 10 روز در مرخصی که به علت فاصله طولانی محل سکونت تخریبچی‌ها تا 5 استان مرزی، معمولا حدود 2 دو روز از مرخصی، بابت رفت و برگشت به و از منطقه تلف می‌شود. ساعت کار در سه استان شمالغرب را هم، رنگ آسمان و شدت خیسی زمین از بارش‌ها تعیین می‌کند. به همین دلیل، وضعیت کار تخریبچی‌ها در هر تکه از نوار مرزی 5 استان آلوده به مین، متفاوت از یکدیگر است؛ خنثی‌سازی مین در مناطق کوهستانی مرز کردستان و کرمانشاه و آذربایجان غربی، مشروط به بارندگی‌هاست. اگر باران یا برف ببارد، کار متوقف می‌شود چون دستگاه مین‌یاب، در زمین خیس، پیام اشتباه می‌دهد. در استان خوزستان و ایلام، کار از طلوع آفتاب شروع می‌شود و تا ساعتی پیش از ظهر ادامه دارد؛ چه در دمای 50 درجه و چه در شرجی 70 درصد ……

ف. ن یک تخریبچی شاغل است که از سال 1388 مشغول به مین‌روبی شده و همان لباس ضد آتش چند لایه سنگین و گرمازایی که در دمای 50 درجه خوزستان؛ در منطقه چزابه و شلمچه و کوشک و طلاییه پوشیده، در سرمای منفی 5 درجه آذربایجان غربی هم به تن داشته. ارتفاع پاشنه پوتین‌های سنگین و ضد انفجار ف. ن، 8 سانت است؛ یک جفت پوتین، چه برای زمین مسطح ایلام، چه برای ارتفاعات صخره‌ای آذربایجان غربی.

«هیچ‌وقت نشمردم در این 12 سال چند تا مین خنثی کردم. اصلا ممکن نیست. شاید یه روز 50 یا 60 تا مین والمرا. شاید یه روز 200 تا مین گوجه‌ای. ولی این رو می‌دونم که مین والمرا، اگه منفجر بشه، تا شعاع 100 متری آدم می‌کشه. هرچی این فاصله نزدیک‌تر باشه، طرز مرگ بدتره. فرض کن 50 متری والمرا باشی، دو تیکه‌ات می‌کنه. دقیقا، سر و سینه رو برش می‌زنه.»

اسفند پارسال، حقوق ف. ن، 6 میلیون و 350 هزار تومان بود. غیر از این رقم خالص، هیچ دریافت دیگری از شغلش ندارد؛ نه بدی آب و هوا، نه حق مسکن، نه حق اولاد. می‌گوید که حتی همین رقم هم در مظان اتهام است که آیا اضافاتی داشته که در مسیر گم شده چون یک ماه، 5 میلیون و 500 هزار تومان واریز می‌شود و یک ماه، 7 میلیون تومان و یک ماه، 6 میلیون تومان.

ف. ن نمی‌داند چه روز و چه ساعتی، پیامک «از همکاری شما متشکریم» دریافت خواهد کرد. او هم با قرارداد 89 روزه و یک طرفه با کارفرمای پیمانکار مشغول کار است و از کد بیمه «پاکسازی میادین مین» و تایید دولت درباره «سخت و زیان‌آور بودن شغل خنثی‌سازی انواع مواد منفجره» خبر ندارد. تصویری از فیش حقوقش می‌فرستد که روایت خطی فیش، این است: «ردیف { … } سال 1400 / نوع سابقه: کارکرد عادی لیست / شعبه { … } تهران / شماره کارگاه { ……. } نام کارگاه { …. }»

ف. ن می‌گوید تا سه سال قبل، در هر استان بیش از 70 خنثی‌کننده مین مشغول به کار بودند و بعد از تعدیل نیروی سال 1398، حالا در استان آذربایجان غربی حدود 12 نفر، استان کردستان حدود 10 نفر، استان کرمانشاه حدود 20 نفر، استان ایلام حدود 20 نفر و استان خوزستان هم حدود 10 نفر مشغول مین‌روبی در نوار مرزی شمال غرب و جنوب غرب کشور هستند. مهم‌ترین نتیجه این تعدیل گسترده، کاهش دقت تخریبچی‌ها بوده و ف. ن تایید می‌کند که طی سه سال اخیر، حجم کار هر خنثی‌کننده مین، سه برابر افزایش پیدا کرده. افزایش حجم کار، می‌تواند به خستگی، کاهش دقت، کاهش بازدهی و افزایش ضریب خطا منجر شود.

«در استان خوزستان که میدون مین، رَملی و عمق پاکسازی دستی با دستگاه مین‌یاب، 30 سانت بوده، بعد از تحویل کار، بیل مکانیکی در عمق پایین‌تر از 30 سانت، مین پیدا کرده.»

