برکت یکی از مفاهیمی است که در عالم مادی و فیزیک، بی معناست؛ جنسی معنوی دارد و از سنن الهی است.
این سنتها در واقع ضوابطی هستند که در خلقت و هستی تعبیه شده است. بعضی از آنها که جنبه مادی داشتهاند در طی قرون توسط بشر کشف شده، از جمله قانون جاذبه و روابط اجرام کیهانی و فیزیک کوانتوم و خواص مواد. بسیاری از آنها به اعتراف دانشمندان، هنوز کشف نشده و پارهای از آنها جنبهای متافیزیک دارند. مثلا این که گفته میشود صلهرحم به گشایش روزی میانجامد و یا انفاق یعنی قرض به خدا که هفتاد برابر میشود و یا بدکردن به دیگری که پژواکوار به خودمان بر میگردد. اینها اگرچه ظاهرا آموزههای اخلاقی هستند اما در زمره همان قوانینی است که خالق هستی در ساختار هستی، وضع کرده و درک و دریافت درست از آن، مستلزم محاسباتی غیرفیزیکی و غیرخطی است. حتی بعضی از این قوانین، چه بسا در آموزههای غیرموحدان یا غیر متشرعان باشد. از جمله مفاهیمی چون کارما، چاکرای، ریاضت و چله نشینی.
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که حقوقی که برای کاری خاص یا سازمانی خاص می گیرید به قول قدیمی ها برکت میکند اما پولی که از کاری دیگر یا معاملهای خاص نصیب تان میشود، هنوز نیامده تمام میشود! مثلا برای من، حقالتحریرهایی که حدود سه دهه پیش از روزنامه قدس (آستان قدس رضوی) میگرفتم برکت داشت، در حالی که سایر درآمدهایم چنین ویژگیای نداشت. بعضی اعمال، بعضی گفتهها که نفوذ دارند و منشا اثر میشوند هم قطعا از اکسیر برکت بهره دارند و شاید بازشناسی برکت داشتن یا نداشتن هر چیزی، ثمردهی غیرمعمول آن باشد.
سردار ملی ما مصداق برکت بود. راز محبوبیت او و سرّ آن تشییع بی نظیر را در این نکته باید جست. هستند کسانی که از خوی عرفانی سالهای دفاع مقدس فاصله گرفتند و فقط یاد و خاطره را یدک کشیدند و آن را نردبانی و ابزاری و چماقی برای دنیاخواهی خود و آقازادگان و دامادها کردند، اما کسانی چون احمد کاظمی، نورالله شوشتری و قاسم سلیمانی چنان نکردند. زرق و برق دنیا- که اکثر ما و از جمله نگارنده را میخکوب میکند- به چشم آنان نیامد و همین سبب شد خدا به آنان برکت بدهد و مبارکشان گرداند.
قیاسهای تاریخی مرسوم اگرچه اشکالاتی دارد و بعضا با سوء استفاده ابزاری است اما اطلاع از آنها میتواند راهگشا باشد. ده صحابیِ به قول امروزیها حلقه اول رسول الله (ص) در روزهای سخت آغاز بعثت چه کسانی بودند؟ عشره مبشره که تحت الشجره با پیامبر بیعت کردند و مطابق روایات اهل سنت، بشارت بهشت یافتند: طلحه که سهم روزانه او از درآمد غله عراق را ده هزار درهم نوشتهاند؛ زبیر، باجناق پیامبر که 60 میلیون درهم و هزار اسب و چندین خانه در بصره و اسکندریه و مدینه بر جای گذاشت؛ سعدبن ابی وقاص، فاتح قادسیه که خانه ای از عقیق ساخته بود و به هنگام مرگ 250 هزار دینار به میراث گذاشت؛ عبدالرحمن بن عوف که ارزش دارایی او بالغ بر 320 هزار درهم برآورد شده؛ عثمان، همسر دو تن از دختران پیامبر (یکی پس از دیگری) که به همین مناسبت ذوالنورین نامیده شده و برآمدن بنیامیه از شاهکارهای اوست، به هنگام کشته شدن 30 میلیون درهم موجودی داشت. مابقی آن ده نفر هم دست کمی از این مال اندوزیِ ظاهرا مشروع نداشتند، بجز مولای ما علیبنابیطالب و دو خلیفه اول که از اتهام مالاندوزی مبرایند. (البته زراندوزی عمدتا از فتوحات و بویژه سالهای حکومت عثمان شروع شد)
