شماره نوروزی «آگاهی نو» در گفت و گویی با محمد جواد مظفر ، نگارنده کتاب «اولین رئیس جمهور» و از آگاهان رخدادهای نخستین انتخابات ریاست جمهوری ایران ، ویژگی های شخصیتی و دلایل موفقیت و ناکامی بنی صدر را کنکاش کرده است.
یکی از بهترین منابع شناخت فضا و روند اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری تاریخ ایران، نوار کاست مصاحبههایی است که به ابتکار محمد جواد مظفر، مسئول روابط عمومی شورای انقلاب با ۵ نفر انجام شد؛ ۳ نامزد اصلی (ابوالحسن بنی صدر، جلال الدین فارسی و حسن حبیبی) و دو چهره دیگر، آیت الله بهشتی و عزت الله سحابی. ۲۰ سال بعد بود که این مصاحبهها پیاده و تبدیل به کتاب اولین رئیس جمهور شد و مظفر در انتشارات کویر منتشر کرد. اما آنچه ناگفته مانده نامهای است که بنی صدر پس از انتشار کتاب به مظفر نوشت که برای اولین بار متن آن منتشر میشود. او که در سال ۱۳۵۸ به مظفر و دیگر همکارانش در دبیرخانه شورای انقلاب گفته بود: من بزرگترین اندیشه زمان معاصرم. من همین (تضاد و توحید) را بزرگترین اثر قرن میدانم، سال ۱۳۷۸ به مظفر نوشت (کتایی .. نظرم را خواهم نوشت. آنها که خوانده اند، از آن به «انفجار بزرگ» تعبیر میکنند. به گفت وگو با مظفر درباره برخوردهاش باد داوری که «تراژدی بنی صدر داستان غریب اعتماد به فرقه رجوی و کیش شخصیت بود.)
در مقدمه کتاب اشاره کردید که در دبیرخانه شورای انقلاب تصمیم گرفتید «با نامزدهای انتخاباتی مطرح و نسبتا قابل قبول» گفت وگو کنید که منجر شد به گفت وگو با ۵ نفر. نامزدی صادق قطب زاده را چندان جدی تلقی نمی کردید و با دریادار احمد مدنی مخالفت اساسی داشتید و با آنها مصاحبه نکردید. گفت وگو با آیت الله بهشتی هم به خاطر نقدهایی بود که بنی صدر از او کرد و علت مصاحبه با عزت الله س حابی هم به دلیل حمایت او از حسن حبیبی بود و نوشته اید: «دوستان ما هم برای نظرات مهندس سحابی اهمیت قائل بودند و هم نسبت به انتخاب حبیبی تردیدهای جدی وجود داشت. ) مصاحبه با جلال الدین فارسی و بنی صدر روز ۱۷ دی انجام شد؛ ۱۸ روز مانده به انتخابات و گفت وگو با حبیبی ۲۹ دی. یعنی آن زمان تقریبا نتیجه نهایی معلوم بود که سراغ بقیه نامزدها نرفتید و داریوش فروهر، صادق طباطبایی و کاظم سامی را جدی نمیگرفتید.
تب انتخابات ریاست جمهوری اول که اوج گرفت در دبیرخانه شورای انقلاب به این فکر افتادیم – و در واقع پیشنهاد من بود – که با نامزدهای جدی انتخابات گفت وگو کنیم؛ تلقی ما این نبود که آقایان سامی، فروهر طباطبایی و … نامزدهایی جدی هستند. همان طور که گفتید، قطب زاده را جدی نمی گرفتیم. مدنی هم در طیفی نبود که بخواهیم با او گفت وگو کنیم؛ حتی روز انتخابات وقتی شنیدم آرای مدنی در برخی شهرها پیشی گرفته با وجود نقدهای جدی که به بنی صدر داشتم رأی دادم. البته اگر از محمدجواد مظفر امروز بپرسید میگفتمای کاش با آنها هم گفت وگو میکردیم چون کتاب جذاب تر میشد. از این پنج گفت وگو دو نفر اصلی موردنظر ما بود. جلال الدین فارسی که کاندیدای حزب جمهوری اسلامی و مورد حمایت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود و سید ابوالحسن بنی صدر. بعد از کناره گیری فارسی ناگزیر با حسن حبیبی گفت وگو کردیم. وقتی دیدیم سحابی به طور جدی طرفدار آقای حبیبی است با او هم گفت وگو کردیم چون از امام شنیده بود که آقای حبیبی به درد هر کاری میخورد. اما در اصل آن دو کاندیدای اصلی مدنظر ما بود. با شهید بهشتی گفت وگو کردیم چون بنی صدر نقدهای تندی علیه ایشان و حزب جمهوری اسلامی مطرح کرد همکار ما سیدهمایون امیرخلیلی هم نوار را برای دکتر بهشتی برد و ایشان پس از شنیدن حرفهای بنی صدر گفته بود افرادی که در آن جلسه بودند بیایند حرفهای من را هم بشنوند.
