بعد از 25 سال زندگی مشترک از همسرم طلاق گرفتم تا به آسایش برسم اما از چند ماه قبل گرفتار چرب زبانیهای مردی شدم که از کلاهبرداران سایت دیوار بود و مرا تا مرز نابودی کشاند. به گونهای که …
به گزارش خراسان زن 46 ساله که مدعی بود یکی از کلاهبرداران سایت دیوار که با شگرد آگهیهای ارزان قیمت و گرفتن بیعانه فروش کالا، روزگارش را سیاه کرده است درباره سرگذشت تلخ خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: در یک خانواده پدر سالار 10 نفره به دنیا آمدم اما هیچ گاه پدرم به من محبت نمیکرد و دست نوازش بر سرم نمیکشید. او حتی یک بار هم مرا نبوسید یا در آغوشش نگرفت به همین دلیل وقتی در 20 سالگی جعفر به خواستگاریام آمد خیلی زود به او دل بستم و عاشقش شدم چرا که احساس میکردم در کنار او خوشبخت میشوم و طعم مهر و محبت را میچشم اما بعد از آغاز زندگی مشترک و در حالی که صاحب دو فرزند شده بودم رفتارهای همسرم تغییر کرد او راننده خودروهای سنگین بود و بیشتر شبها را در جاده سپری میکرد. وقتی به خانه بازمیگشت به بهانههای مختلف کتکم میزد و مانند یک کنیز با من رفتار میکرد. مدتی بعد فهمیدم او با زنان غریبه نیز ارتباط دارد و بیشتر درآمدش را برای آنها هزینه میکند با آن که بیش از اندازه سیگار میکشید اما معتاد نبود با این حال حاصل دسترنج مرا نیز صرف زنان غریبه میکرد و هیچ توجهی به من نداشت به همین دلیل یک سال قبل و بعد از 25 سال زندگی مشترک از او طلاق گرفتم. جعفر هم بدون آن که خم به ابرو بیاورد به دنبال زندگی خودش رفت حالا که تنها شده بودم به دنبال یک منزل اجاره ای وارد سایت دیوار شدم. منزلی با اجاره بسیار اندک آگهی شده بود.
از ترس این که خانه را از دست ندهم به پیشنهاد آگهی دهنده، مبالغی را به عنوان بیعانه به حساب فرج ریختم، اما بعد از آن همه تماسهایم بی پاسخ ماند فهمیدم به دام کلاهبرداران سایت دیوار افتاده ام به همین دلیل پیامهایی از مشکلات و بدبختیهایم برایش فرستادم تا احساساتش تحریک شود و پولم را بازگرداند. بعد از آن پیامها روزی فرج با من تماس گرفت و با چرب زبانی مدعی شد قصد کمک به مرا دارد و پولم را پس میدهد او نشانی منزلم را گرفت و روز بعد از کرمانشاه به مشهد آمد. زمانی که در منزلم مشغول گفت وگو بودیم ناگهان سه مرد لباس شخصی با دستبندهای پلیس وارد خانه ام شدند و فرج را با خود به کرمانشاه بردند. چند روز بعد او از زندان با من تماس گرفت و با بیان این که قصد ازدواج با مرا داشته است التماس کرد تا او را از زندان نجات بدهم.
تازه فهمیدم که او با همین شیوه از افراد زیادی کلاهبرداری کرده است خلاصه از سر دلسوزی و برای آن که به پولم برسم، سراغ افراد مختلف رفتم و با قرض گرفتن مبالغ زیادی پول و سفتههای ضمانت موفق شدم او را از زندان آزاد کنم بعد از این ماجرا فرج به مشهد آمد و مرا متقاعد کرد تا به مدت یک سال به عقد موقت او در بیایم. او همچنین قول داد که دیگر به دنبال خلاف نرود و کمک کند تا بدهیها را بپردازد ولی چند روز بعد متوجه مکالمههای تلفنی مشکوک او شدم طوری که مدام به طور پنهانی و با افراد ناشناس صحبت میکرد.
یک روز که من خواب بودم و فرج هم مشغول استحمام بود زنگ تلفنش به صدا درآمد. از روی کنجکاوی پاسخ دادم زن جوانی برای یک آگهی در سایت دیوار زنگ زده بود. در همین حال متوجه شدم فرج به کلاهبرداریهایش ادامه میدهد این ماجرا به درگیری بین ما انجامید. به طوری که دیگر به شدت مرا کنترل میکرد و کتکم میزد. یک روز در غیاب او با یکی از دوستانم که وکیل بود قرار گذاشتم تا از او مشورت بگیرم اما نمیدانستم که فرج نرم افزار ضبط صدا را روی گوشی من نصب کرده است هنگامیکه به خانه بازگشتم او در حالی که صدایم را پخش میکرد به طرز وحشیانهای کتکم زد و مرا تهدید به قتل کرد. از آن روز به بعد مرا آزار میداد و فیلم و عکسهای زننده ای تهیه میکرد. حالا دیگر برای آبرو و حیثیتم التماس میکردم مرا رها کند و اجازه دهد به دنبال سرنوشت خودم بروم ولی گوش او بدهکار التماسهای من نبود. بالاخره یک شب از خانه فرار کردم و از منزل همسایه با برادرانم تماس گرفتم و به ناچار همه ماجرا را برای آنها بازگو کردم. وقتی برادرانم به آن جا آمدند فرج با چرب زبانی آنها را به خانه برد و از عشق و علاقه اش به من سخن گفت.
برادرانم نیز فریب او را خوردند و تاکید کردند که باید با این مرد مهربان زندگی کنم. به همین دلیل دوباره در دام فرج افتادم و ملتمسانه خواستم تا مرا رها کند. بالاخره یک روز او همه لوازم زندگی مرا بار کامیون کرد و با خودش برد و مرا با همه پولهایی که برای آزادی او قرض کرده بودم و سفتههای ضمانت در حالی تنها گذاشت که حتی مبلغ کلاهبرداری از مرا نیز نپرداخت و …
با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) تلاش پلیس با توجه به ادعاهای این زن برای ردیابی و دستگیری متهم به کلاهبرداری از طریق آگهیهای سایت دیوار آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
آخرین دیدگاه