تصور کنید استعدادی دارید و یک حامی ثروتمند به شما مقرری میدهد تا شما اگر مشغول به یک کار معمول برای ارتزاق هستید آن را رها کنید و در عوض استعداد خود را به بهترین شکل ممکن به کار بگیرید.
این حامی یک حقوق مشخص ماهانه به شما پرداخت میکند تا در آسایش و امنیت آثار هنری خود را خلق کنید. نه فقط خوششانسی که ایدهآل هم به نظر میرسد اما اینجا یک موضوع غیرمعمولی و عجیب وجود دارد: شما هرگز نمیتوانید حامی سخاوتمند خود را ملاقات کنید و شخصا از او تشکر کنید. چیزی که این موضوع را عجیبتر میکند این نکته است که پافشاری بر این موضوع از طرف حامی شما اتفاق افتاده است. این رابطهای بود که «پیتر ایلیچ چایکوفسکی» آهنگساز روسی (۱۸۹۳-۱۸۴۰)، ذهن درخشان سازنده بالههای ستایش شده دریاچه قو، زیبای خفته و فندق شکن با «نادژدا ون مک» (۱۸۹۴-۱۸۳۱) داشت.
«نادژدا ون مک» یا مادام ون مک بیوه کارل ون مک سرمایهدار ثروتمند راه آهن بود. او اول بار در سال ۱۸۷۶ وارد زندگی چایکوفسکی شد. او در ۱۶ سالگی ازدواج کرد و به همسرش (که در آن زمان یک مهندس راهآهن با حقوقی ناچیز بود) برای جمعآوری یک ثروت حیرت آور و ساخت یک امپراتوری کمک میکرد. آنها در طول زندگی مشترک خود صاحب چند فرزند شدند و نادژدا همچنان که یک خانواده بزرگ را اداره میکرد شهرت خود را بهعنوان یک موزیسین آماتور توسعه میداد. مادام ون مک فقط به اجرا موسیقی در جمعهای خانوادگی و دوستانه بسنده نکرد و ترجیح داد که بهصورت مستقیم وارد صنعت موسیقی شود. برای این کار هم اراده قوی و بودجه لازم را هم در اختیار داشت. مادام ون مک پس از مرگ همسرش بهدلیل نارسایی قلبی در سال ۱۸۷۶ وارث ثروت حیرتانگیزی شد. کارل در هنگام تنظیم وصیتنامه خود این موضوع را دریافته بود که مادام ون مک در مدیریت این ثروت قدرت، توانایی و کفایت لازم را دارد اما او هرگز گمان نمیکرد همسرش بعد از مرگ او به حیاتیترین حامی هنر روسیه تبدیل میشود.
حمایت غیرمعمولی
ارتباط چایکوفسکی و مادام ون مک ۱۸ دسامبر ۱۸۷۶ با نامهای که مادام ون مک بهعنوان یک طرفدار چایکوفسکی برای او فرستاد آغاز شد. در این نامه مادام ون مک برخی قطعات موسیقی که از چایکوفسکی در کنسرتها شنیده بود را تمجید کرد. آنچه در ادامه این نامه آمده بود را میتوان اینگونه توصیف کرد؛ نمایان شدن یک روح آسیب دیده و غمگین. شوک ناشی از مرگ کارل ون مک نادژدا را گوشهگیر کرده بود و جز با خانوادهاش با کسی ارتباطی نداشت. و موسیقی برای او شده بود راه گریز از این وضعیت. هر دو تنها و پریشان بودند و شرایط برای این دو روح ناخوش احوال ایدهآل بود. به دوستی نیاز داشتند که توانایی درک متقابل داشته باشد.