همه میدانیم حاج قاسم سلیمانی از مناصب و عناوین فراری بود. این وصیتاش که روی سنگ قبرم فقط بنویسید «سرباز»، نه از سر خودنمایی و زهدفروشی بلکه اعتقاد قلبی او بود. حیات او برکت داشت. بخش بزرگی از امنیت امروز ما مدیون و مرهون شخص اوست. و این را جمعیت میلیونی تشییع کننده او که از طیف های مختلف بودند عمدتا با ناخوداگاه خود دریافته بودند. انگیزههای آنان در آن حضور باشکوه چه بود؟ ترکیبی از اعلام نفرت از آمریکا که ناجوانمردانه سرباز وطن را ترور کرد، بیزاری یا شوکه شدن از سبعیت آن ترور، مظلومیت او، قدرشناسی از سردارملی، پاسداری از ارزشها، نقش آفرینی او در مرزهای استراتژیک که فراتر از مرزهای جغرافیایی هستند. هرکسی با انگیزه خاص خود آمده بود و بیانصافی است اگر آن را مصادره و تحریف کنیم. بسیاری از کسانی که در تشییع با شکوه حاج قاسم شرکت کردند و از نظر تندروها و خوارج، غیر خودی تلقی میشوند حتی از اندیشههای او درباره سخت نگرفتن برکمحجابها مطلع نبودند وگرنه آن جمعیت، باز هم فزون تر می شد. انگیزه اصلی این یادداشت، برجسته سازی زاویهای نسبتا مغفول است: شهید قاسم سلیمانی، حتی شهادتش هم برکت داشت با آن موجی که از انسجام ملی به راه انداخت. افسوس که با ندانمکاری، آن برکت را زایل کردیم و مردم را بدتر از قبل، شعبه شعبه کردیم .
لابد شنیده اید در تمام دنیا نظامیان بیش از همه، ضدجنگ اند. نه آن که از جنگ بترسند، چرا که وقتی آن کسوت را انتخاب کردهاند ملازمات آن را بخوبی می دانسته اند. بلکه از آنجا که بیش از هر کسی، چهره کریه جنگ را می شناسند؛ اما با این وجود، وقتی سیاست کشورشان به جنگ می رسد (چه تهاجم و چه دفاع) در راه وظیفه خود فروگذار نمیکنند و دستپخت سیاستمداران را میخورند و منتی هم ندارند.
شهید سلیمانی، جنگ طلب نبود بلکه مصداق این جمله ارسطو بود که «می جنگیم تا صلح بماند». آن فرمانده اسطورهای میدانست که اصلیترین پایه منافع ملی و امنیت ملی، نه ادوات و ابزار نظامی بلکه انسجام ملی است لذا اگرچه اصل همت خود را بر دفاع از مظلومان و رفع فتنه از آنان و امنسازی مرزهای استراتژیک ایران گذاشته بود اما از این مهم نیز غفلت نداشت.
وقتی از مکتب حاج قاسم سخن میگوییم حق نداریم نگاه تک بعدی و گزینشی داشته باشیم و با خط کشیهای مرسوم، خیل قابل توجهی از دوستداران و تشییع کنندگان او را از دایره وسیعی که خود او ایجاد کرد، بیرون برانیم. آیا او مهربان نبود؟ آیا او نسبت به شخصیتهای نظام، بی احترامی می کرد؟ آیا او مردم را با سبک های زندگی متفاوت، از خود میراند؟ و …
اگر ما این صفات را نداریم؛ اگر با تندخویی، الفاظ زشت علیه رقیب مان به کار می بریم قطعا با منش او فاصله داریم؛ هر چند عکس او را پروفایل پیام رسانهایمان بگذاریم! هنوز هم با وجود دوسال از آسمانی شدن آن عزیز و رویداد تاریخی اِجماع ساز – که نمادی از تداوم برکت او بود – می توان با بازگشت به منش آن شهید، روحش را شاد کنیم.
به هرقدم ، نشان نقش پای توست
ز هر طرف ، طنین گامهای رهگشای توست
به گوش بیستون هنوز
صدای تیشه های توست
* انتشار یافته در فصلنامه بنیاد مکتب حاج قاسم، شماره اول زمستان 1400
آخرین دیدگاه