از فاصله دور که نگاه کنی، شاید هیجان‌انگیزترین یادگاری‌های یک خنثی‌کننده مین، خاطراتش باشد؛ خاطرات مواجهه بی‌دفاع با مرگ. هرچه این فاصله نزدیک‌تر شود، هرچه ابعاد این مواجهه، وضوح بیشتری پیدا کند، اگرچه هنوز هیجان در لایه‌های خاطره پررنگ است، اما چه کسی از مرگ نمی‌ترسد؟ حتی خنثی‌کننده مین که انگار می‌خواهد سن تقویمی مرگش را با ارزشگذاری روی شغلی که داوطلبانه و آگاهانه انتخاب کرده، تغییر دهد هم، از مصاف با قامت مهیب مرگ، می‌لرزد. تمام خنثی‌کنندگان مین، این لحظه را، این ترس را تجربه کرده‌اند، در فاصله 200 متری، 180 متری، 160 متری، حتی نزدیک‌تر؛ در همان شعاع معروف فنا …..

خنثی کردن مین در فهرست مشاغل پرخطر و هیجان‌انگیز دنیا نیست. حتی روانشناسان و روانپزشکان درباره میل تخریبچی‌های دنیا به تکرار لذت تجربه ترشح آدرنالین، به هیچ وفاقی نرسیده‌اند. م .ظ در محل زندگی خودش آنقدر گمنام بود که هیچ‌کسی نمی‌دانست و هنوز هم هیچ‌کسی نمی‌داند شغل این مرد منزوی چیست. حتی فرضیه اشتیاق تخریبچی‌ها به شکست‌ناپذیری و احساس توانایی برتر، حداقل با شرایطی که در ایران مشغول به کار هستند، پوچ است. وقتی امنیت شغلی‌شان تا این حد شکننده و ناپایدار است که حقوق ماه بعد، به یک پیامک خداحافظی بند است و چارچوب زنده‌ماندن‌شان تا این حد است که تماشای طلوع روز بعد، به احتیاط بابت جابه‌جا کردن درست و به موقع آن سوزن نازک لعنتی وصل به 54 گرم و 180 گرم و 420 گرم TNT، کدام شکست‌ناپذیری؟ کدام توانایی برتر ؟

«توی منطقه چزابه کار می‌کردیم. به دپوی مین والمرا برخوردیم. پرسیدیم حالا که این همه مین از منطقه جمع شده، لازمه بیل مکانیکی بیاد برای اطمینان از پاک بودن منطقه؟ گفتن نه، نیاز نیست. گفتیم پس مین‌یاب بزنیم. گفتن وقتی این همه مین دپو شده، دیگه نیاز به مین‌یاب نیست. با بیل دستی کار کردیم. وارد لایه‌برداری نهایی شدیم که از پاکسازی مطمئن بشیم. 9 نفر کنار هم بودیم. بیل من خورد به کلاهک یه مین. کلاهک مین، کامل افتاد، سوزن به چاشنی خورد، چاشنی مین زده شد، و مین، عمل نکرد. من دیگه نتونستم روی پاهام بایستم. توان راه رفتن رو از دست داده بودم. خودم رو رسوندم به چادر امن خارج از میدون مین. همون جا افتادم. رمضان جعفری؛ یکی از رفقام، اومد دمِ چادر و به من گفت چی شده ….؟ نشستی استراحت می‌کنی برای خودت، مثل خان‌ها رفتار می‌کنی…. گفتم پسر، خانی نبوده، کلاهک مین زده شده …..»

از این اتفاق، 9 سال گذشته بود و ف. ن، می‌گفت حتی از تعریف کردنش هم یخ می‌کند چون کل تصویر و ثانیه‌های آن چند دقیقه؛ آن فهم ترس و درک حضور مرگ، مثل نبض تپنده موجودی در حضیض، حتی بعد از 9 سال، در منتهای وضوح است. انگار که همین الان باشد …..

روال معمول تیم تخریب این است که از مقر اصلی، با یک خودروی سنگین عازم منطقه می‌شوند. ف. ن می‌گفت: «هر وقت از میدون برمی‌گردیم، می‌گیم خدایا شکرت که یه روز به عمرمون اضافه شد. ولی وقتی توی صورت رفقامون نگاه می‌کنیم، با خودمون می‌گیم فردا قرعه به اسم کدوم می‌افته؟ همه به این نتیجه رسیدیم اگه امروز نباشه، فردا، صددرصده. با شغلی که انتخاب کردیم، مرگ، هر روز کنار ماست.»

هر خنثی‌کننده مین، امروز می‌تواند از دوستانی نام ببرد که دست و پای‌شان، چشم‌شان، در میدان مین، در انفجار مین، چند پاره شد. «از خاک به خاک»؛ میدان مین، میدان تجسم بی‌واسطه این اطلاق است؛ امروز بیش از 300 شهید و معادل همین عدد، جانباز خنثی‌سازی مین در ایران داریم علاوه بر اینکه تمام خنثی‌کنندگان مین، بر اثر «موج انفجار» لرزیده‌اند. با حواس پنجگانه، با تمام وجود.