و ۲۰ سال یعنی از ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۸ این نوارها پیاده هم نشد؟
بله چون تلقی ما این بود که اجازه نخواهند داد این گفت وگوها منتشر شود. ما اصلا فکر نمی کردیم در دوران قبل از آن بتوانیم مطلبی از بنی صدر در ایران منتشر کنیم. در سال ۱۳۷۸ در شرایط دوره اصلاحات، سریعة نوار را پیاده کردیم و مرحوم عبدالرحیم مرودشتی آن را ویرایش کرد. من ۱۵۹ پانویس برای این کتاب نوشتم که بیشتر جنبه معرفی افراد و توضیح وقایع را دارد.
و آن زمان که گفت وگو میکردید تقریبا مسجل بود که بنی صدر پیروز انتخابات است؟
هژمونی بنی صدر خیلی قوی بود و معلوم بود که رأی غالب را دارد، به خصوص پس از کناره گیری جلال الدین فارسی. او از وقتی به ایران آمد شروع کرد به سخنرانی در شهرهای مختلف؛ روزنامه انقلاب اسلامی را منتشر کرد، با طرح وام ۴ درصدی مسکن در دورهای که وزیر اقتصاد بود، بسیاری از اقشار کم درآمد توانستند خانه دار شوند. فرزند یک روحانی شاخص بود و از نزدیکان امام در فرانسه به شمار میرفت و مسافر پرواز انقلاب بود. هم از توحید میگفت هم از اقتصاد و هم اقتصاد را نوشته بود. هم رأی عامه مردم را داشت هم علمای بلاد را دستغیب در شیراز تا آیت الله طاهری در اصفهان و نورمفید همه جذب او شده بودند. یک تنه به میدان آمد و توانست خود را به و نشان دهد هم منتقد وضع موجود است هم راه حل دارد. از طرفی و جدی کاریزماتیکی هم نداشت. پس از اعلام نتایج انتخابات مجلس که مهندس بازرگان با رأی بالایی انتخاب شد، عزت الله س حابی ادا پشیمانی کرد که کاش در نهضت آزادی با نامزدی بازرگان در انتخابات ریاست جمهوری مخالفت نکرده بودند. بازرگان قرار بود نامزد شود اما طیف چپ نهضت آزادی شامل مهندس سحابی، محمدمهدی جعفری، محمد بسته نگار و … با کاندیداتوری او مخالفت کردند و همین طیف بود که از نهضت آزادی منشعب شد. مخالفت این طیف از اعضای نهضت آزادی با نامزدی بازرگان به دو دلیل بود یکی عدم موافقت با منش و روش بازرگان در اداره امور و دیگری این تصور که او رأی نمی آورد. اما بازرگان در انتخابات مجلس اول که ۵۰ روز بعد از انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد، درحالی که اسم او فقط در فهرست نهضت آزادی (گروه همنام) بود توانست حدود ۱.۵ میلیون رأی کسب کند و نفر سوم انتخابات شود. شاید اگر کاندیدای ریاست جمهوری میشد رأی میآورد و انقلاب سرنوشت دیگری پیدا میکرد.
در حالی که هیچ حزب شاخصی هم از بنی صدر حمایت نکرد؛ برخلاف حبیبی که نامزد مشترک حزب جمهوری اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و نهضت آزادی بود و مدنی که کاندیدای جبهه ملی بود.