اولبار ویولونیست جوان Iosif Kotek (شاگرد سابق چایکوفسکی) به مادام ون مک که در آن زمان حامی او بود پیشنهاد داد تا با چایکوفسکی در ارتباط باشد. مادام ون مک به چایکوفسکی کارکشته سفارش خلق قطعات موسیقی داد که باعث افزایش درآمد او شد هرچند نامنظم. اما آنچه منظم بین آنها ادامه پیدا کرد نامههایی بود که بین آنها رد و بدل میشد. چایکوفسکی از این دوستی و درآمدی که از این طریق داشت سپاسگزار بود. هرچند که مراقب خرج و دخل خود بود اما پولها بهراحتی از بین دستانی که آثاری جاودانه خلق میکردند عبور میکرد و خرج میشد. او بی هیچ تعارفی شروع به درخواست قرض از مادام ون مک کرد و مادام ون مک هم به همان اندازه بی تعارف هر مبلغی که او میخواست را پرداخت میکرد. یک بار چایکوفسکی برای او نوشت:«تو تنها کسی در دنیا هستی که برای درخواست پول از او خجالت نمیکشم. تو بسیار بخشنده و مهربان هستی.» مادام ون مک هم در پاسخ مینویسد:«چرا با نگرانی درباره مسائل مادی مرا آزار میدهی و به من توهین میکنی؟ مگر من دوست تو نیستم؟ به من اجازه بده تا تو را تامین کنم.» و این کار را هم کرد. مادام ون مک شش هزار روبل روسیه در سال از جیب خود برای حمایت از چایکوفسکی هزینه کرد. این دستمزد هنگفتی در آن زمان به شمار میرفت و چایکوفسکی توانست از موقعیت محقرانه خود در کنسرواتوار مسکو که ۱۰ سال در آنجا تئوری موسیقی تدریس میکرد خارج شود و تمام وقت خود را صرف نوشتن موسیقی کند. نامهنگاری چایکوفسکی و مادام ون مک بین سالهای ۱۸۷۷ و ۱۸۹۰ ادامه پیدا کرد. چایکوفسکی سمفونی شماره چهار خود را که برای اولین بار در ۲۲ فوریه ۱۸۷۸ در مسکو اجرا شد را به مادام ون مک تقدیم کرد. از جمله آثار دیگر چایکوفسکی که با حمایت مادام ون مک ساخته شد میتوان به سمفونی شماره پنج (۱۸۸۸)، هملت (۱۸۸۸) و زیبای خفته (۱۸۸۹) اشاره کرد.
رابطه عجیب
آنها به شکل عجیب و غریبی حتی برای جشن گرفتن موفقیتهای مشترک هم با یکدیگر ملاقات نکردند. این موضوع به اصرار مادام ون مک بود او نمیخواست ملاقاتی داشته باشند و جز پاسخ به نامهها و نقشی که در تولید موسیقی داشت هیچ تعهدی نسبت به چایکوفسکی نداشت. آنها هرگز با هم زندگی نکردند و فقط یکی دو بار به شکلی تصادفی به هم برخوردند. یکی در سال ۱۸۷۸ در فلورانس که ملاقاتی بین آنها اتفاق نیفتاد هرچند هر دو مطلع بودند که نزدیک هم هستند و دومی در سال ۱۸۷۹ که کاملا تصادفی یکدیگر را دیدند و چایکوفسکی بعد از این دیدار احساس کرد موظف است از طریق نامه برای این ملاقات تصادفی عذرخواهی کند.
مادام ون مک و چایکوفسکی دوستان قلمی هم بودند و امروز بیش از ۱۲۰۰ نامه از آنها باقی مانده است. در آن زمان این روش ارتباط جدیدی نبود. چیزی که ارتباط آنها را متمایز میکرد اراده و وسواس آنها برای حفظ فاصله بود. رابطه آنها در هیچ نقطهای فراتر از نامههای رد و بدل شده نبود و این موضوع هم از ابتدا روشن شده بود. بهنظر میرسید که مادام ون مک در واقعیتی که خود ساخته بود زندگی میکرد. او چایکوفسکی را مانند یک شبح در زندگی خود نگه داشته بود، دوستش داشت و با اینکه او را ندیده بود اما معتمدش بود.
در سال ۱۸۹۰ این رابطه با توضیح مبهمی از سوی مادام ون مک قطع شد و چایکوفسکی سه سال پایانی عمر خود را به سختی سپری کرد. در اواخر پاییز ۱۹۸۳ چایکوفسکی به وبا مبتلا شد. برادر او (Modeste) آخرین کلماتی را که زمزمه چایکوفسکی میکرد را اینگونه توصیف کرد که او گفته «طرد شده» و نشانی مادام ون مک را میداده با کلمه «دوستی با ارزش».
۵۸۵۸
آخرین دیدگاه