ف. ن، در این 13 سال، به دلیل دفعات مواجهه با انفجار مین، از ناحیه گوش راست، دچار کم‌شنوایی شدید شده، سه دندان شکسته در دهان دارد، صدای برخورد قاشق به بشقاب، تصویر صدای خوردن بیل به کلاهک مین را پشت پلک‌هایش بازسازی می‌کند، قدرت دید چشم راستش که سال 1389 و بعد از انفجار مین، تا مرحله تخلیه هم رفت، به یک‌دهم رسیده. تشبیه خودش از این چشم معیوب، چنین است: «ظاهرش موند، مثل تلویزیونای قدیمی. ظاهر هست و باطن، هیچ.»

ساعتی بعد از نیمه شب، وقتی شهر و خانه و آدم‌ها به خواب می‌روند، صدای سوتی که داخل گوش ف. ن تنوره می‌کشد، انقدر بلند است که ف. ن از خواب می‌پرد با خیال اینکه مین توی صورتش منفجر شده. ولی اینها هیچ کدام «سخت‌ترین» نیست، «تلخ‌ترین» هم نیست. «تلخ‌ترین» برای خنثی‌کننده مین این است که شاهد باشد رفیقش، بعد از پایان ساعت کار، خسته و خاکی، به مقر برمی‌گردد و سرتیم، برگه تسویه‌حساب به دستش می‌دهد و خنثی‌کننده مین، بارها شاهد بوده که رفیقش، با همه خستگی، وقتی هنوز بافت و جوارح بدنش، از آن لرزیدن‌های از موج انفجار و از ترس از انفجار، قرار نگرفته، کوله‌اش را برمی‌دارد و بدون اینکه چشم در چشم بقیه بیندازد، از مقر می‌رود و در جاده‌ای که انتهایش معلوم نیست، گم می‌شود.

«خیلی جاها، آدما فکر می‌کنن شغل ما خراب کردن دیوار و ساختمونه. ازمون می‌پرسن با دریل تخریب می‌کنی یا با پیکور؟ من الان 40 ساله‌ام. با این سن، کجا به من کار میدن؟ فرض کن کاری هم باشه. من بیام شرکت شما. از من سراغ سابقه کار می‌گیری. میگم من در عرصه پاکسازی میدون مین خدمت کردم. و شما به من میگی، من که مینی ندارم شما خنثی کنی.»

جنگ‌ها تمام می‌شوند و زباله‌های مسموم و یادگارهای شنیع به جا می‌ماند. 25 میلیون مین کاشته شده در ایران نقشه داشت ولی دولت عراق، در این سه دهه پس از پایان جنگ، حاضر نشد حتی گوشه‌ای از نقشه را به دولت ایران نشان دهد. خنثی‌کنندگان مین، همه این 14 سال، به فرض و تخمین، بنا به آنچه در دوره‌های آموزشی یاد گرفته‌اند، بنا به اطلاعات و شنیده‌ها از مرزنشینان، بنا به محاسباتی که همیشه هم نتیجه درست نداشته، مشغول به کشف مین‌های عراقی بوده‌اند اما در این میان، متوجه شده‌اند که حتی اگر دولت عراق کل نقشه میدان‌های مین در خاک ایران را در اختیارشان می‌گذاشت، مین‌های کاشته‌شده در نیمه دهه 1360 توسط سربازان ایرانی در نوار مرزی آذربایجان غربی و کردستان، مرگبارتر از مین‌های بعثی هستند چون حداقل، مین‌های عراقی، به پیروی از مختصات ترسیمی دشمن، قابل کشف است ولی مین‌هایی که سرباز ایرانی، با فرمان ذهن، یکی اینجا و یکی آنجا، یکی در عمق 30 سانت و دیگر در عمق 70 سانت کاشته، از کدام نقشه تبعیت می‌کرد؟ هیچ نقشه‌ای از مین‌های کاشته‌شده توسط سربازان ایرانی وجود ندارد. تخریبچی‌ها فقط می‌دانند که در مرز کردستان و آذربایجان غربی؛ از پاوه و جوانرود تا بانه و سردشت، تا پیرانشهر و ارتفاعات قندیل، تا سیلوانا و سِرو، با 5 ردیف مین کاشته شده در زمین و صخره طرفند که طرز کاشتش از هیچ منطق و نظمی هم پیروی نمی‌کند.

«اون زمان چون GPS نبوده، سرباز، با اتکا به قطب‌نما اومده و 100 تا مین در ارتفاعات مرزی آذربایجان غربی کاشته. امروز می‌خواد با همون قطب‌نما، محل مین رو به ما نشون بده. از صبح تا غروب راه بری، حتی یک‌دهم این کوه مرزی رو نمی‌تونی دور بزنی. چطور می‌خوای داخلش 100 تا مین پیدا کنی؟ تنها ابزار ما این بوده که از عشایر و دامدار و کولبری که در اون ارتفاعات تردد می‌کنن، می‌پرسیم و اونا از حادثه انفجارِ مثلا دو هفته قبل میگن و نقطه رو نشون میدن و ما هم میریم همون سمت رو کاوش می‌کنیم. در کل دنیا، تنها کشوری هستیم که هنوز با بیل دستی دنبال مین می‌گردیم. حتی افغانستان هم بیل دستی رو کنار گذاشته و از دستگاه‌های پیشرفته استفاده می‌کنه. ما رتبه اول مساحت پاکسازی رو در دنیا داریم ولی کیفیت پاکسازی ما از افغانستان هم پایین‌تره.»