حزب جمهوری اسلامی تمایل داشت دکتر بهشتی را نامزد انتخابات ریاست جمهوری کند اما نظر امام این بود که روحانیت در امور اجرایی دخالت نکند و عملا نامزدی بهشتی منتفی شد و ناگزیر جلال الدین فارسی را به عنوان کاندیدا معرفی کردند. اما با طرح افغانی الاصل بودن فارسی و نظر امام درباره اینکه نباید شبههای در اجرای قانون اساسی درباره ویژگیهای رئیس جمهوری اصل صد و پانزدهم مبنی بر ایرانی الاصل و تابع ایران بودن رئیس جمهور ایجاد شود، نامزدی او هم منتفی شد. جلال الدین فارسی در پیامی که ده روز قبل از انتخابات (۲۵ دی ۵۸) در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد توضیح داد که پدرش ۸۰ س ال پیش از هرات به مشهد آمده اما شناسنامه ایرانی نکرد. از گذرنامه افغان استفاده میکرده اما جلال الدین فارسی در مشهد به آمده و شناسنامه ایرانی دارد. از نظر من بیت امام بر این موضوع پافشار کرد چون به بنی صدر تمایل داشتند و این شد که نهایتا حزب جمهور اسلامی، حبیبی را پیشنهاد کرد. البته فارسی به همان ویژگی مبتلا بود بنی صدر و آن کیش شخصیت است. در گفت و گویی که با او داشتیم عضویتش در نهضت آزادی پرسیدیم که گفت: من عضو نهضت آزادی نبودم بلکه نهضت آزادی عضو من بود. یا بعدها میگفت اگر روحانیون بقیه ادیان کتاب من را بخوانند همه مسلمان میشوند. به نظر من یکی از دلایل مخالفت بیت امام با نامزدی فارسی به دلیل فعالیتهای او در خارج از کشور در دوران مبارزات انقلابی بود؛ او با جبهه آزادی بخش فلسطین و معمر قذائی رابطه خوبی داشت و منتقد سرسخت امام موسی صدر و دکتر چمران بود، نزدیکان امام به دلیل همین سابقه او را نتندرو میدانستند و تمایلی به ریاست جمهوری او نداشتند. البته حبیبی هم نظرات عجیبی داشت که در کتاب آمده؛ میگفت روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ باید با یکی از تانکها سازمان امور اداری و استخدامی را به توپ میبستند تا پروندهها و آدم هایی که داخل آن هستند از بین بروند و آدم هایی که بیرون میآمدند باید آن قدر شست وشوی مغزی میشدند تا کلیه مواد و بندها و آئین نامهها از یادشان میرفت. حبیبی میگفت اگر قدرت داشت وزارت علوم را منحل میکرد یا در دوره وزارت فرهنگ و آموزش عالی دستور داده کامپیوترهای سازمان سنجش در خدمت آموزش قرآن و حدیث قرار بگیرد، معتقد بود مردم از اینکه این مزخرفات را روی اکران سینماها میبیند زجر میکشند و باید بولدوزر انداخت و سینماها را خراب کرد. حبیبی نمی توانست با این دیدگاهها جذابیتی داشته باشد و با بنی صدر رقابت کند.
در حزب جمهوری اسلامی تمایلاتی به نامزدی بنی صدر وجود داشت اما چه عاملی مائع حمایت حزب از او شد؟
حزب جمهوری اسلامی از بدو تاسیس از بنی صدر دعوت کرده بود به شورای مرکزی حزب بپیوندد اما مشی تک روانه بنی صدر و اختلافاتی که با برخی از اعضای حزب مثل حسن آیت داشت مانع از آن شد. وقتی در حزب جمهوری اسلامی درباره انتخابات ریاست جمهوری بحث میشود، بدنه حزب و اعضای جوان تر به او تمایل نشان میدهند اما رأس حزب مخالفت کرد. این اختلافات ادامه همان دعوای مصدق – کاشائی بود که در دوره انقلاب نمود پیدا کرد؛ بنی صدر مصدقی در مقابل آیت طرفدار کاشانی و بقایی. این تعارض راه را بر هرگونه تفاهم و تمایل میبست.
علاوه بر تمایل بیت امام به پیروزی بنی صدر، خود او هم سعی داشت این طور القا کند که حمایت امام را دارد. به خصوص پس از اینکه بعد از خروج از خانه امام در قم اعلام کاندیداتوری کرد، این تصور ایجاد شد که موافقت ایشان را کسب کرده است. از طرفی حدود ۲۰ روز مانده به انتخابات، بنی صدر عکسی از خودش را در کنار حجت الاسلام پسندیده، برادر امام چاپ و توزیع کرد و جملهای هم در مورد بنی صدر به نقل از پسندیده زیر عکس آمده بود که این تصور را ایجاد میکرد این جمله از امام است، صادق طباطبایی گفته جهاد سازندگی و سپاه هم وظیفه شرعی خودشان دانستند که عکس را در سراسر کشور پخش کنند و بدین ترتیب یکدفعه ورق به نفع بنی صدر برگشت و او توانست آرایی بالای ۷۰ درصد را همراه خود کند. آویژه نامه انتخاباتی روزنامه «اعتماد ملی»، خرداد ۱۳۸۸
همه کاندیداها برای اینکه مطمئن شوند امام با نامزدی آنها مخالفت ندارند به دیدار ایشان میرفتند. بنیصدر هم برای کسب تکلیف و نظر امام به دیدار ایشان در قم رفت و از ایشان پرسید: آیا در انتخابات بنای دخالت دارید یا خیر؟ آیا میخواهید رئیس جمهور خودش بتواند رأی بیاورد؟ » امام پاسخ میدهند: «من هیچ بنای دخالت ندارم. » بنی صدر هم تا از خانه امام خارج شد به خبرنگاران گفت در انتخابات ریاست جمهوری شرکت خواهد کرد که این تلقی ایجاد شد که پس از کسب موافقت امام نامزد شده است. قبل از انتخابات امام دچار عارضه قلبی شد. دکتر بهشتی در اعضاء شورای انقلاب به قم رفته و با آمبولانس امام را به بیمارستان قلب تهران منتقل کردند؛ آن شب به دلیل بارش سنگین برف ساعتها طول کشید تا امام را به تهران بیاورند. یک روز قبل از انتخابات امام در پیامی تلویزیونی از بیمارستان قلب فرمودند: (بهتر این است که آنهایی که میدانند که انتخاب نمی شوند، آنها متصل بشوند به بعضی آنهایی که میدانند میبرند، تا اینکه ان شاء الله یک رأی کافی تحقق پیدا بکند وما سرشکسته نشویم».
عصر پنجشنبه شهید فضل الله محلاتی که عضو جامعه روحانیت مبارز بود، به شورای انقلاب آمد و گفت با توجه به سخنان امام خوب است تصمیمی گرفته شود. محلاتی به طور قاطع گفت رأی امام بنیصدر است. البته تمام نظرسنجیها نشان میداد که چه کسی رأی میآورد. تلقی من این است که این کلام امام در حمایت از بنی صدر بود. دکتر حبیبی و قطب زاده به شورای انقلاب آمدند. بنی صدر در خانه خواهرش در خیابان شریعتی روبروی سینما مولن روژ زندگی میکرد، من تماس گرفتم و به او گفتم به جلسه بیاید که جواب داد: سخن امام واضح است! امام گفت آنان که رأی ندارند به نفع آنان که رأی دارند کنار بروند. بنابراین تکلیف این آقایان روشن است و لزومی به آمدن من ندارد.
حرف بنی صدر این بود که چون معلوم است بقیه رأی ندارند باید به نفع او کنار بروند. اصرار کردم که بنی صدر به جلسه بیاید. بعد از نیم ساعت آمد؛ از کاندیداها حبیبی و قطب زاده در جلسه بودند. وقتی از جلسه خارج شدند، معلوم شد به نتیجه نرسیدند؛ فقط تفاهم کرده بودند که هر کس رأی آورد دیگران با او همکاری کنند.
خب بعد با جوابی که قطب زاده پس از انتخاب بنی صدر به شما داد، معلوم شد که این تفاهم هم صوری بوده.