وسط وسعت تلخی‌ها، می‌شود یک نقطه شیرین پیدا کرد. نقطه شیرین برای ف. ن این بود که: « در منطقه شرهانی دهلران که کار می‌کردیم، مین رو بعد از خنثی‌سازی بُرش می‌دادیم که محتویات داخلش رو ببینیم و یاد بگیریم. هر نوع از این مین باز شده رو، به عنوان ماکت می‌آوردیم خونه و می‌گفتیم وقتی پیر شدیم، اینا رو جمع می‌کنیم دور خودمون. من الان کلی مین خنثی شده توی خونه‌ام دارم.»

اولین خبر، ساعت 10 صبح آمد؛ 10 صبح شنبه 13 آبان 1391. یک خبر کوتاه: «شش نفر از کارکنان مرکز مین‌زدایی کشور در عملیات پاکسازی و انهدام مهمات و مین‌های کشف‌شده، به شهادت رسیدند.»

خبر کامل‌تر، دو ساعت بعد منتشر شد: «بر اثر انفجار چاله انهدام مین و مهمات خنثی‌سازی‌شده در مریوان، 6 نفر از کارکنان مرکز مین‌زدایی کشور به شهادت رسیدند / شهید علی‌اکبر همتی، شهید آرام پیروزی، شهید محمدرضا نوری، شهید جعفر نامبرداری، شهید بهروز غلامی. صادق اسلامی هم مجروح شد ولی پس از انتقال به بیمارستان به شهادت رسید.»

خانواده محمدرضا، از 11 آبان، پسرشان را دیگر ندیدند. محمدرضا، صبح 11 آبان حرکت کرد به سمت مریوان. خواهر محمدرضا شنید که پدر در زمزمه‌ای نامفهوم گفته بود «این آخرین دیدار ما بود.»

ساعت 10 و 25 دقیقه صبح 13 آبان، وقتی گوشی تلفن محمدرضا، زنگ خورد و زنگ خورد و زنگ خورد و هیچ جوابی نیامد، پدر با نجوایی مفهوم گفت «دیگه محمدرضا رو نداریم.»

خواهر محمدرضا نوری می‌گوید وقتی جسد برادرش را از نقطه صفر مرزی مریوان؛ از میدان مین «پیرانشاه» به اهواز آوردند، 4 خواهر، مادر و پدر برای آخرین وداع رفتند معراج اهواز. به خانواده هم همان متن خبر گفته شد؛ ده‌ها مین جمع‌آوری شده در چاله انهدام، کنار پای 6 خنثی‌کننده مین منفجر شده است. به مادر و خواهرها اجازه ندادند جسد محمدرضا را ببینند. پدر رفت بالای سر تنها پسرش. خواهر محمدرضا می‌گوید پدر، تا 40 روز بعد دوام آورد. بعد، قدرت تکلم را از دست داد و گرفتار فراموشی شد تا 9 سال بعد؛ تا 9 اسفند 1399؛ تا لحظه آخر زنده بودن.

«مین والمرا اگه زیر پات منفجر بشه، حتی فرصت نداری بگی آخ.»

این مهم‌ترین جمله‌ای بود که کیانمهر، از آن دوره‌های آموزشی در واحد مهندسی دانشگاه بروجرد و دانشگاه امام حسین به یاد سپرد. الان که این گزارش را می‌خوانید، فرزند دوم کیانمهر چند روز است پا به این جهان گذاشته. کیانمهر، یک تخریبچی محتاط است که یاد گرفته میدان مین، تنها جایی است که دو دو تا، چهار تا نمی‌شود؛ یک مین، در عمق 10 سانت پیدا می‌شود و تا فرض کنی که بقیه مین‌ها را هم در همین عمق پیدا می‌کنی، کلاهک مین بعدی، از عمق 5 سانت به مین‌یابت پیام می‌دهد و مین سوم، از عمق یک متر.

کیانمهر، یکی از روزهای سال 1388 به عنوان کارآموز وارد میدان مین شد. پشت سر یک استاد خنثی‌سازی که دشت اولش، کشف و خنثی کردن یک مین گوجه‌ای بود. کیانمهر، بچه دهلران است؛ فرزند شهر مین و بمب. امروز بین خنثی‌کننده‌های مین، از بچه‌های دهلران زیاد می‌شود سراغ گرفت. بازی دوره بچگی کیانمهر و دوستانش، درست کردن اسباب‌بازی‌هایی به شکل تانک و توپ از ضایعات جنگی رها شده در گوشه و کنار شهر بود. با تکیه به خاطرات کودکی، مغرور رفت وسط میدان مین. دو سال بعد از کارآموزی، وقتی یک «خنثی‌کننده» محسوب می‌شد، از فاصله یک متری، با بیل دستی روی صفحه مین گوجه‌ای زد. نتیجه، انفجار و موج‌گرفتگی کیانمهر بود.