بله به محض پایان جلسه شورای انقلاب برای کاری طرف قطب زاده رفتم که داشت با عجله از پله پایین میآمد؛ تا به او گفتم با عصبانیت گفت: «مظفر تو هم وقت گیر آورده ای؟ الآن وقت این حرفها نیست. فعلا بدبختی انتخاب این آقا به ریاست جمهوری است؛ اسلام بر باد رفت! » البته همانطور که دعوای طرفداران مصدق و کاشانی و بقایی به شورای انقلاب و حزب جمهوری کشیده شده بود، دعوای زندانیان سابق پس از پیروزی انقلاب در سطح سیاسی ادامه داشت و دعوای فعالان سیاسی خارج از کشور هم با برگشت آنها به ایران همچنان در جریان بود . دراین باره خاطرهای دارم.۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۹ همراه تنی چند از دوستان دبیرخانه شورای انقلاب از جمله حسین عباسی نژاد برای گفت وگو با آقای دعایی به منزل آیت الله خامنهای رفتیم. عباسی نژاد سر سفره شام به ایشان گفت متاسفانه این افراد دعواهای خارج کشور و داخل زندان سطح اجتماع آورده اند. آیت الله خامنهای گفتند زندان رفتهها را چرا میگویید؟ ما از طرف دکتر بهشتی به آقای دعایی پیشنهاد شدیم تا به روزنامه اطلاعات برویم، آیت الله خامنهای تا ما را دیدند به آقای دعایی گفتند درست انتخاب کردید، ما از آقای خامنهای درباره انتخاب نخست وزیر پرسیدیم. ایشان گفتند آقای بنی صدر میگوید اگر حرف دلم را میخواهید، بگذارید نوبری اکه رئیس بانک مرکزی شدا را تعیین کنم؛ در غیر اینصورت مهندس عزت الله سحابی را پیشنهاد میکنم.
شما در ابتدای گفت وگو با بنی صدر گفتید بیشتر سؤالات منفی را در نظر داشتید بپرسید؛ ظاهرا اول جلسه بنا به پیشنهاد آقای امیر خلیلی تصمیم گرفتید سؤالات ایجابی بپرسید؛ اما سؤالاتتان انتقادی است.
چون من جلسه را اداره میکردم، میخواستم احترام مصاحبه شوندهها حفظ شود. اما برخی پرسش کنندگان مثل ناصر نوبری به بنی صدر خیلی تندی کردند. تا رسیدیم به سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامی درباره ۱۷ شهریور که القا میکرد این بنی صدر بود که خط را به امام داد تا آن بیانیه را صادر کنند. او نوشته بود «شب هنگام از نجف تلفن شد. میپرسیدند وضع در ایران چگونه است و چگونه تحول خواهد کرد؟ امام باید تصمیم میگرفت. تصمیمی که در سرنوشت ایران تأثیری تعیین کننده میداشت و تصمیم اتخاذ شد و به صورت اعلامیه تاریخی درآمد.» بنی صدر گفت: «اگر قرار باشد که من خودم بگویم کیستم، من خود را این طور به شما معرفی میکنم: بزرگترین اندیشه زمان معاصرم. من همین «تضاد و توحید» را بزرگترین اثر قرن میدانم؛ که از خودم است.» این را اولین بار به شما میگویم. وقتی کتاب «اولین رئیس جمهور» منتشر شد، بنی صدر نامهای به من نوشت که برای نخستین بار در اختیار خوانندگان «آگاهی نو» قرار میدهم. بنی صدر در این نامه نوشته «کتاب را که خواندم نظرم را خواهم نوشت. آنها که خوانده اند، از آن به «انفجار بزرگ» تعبیر میکنند.»
دکتر بهشتی بعد از شنیدن نوار مصاحبه بنی صدر به شما میگوید در آن یک سلسله چیزهایی بود که قبلا به من میگفتند که در ایشان هست، گاهی هم نشانه هایی از آن مییافتم، ولی اگر این نوار را نشنیده بودم شاید باز فکر میکردم که مبالغه میکنند. » امیرخلیلی میگوید منظور بنی صدر این بود که «من لازم نیست اینجور خودم را تعریف کنم. اگر قرار بود خودستایی بکنم میتوانستم اینها را برای مردم بگویم.» شما با این توضیح مخالفت کردید و گفتید این «فوق توجیه گری» است.
من خواستم فضا را تلطیف کنم، اما واقعا اعتقاد بنی صدر همین بود. باند رجوی هم دست گذاشت روی همین ویژگی بنی صدر که شعار میدادند: «سپهسالار ایرانی بنی صدر، به جبهه تو نگهبانی بنی صدر»؛ دفتر هماهنگی همکاریهای مردم با رئیس جمهور نظرسنجی میکرد و میگفتند اقبال مردم به شما آن قدر است. تیراژ روزنامه انقلاب اسلامی را که گاهی به ۸۰۰ هزار نسخه میرسید، به عنوان محبوبیت بنی صدر تلقی میکردند در حالی که مردم میخریدند تا سر از دعواهای سیاسی در آورند. طوری او را دچار خطای محاسباتی کردند که فکر کرد محبوبیتش از او بیشتر است. آن روز هر کسی از این خیالات باطل میکرد و نمی دانا امام و جریان مذهبی سنتی چه جایگاهی دارند، دچار شکست میشد.