«20 اسفند سال 90. یادمه. دسته بیل توی دست راستم بود. وقتی مین منفجر شد، دسته بیل از وسط شکست، صفحه بیل مثل ساندویچ لوله شد، دیگه وزن دست و شونه هام رو حس نکردم. هنوز صورتم خواب میره، سردردهای شدید دارم.»

انفجار مین گوجه‌ای، انقدر نزدیک، انقدر ساده، به کیانمهر یاد داد که آداب میدان مین، فراتر از ذهن فرزند شهر مین‌هاست. ولی حتی این درس هم، درس آخر نبود. دفعه بعد، کیانمهر، پا روی مین گذاشت.

«چند تا مین، هر کدوم در فاصله 5 قدمی پیدا کردم. فکر کردم پس توی این میدون، فاصله هر مین تا بعدی، 5 قدمه. روی 5 قدم کاوش کردم. مین بعدی اونجا نبود. با دستگاه مین‌یاب برگشتم عقب، روی 4 قدم، اونجا رد پای خودم رو دیدم.»

مین‌ها، واقعیت‌های بازمانده از جنگ هستند و خنثی‌کننده مین، به کشف این واقعیت‌ها می‌رود. آنها شاهدان تباه‌کنندگی جنگ هستند. جنگ تباه می‌کند و خنثی‌کننده مین، این واقعیت را از زیر خاک بیرون می‌کشد تا پیامی باشد برای کل جهان جنگ‌افروز امروز.

«31 فروردین 91 روز تلخی در زندگی من بود. دوستم، همکارم، استادم، یکی از بچه‌های کرمانشاه، مین والمرا توی دستش منفجر شد. من 100 متر دورتر از دوستم بودم. اون، تنها توی یه معبر کار می‌کرد. وقتی رسیدم که دیگه همه‌چیز تموم شده بود. مین، شقه‌اش کرده بود؛ دو تا پاش قطع شده بود، شکمش پاره شده بود، دستش قطع شده بود.»

حقوق اسفند کیانمهر، 5 میلیون و 900 هزار تومان بود. یک ساعت پیش از تلفن من، حقوق اردیبهشت به حسابش واریز شد؛ 8 میلیون و 600 هزار تومان. کیانمهر، با قرارداد 89 روزه و یک طرفه مشغول به کار است و هنوز سنوات سال 1400 را به حسابش واریز نکرده‌اند. کیانمهر هم هر لحظه منتظر دریافت پیامک «خداحافظ» از کارفرمای پیمانکار است و نمی‌داند روز بعد از دریافت این پیامک، از چه راهی باید خرج زن و دو فرزندش را تامین کند. در شهر دهلران، «مین‌روب‌ها» چندان گمنام نیستند. در دهلران، وقتی یک مین‌روب به خواستگاری دختری می‌رود، پدر دختر می‌داند پایداری زندگی مشترک دخترش به تکان یک سوزن بند است؛ سوزنی که چاشنی مین را فعال می‌کند. پسرهای مین روب در دهلران، از همان ابتدای زندگی مشترک، تکلیف خودشان و همسرشان را با این قاتل 3 کیلویی و 4 کیلویی روشن می‌کنند. این قاتل، هر چقدر هم ناپیدا، باید خاموش و منفعل شود. حتی به این قیمت که پدر، قصه بزرگ شدن پسرش را، مثل یک کتاب صوتی، از کیلومترها دورتر بشنود؛ قصه دندان درآوردن، قصه اولین قدم‌های مطمئن روی زمین، قصه اولین کلماتی که یاد می‌گیرد. کیانمهر می‌گفت: «ما جوونیمون رو پای خنثی کردن مین صرف کردیم. فکر می‌کنم این شغل، آدم رو معتاد می‌کنه. در هر شرایطی، تا وقتی زنده‌ای، دوست داری بری توی میدون و با مین بجنگی.»