از نظر شما فواره اقبال بنی صدر را همین توهم خودبزرگ بینی اش سرازیر کرد؟ یا مجموعهای از عوامل، از رقبای سیاسی در حزب جمهوری اسلامی گرفته تا متحدانش در مجاهدین خلق، بنی صدر را به لبه پرتگاهی بردند که قدم آخرش لاجرم سقوط بود؟
بنی صدر از فردای پیروزی قدم در راهی گذاشت که سرنوشتی جز آنچه رخ داد، نمی توان متصور شد. او با مجاهدین خلق هم پیمان شد؛ به سمت همان تشکیلاتی رفت که او قبل از پیروزی در انتخابات تعبیر «بیماران بداخلاقی» را برایشان به کار برده بود که «پیرو روشهای استالینی هستند) . من در مقدمه کتاب نوشتم که بنی صدر یک فرصت طلایی و تاریخی را از ملت ایران سلب کرد؛ فرصت طلایی از آن رو که توانسته بود اعتماد ملت را به خود جلب کند و حمایت امام را نیز تا آخرین روزها داشت. وقتی در ۲۴ مرداد ۱۳۵۹ هلیکوپتر حامل بنی صدر در حوالی اسلام آباد سقوط کرد و او جان سالم به در برد، امام خمینی در پیامی با شکرگزاری از پیشگاه مقدس الهی نوشتند: «این عنایت معجزه آسا دلیل آن است که شما و همراهانتان در خدمت به کشور اسلامی صدیق بوده و صدیق خواهید بود. شما، به شکرانه این نعمت بزرگ، زندگانی ثانوی خود را بیش از پیش وقف خدمت به اسلام و کشور اسلامی نمایید.» امام تلاش میکردند بنی صدر خودش را از باند رجوی کنار بکشد. چندین بار به او تذکر دادند. جریاناتی در حزب جمهوری اسلامی هم در سوق دادن بنی صدر به درگیری با ارکان نظام مؤثر بودند؛ حزب در جریان انتخابات شکست خورده بود؛ نه بهشتی را توانست کاندیدا کند و نه فارسی، سرآخر حبیبی را نامزد کردند که ۲۷۰ هزار رای آورد در مقابل حدود ۱۱ میلیون رأی بنی صدر. آنها از چند ماه بعد از ریاست جمهوری بنی صدر انتقاداتی از شرایط اقتصادی میکردند که معلوم بود این مشکلات در کوتاه مدت قابل حل شدن نیست. به نوعی داشتند تلافی میکردند. اما تیر خلاص را ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ زد. اتفاقات آن روز در دانشگاه تهران برای امام و مجموعه نظام غیرقابل تحمل بود. اتفاقات آن روز طراحی باند رجوی بود؛ آنها بنی صدر را ابزاری میدیا قدم به قدم به اهدافشان برسند. سیاست باند رجوی این بود، بستر را برای اتفاقاتی که میخواستند بیفتد، فراهم میکردند و به محض وقوع ان با مشارکت خودشان رخ میداد، میگفتند که پیش بینی شان درست و اسفند سقوط بنی صدر را کلید زد، حتی به توصیههای امام هم توجه ماه بعد او از فرماندهی کل قوا و ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ از ریاست جمهوری کره درحالی که ۳۰ خرداد میلیشیای رجوی تهران را به آشوب کشیده بودند و همین باند زمینه ساز فرار او از کشور شدند. بعد هم دیدیم که در خارج – کشور مدتی با او ماندند و سرانجام از بنی صدر هم بریدند. تراژدی بنیصدر داستان غریب اعتماد به فرقه رجوی و کیش شخصیت بود، او برای رجوی ، ابزاری موقت بود اما تا پایان با ویژگیهای شخصیتی خود ماند و در انزوایی سیاسی و فردی درگذشت.
۲۱۲۱
آخرین دیدگاه