در کتاب «خسارات انسانی ناشی از مین»، در توضیح علت انفجار مین و آسیب‌های جسمی بعد از انفجار نوشته شده: «انفجار به علت تغییر شیمیایی سریع ماده جامد یا مایع یا گاز یا آزاد شدن انرژی زیاد رخ می‌دهد. بسته به نوع و میزان ماده منفجره موجود در مین‌ها، شدت آسیب فرد متفاوت خواهد بود. آسیب انفجاری اولیه معمولا در ارگان‌های دارای گاز در بدن خصوصا در گوش میانی، ریه‌ها و روده رخ می‌دهد. ضایعه بعد از تماس موج انفجار با سطح بدن رخ می‌دهد. انفجار منجر به گروهی از ضایعات می‌شود که بسته به فاصله فرد یا افراد از محل انفجار متفاوت است. بسته به محل تماس با مین، در جراحت‌های ناشی از مین، از دست دادن یک یا هر دو پا، زخم ترکش‌های تیز در لگن و شکم و قفسه سینه و صورت و کوری یک یا هر دو چشم شایع هستند و ناشنوایی‌ها نیز غیر قابل احتراز است. از دست دادن یک یا هر دو اندام تحتانی معمول است. موج انفجار از مین ممکن است به شکستگی استخوان‌های ساق منجر شود. زمانی که فرد روی یک مین زمینی قدم می‌گذارد، انفجار اولیه، پا را جدا کرده و منجر به صدمه کف پا و انگشتان و از بین رفتن پوست ساق پا می‌شود. نیروی انفجاری منجر به وارد کردن ذرات خاک، قطعات مین و استخوان و بافت‌ها به بخش‌های باقی مانده ساق، ژنیتال و تنه می‌شود. پوست خارجی ساق به محل طبیعی برگشته و صدمه را مخفی می‌کند.»

در آیین‌نامه فنی FM5-25 ارتش ایالات متحده که برای ارتش ایران برگردان شده، مسافت امن نسبت به میزان ماده منفجره موجود در مین مشخص شده است «مسافت امن در فاصله یک تا 27 پوند ماده منفجره، مساوی است با 900 فوت.»

یک مین ضد نفرات والمرا 69، حدود 420 گرم TNT دارد. یک مین ضد نفر گوجه‌ای، حدود 54 گرم TNT دارد. یک مین ضد نفر والمرا M16 حدود 182 گرم TNT دارد. طبق محاسبه این آیین‌نامه، یک خنثی‌کننده مین، اگر بخواهد در زمان خنثی کردن مین ضد نفر، در مسافت امن باشد، باید حدود 274 متر از مین فاصله بگیرد که غیر ممکن است. خنثی‌کننده مین، روی زمینی راه می‌رود که سقف میدان مین محسوب می‌شود. وقتی مین‌یاب، علامت شناسایی می‌دهد، مین باید از زیر خاک بیرون بیاید. چه با بیل مکانیکی و چه با بیل دستی. مین باید کف دست تخریبچی خنثی شود. در فاصله چشمی کمتر از 50 سانت. حتی استفاده از بیل مکانیکی برای بیرون کشیدن مین از زیر خاک هم، آن فاصله امن را به خنثی‌کننده مین نمی‌دهد چون ارتفاع اتاقک بیل مکانیکی سبک و قابل استفاده در میدان‌های مین، از 2 متر بیشتر نیست. تصاویر متعدد از انفجار مین ضد تانک زیر شنی‌های بیل مکانیکی، نشان می‌دهد که شدت موج انفجار یک الی 14 کیلو TNT موجود در مین ضد تانک، شیشه‌های اتاقک را به‌طور کامل خرد کرده و بیل را مثل یک تکه مقوا، درهم پیچیده است.

همیشه، ماهیت انفجار نیست که باعث کشندگی می‌شود، ذات انفجار که در ادبیات تخریب و خنثی‌سازی مین و مهمات، به «موج انفجار» معروف است هم، می‌تواند باعث صدمات جسمی و مرگ شود. شدت موج انفجار، می‌تواند کر کند، می‌تواند باعث سکته و ترکیدن بافت‌های بیرونی بدن شود، می‌تواند استخوان‌های بدن را بشکند و تبدیل به پودر کند. استخوان پای غلامرضا، بر اثر موج انفجار مین والمرا 30 تکه شد. 21 عمل جراحی روی ساق پای غلامرضا انجام شده ولی حالا، همین پای وصله‌ای، مثل تکه گوشتی پوسیده، هیچ حواسی ندارد. دو هفته قبل، پزشک معالج به غلامرضا گفت «یا حالا یا دو ماه بعد، این پای خشکیده باید از زیر زانو قطع بشه.»

یک تکه سنگ غلامرضا را فریب داد؛ پشت مقر «بیشکک» قصر شیرین. تخریبچی‌ها گفته بودند: «اگه به سنگ زرد رسیدی، یعنی زمین، پاکه. اگه به سنگ آبی رسیدی، یعنی هنوز مین زیرِ زمینه. اگه به سنگ قرمز رسیدی، یعنی مین، گم شده.»

غلامرضا به سنگ ضربدرخورده با رنگ زرد رسید. با مین‌یاب و پوتین و ویزور، پرچم به دست، رفته بود وسط میدان مین، تا کنار همان سنگ زرد. یک قدم جلوتر برداشت که کنار سنگ، پرچم تکمیل عملیات بزند. عقربه‌های ساعتش، یک ربع به 9 صبح را نشان می‌داد. حالا، سه سال و سه ماه از یک ربع به 9 صبح 16 بهمن 1397 گذشته و غلامرضا، تخریبچی از کار افتاده‌ای است که بعد از 12 سال خنثی‌سازی مین، فقط یک برگه تسویه حساب 108 میلیون تومانی دارد و یک ساق پای خشک شده. حتی بیمه بیکاری هم نمی‌گیرد چون نمی‌دانست بلافاصله بعد از ترخیص از بیمارستان، باید به شورای حل اختلاف برود و درخواست بیمه بیکاری بدهد. چند ماه بعد از حادثه، چند ماه بعد از اینکه کارفرمای پیمانکار، نامه تسویه اجباری 108 میلیون تومانی به غلامرضا داد و غلامرضا هر چه از کارفرما گرفته بود به علاوه 100 میلیون تومان اضافه‌تر از راه قرض و وام، برای خرج بیمارستان و بستری و 21 عمل جراحی هزینه کرد و تهدید صاحبخانه را شنید که می‌گفت وسایل غلامرضا را می‌ریزد وسط خیابان، به اداره تامین اجتماعی رفت که انجا هم گفتند «خیلی دیر اومدی.»

اداره بنیاد شهید خوزستان، بابت دو فرزند غلامرضا، ماهانه یک میلیون و 482 هزار تومان به حساب پدر واریز می‌کند. تخریبچی از کار افتاده، 30 روز ماه را با این یک میلیون و482 هزار تومان مستمری و کمک ماهانه مرد خیری که کیسه‌ای از جیره غذایی خشک برای‌شان می‌آورد، در یک خانه‌ای اجاره‌ای در قلب اندیمشک، سر می‌کند. غلامرضا، 12 سال در زمین‌های مرزی خوزستان و کردستان و کرمانشاه و آذربایجان غربی و ایلام دنبال مین گشت و سوزن فعال‌کننده چاشنی را از کار انداخت و مین خنثی کرد. هر روز صبح که پا به میدان مین می‌گذاشت، جمله کلیدی استادانش را زیر لب تکرار می‌کرد؛ جمله‌ای که امروز یک کلیشه نخ نماست ولی واقعیت هم، چیزی جز این نیست:«در میدون مین، اولین اشتباه، آخرین اشتباهه.»

غلامرضا، مثل خودش، زیاد می‌شناسد؛ تخریبچی‌هایی با دست و پای قطع شده، با اعصاب ویران از ده‌ها بار موج انفجار، منزوی و خانه‌نشین. مردانی که در فراز جوانی، قهرمان از پا انداختن مین و بمب بودند و حالا، آن‌همه بی‌ترسی، خاطره‌ای رنگ باخته است که جز در جمع مجازی بچه‌های تخریب، خریداری ندارد.

«اون دوره‌ای که کار می‌کردم، 4 بار موج انفجار مین منو زد. بدترین‌هاش سال 91 بود که موج زد به چشمام. از اون بدتر، سال 93 بود. وقتی با علی باقری کار می‌کردم و مین زیر پای علی منفجر شد و موج انفجار زد به پاهای من. نمی‌دونستم پس و پیشم کجاست. بچه‌ها منو از وسط میدون بیرون کشیدن. موج که بهت بزنه، دیگه کارت تمومه. دیگه از اعصابت چیزی باقی نمی‌مونه. خنثی‌کننده مین، وقتی چشم و دست و پا نداشته باشه، یه برچسب از کار افتاده بهش می‌زنن و خودشونو خلاص می‌کنن. من الان 52 سالمه. ریه‌هام، زمان جنگ شیمیایی شده. با یه پای خشک شده، کجا برم؟ چه شغلی به من میدن؟»

اردیبهشت یا خرداد 1393؛ روز دقیقش را یادم نمانده ولی همین ماه‌ها بود و گرما روی مغزمان می‌کوبید وسط بیابان‌های دهلران. با گروه تخریب رفته بودم که خنثی کردن مین را نشانم بدهند. آسمان هنوز پر باز نکرده بود که کابین لندرور، روی دست‌اندازهای جاده خاکی، بالا و پایین می‌شد تا برسیم میدان مینِ کنار لوله‌گذاری‌های پتروشیمی. سرتیم؛ { ….. } مرد میانسالی بود که دیروز، پای میدان مین سوریه جواب تلفنم را داد. پس هنوز زنده بود. برادرش، جلوی چشمش، لابلای ترکش‌های مین ضد نفر ناپدید شد. وقتی جوان‌های محل، شانه زیر تابوت خالی برادرش داده بودند، { … } می‌دانست که در این تابوت، حتی یک بند پوتین هم نیست. اصلا چیزی برای زار زدن جا نمانده بود …. وسط بیابان دهلران که توقف کردیم و روی شانه جاده‌ای که از بس سکوت بود، صدای جنبیدن ریگ بیابان را هم می‌شنیدی، زیر انداز پهن کردند و کفش و لباس مین‌روبی، به { … } گفتم که عیادت ب .پ و کاظم حسینی رفته‌ام. هر دو را می‌شناخت؛ کاظم حسینی؛ ساکن یکی از روستاهای «مهران» که شهید زنده خنثی‌سازی مین لقب گرفته بود بس که با موج انفجار به هوا پرت شده و به زمین کوبیده شده بود. جمله کاظم حسینی را برایش گفتم. اینکه وقتی از کاظم بابت تلخ‌ترین خاطره سال‌های تخریبچی بودنش پرسیدم، جواب داد: «اینکه زنده ماندم. می‌دانی خانم؟ ما دیگر مد نیستیم. قدیمی شده‌ایم. مثل لباسی که کهنه می‌شود…»

همان وقت بود که { …. } گفت: «اول سال از همه‌مان امضا می‌گیرند که آخر سال هیچ توقعی نداشته باشیم.»

و { …. } ب. پ را هم می‌شناخت؛ همان پسر دهلرانی که انفجار مین گوجه‌ای TS50 تا ابد زمینگیرش کرد. وقتی رفتم عیادت ب .پ، 4 سال از حادثه می‌گذشت؛ از حادثه ترکیدن مین ضد نفر پوسیده که موج انفجارش، وحشیانه پوتین ضد مین ب.پ را درهم پیچید. بهار 1393، ساق پای ب.پ، دیگر چیزی نبود جز استخوانی که با توده‌ای گوشت گندیده احاطه شده بود ولی ب .پ، می‌ترسید همین ساق مرده را نداشته باشد. ب. پ برایم تعریف کرد از تاییدیه‌های دروغینی که کارفرمای پیمانکار با رشوه می‌خرید و می‌فروخت. دانه دانه اشک روی گونه‌هایش غلتید به یاد ابوذر محمدی و موسی سبزواری و غلامحسین جعفری و صادق محمدی؛ تخریبچی‌هایی که روی زمین‌های با تابلوی «پاک»، منفجر و پودر شدند. ب.پ، می‌سوخت در تب رفتن وسط میدان؛ تبِ زدن به دل مرگ، مثل کوبیدن مُهری که امضای آدم باشد.

پاسخ یک پیمانکار به «اعتماد» درباره علت خودداری از درج کد بیمه مشاغل برای خنثی‌کنندگان مین

باید حق بیمه بیشتری پرداخت شود

یک کارفرمای پیمانکار که با تعدادی خنثی‌کننده مین قرارداد بسته، در گفت‌وگو با «اعتماد» در توضیح مشکلات صنفی ایجاد شده برای تخریب‌چی‌ها می‌گوید: «ما به عنوان پیمانکار ثالث، با یک شرکت پیمانکاری بزرگ که پیمانکار ثانی محسوب می‌شود قرارداد می‌بندیم. این شرکت پیمانکاری ثانی که طرف قرارداد با مرکز مین‌زدایی است، مثلا حدود 200 هکتار زمین برای پاکسازی دارد و 20 هکتار از این وسعت را به ما که پیمانکار ثالث هستیم، می‌سپارد تا در ازای دریافت رقم مشخص که در مورد آن با پیمانکار ثانی به توافق رسیده‌ایم، با تیم خودمان برویم و این وسعت را پاکسازی کنیم. ما به عنوان پیمانکار ثالث، هیچ ارتباطی با اداره بیمه و اداره کار نداریم چون حق بیمه و حقوق تیم ما توسط همان پیمانکار ثانی پرداخت می‌شود. ما فقط اسامی اعضای تیم را به پیمانکار ثانی می‌دهیم و او هم علاوه بر بیمه تامین اجتماعی برای هر نفر از اعضای تیم، یک لیست بیمه بدون نام بابت بیمه مسوولیت دارد که در صورت وقوع حادثه برای هر کدام از اعضای تیم ما، خسارات و دیه و هر گونه پرداخت دیگری از همان لیست بیمه مسوولیت پرداخت شود. تصور من این است که پیمانکار ثانی، به این دلیل بیمه خنثی‌کنندگان مین را با اطلاق کارگری رد می‌کند چون در صورت درج کد بیمه و حتی درج سخت و زیان‌آوری شغل، باید حق بیمه گران‌تری بپردازد که شاید قائل به پرداخت رقم گران‌تر نیست. البته ما به عنوان پیمانکار ثالث، از اینکه شغل‌مان کد بیمه دارد و سخت و زیان‌آور محسوب می‌شود، هیچ اطلاع نداشتیم»

پست بعدی

چگونه از کودکان در برابر سارقان محافظت کنیم

چ مه 11 , 2022
اعتمادآنلاین| سرقت از کودکان همیشه در فصل گرم سال که بچه‌ها بیشتر از قبل از خانه بیرون می‌آیند افزایش می‌یابد. این جرم فقط ضرر مالی به دنبال ندارد و تاثیر منفی گسترده‌ای بر روان و روحیه کودکان بر جا می‌گذارد. به همین دلیل پلیس همیشه برای حفاظت از آنان در […]

اجتماعی

منوی شبکه های اجتماعی تنظیم نشده است. شما باید منویی ایجاد کنید و آن را به منوی شبکه های اجتماعی در تنظیمات منو اختصاص دهید.

آخرین دیدگاه

000