در آوریل سال گذشته میلادی آکادمی ملی علوم آمریکا با همکاری بنیاد کاولی و بنیاد آلفرد پی اسلوان همایشی ترتیب داد تا تصویری از آینده علم در آمریکا و جهان ترسیم کند.
در این همایش جمعی از بزرگترین و موفقترین متخصصان سیاستگذاری و مدیریت علم و فناوری شرکت داشتند ولی حتی یک فیلسوف یا جامعهشناس علم در میان آنها نبود و البته از این بابت تعجب نباید کرد. در این باره در جای خود توضیح کوتاهی خواهم داد.
محور بحث همایش گزارشی بود که وانوار بوش رئیس مؤسسه کارنگی واشنگتن و مشاور فرانکلین دی روزولت در سال 1945 نوشته و در آن پیشنهاد کرده بود که رابطه میان دولت فدرال و نظام پژوهش تغییر کند و این نظام از سوی دولت مورد حمایت قرار گیرد چرا که تجربه جنگ این معنی را آشکارتر کرده بود که قدرت کشور بستگی به دانش و پژوهش دارد. اجرای طرح بوش به تحول در علم و صنعت و اقتصاد آمریکا سرعت بیشتر بخشید. در اجرای همین برنامه بود که وقتی فضانورد روس از جوّ زمین خارج شد کِندی که عبور از مرزهای دانش را پیشنهاد کرده بود دستور داد که در برنامه مدارس نیز تجدید نظر کنند. این همایش هفتاد و پنج سال پس از انتشار گزارش بوش و در شرایطی تشکیل شده است که به قول برپاکنندگانش همهگیری کرونا، لطمههای نامتناسب و سنگینی را به اقلیتهای نژادی و قومی وارد کرده و نوری به نابرابریهای ساختاری نژادی و اقتصادی ناخوشایند (بحران نابرابری از نظر عدالت، سلامت، آموزش، آزادی، ثروت، مسکن و غذای باکیفیت و ترقی اجتماعی) تابانده و آنها را در کانون توجه قرار داده است. (علم، مرز بیانتها، گزارش استیو السون، ترجمه آریا متین، مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی با همکاری انجمن فیزیک ایران، ص 29).
آکادمی علوم آمریکا و بنیاد کاولی و بنیاد آلفرد پی اسلوان و بسیاری از شرکت کنندگان در همایش، پیشنهاد بوش را مهم و مؤثر دانسته و به استناد جملهای از گزارش او مشعر بر اینکه دورههای تغییر بزرگ فرصتهای بزرگ پدید میآورند لازم دانستهاند که تغییری در نحوه همکاری دولت و دانشگاه انجام شود اما هیچ پیشنهاد خاصی نداشته و مقدمه دفتر را با این جمله پایان دادهاند که: اگر به دقت به چگونگی کاربرد درسهایی که در گذشته آموختهایم در چالشهای کنونی و آینده بیندیشیم میتوانیم جهان قویتر و تاب آورتری در سالهای آتی بسازیم (همان، ص 34).
سخنرانها نیز در سخنان خود از وضع علم و پژوهش در آمریکا گفته و گاهی آن را با علم جهانی قیاس کرده و پیشنهادهایی داشتهاند مثلاً رافائل رایف رئیس موسسه فناوری ماساچوست (MIT) تذکر داده است که: «رقبای جهانی از چین تا اروپا بگونهای سنجیده برنامهریزی کردهاند تا از ما پیش بیفتند و ما تا حدود زیادی اجازه دادیم این اتفاق بیفتد چون مصرانه خواستار واکنشی از سوی دانشگاهها، صنعت و دولت نشدهایم» (همان، ص 56). او همچنین پیشنهاد کرده است که «اداره فناوری نوین» در بنیاد ملی علوم با تمرکز بر فناوریهای خطیر از طریق همکاری با علوم اجتماعی و انسانی به مثابه بخشی جداییناپذیر از پژوهش …» تأسیس شود و نکته مهم سخنش اینکه حمایت از پژوهشِ هدفمند قطعاً به عهده دولت فدرال است.
آلن لشنر مدیر عامل سابق انجمن پیشرفت علم آمریکا نیز پیشنهادهایی داشته است: «باید نسل جدید را تعلیم دهیم تا چندملیتیتر باشد … باید سیستمهایی را مستقر کنیم که بتوانند از علم بینالمللی حمایت کنند». او گفته است که ما به تغییرات فرهنگی نیاز داریم و ایجاد این تغییرات دشوار است زیرا انسانها از تغییر بیزارند. به نظر او تا وقتی فقط به تعداد مقالات در مجلات ساینس، نیچر، سل یا سایر ژورنالهای منتخب یا تعداد بورسهایی (متأسفانه در نوشتههای رسمی ما به جای بورس، بورسیه که به معنی شخص استفاده کننده از بورس است میآید) که محقق گرفته است یا تعداد کل آثار منتشره پاداش میدهیم، چیزی تغییر نخواهد کرد».
دیگران هم درباره عمومیتر کردن علم و ارتباط دانشمندان و سازمانهای علمی با مردم و نزدیک کردن علم با مردم و مردم با علم و استفاده از پژوهش برای رفع ظلم و تبعیض و رو کردن به عدالت اجتماعی مطالبی گفتهاند. این مطالب، چنانکه در مقدمههای ترجمه فارسی گزارش آمده است بر این اصل قرار دارد که: سیاست علم باید به جایگاه علم در جامعه و خدمتی که علم میتواند به زندگی بکند ناظر باشد. البته مقصود این نیست که پژوهش یکسره کاربردی شود بلکه باید دریافت که نظام علم و جامعه به هم بستهاند تا آنجا که میتوان گفت جامعه و علم در تناسب با یکدیگر رشد و توسعه مییابند.
وقتی ما ایرانیان گزارش را میخوانیم و وضع علم خود را با روح مطالب آن میسنجیم. گفتههای مدیران علم و پژوهش در آمریکا باید به نظرمان مهم بیاید زیرا آنها غالباً از نسبت علم با جامعه و زندگی و آینده میگویند و ما بیشتر در اندیشه بالا بردن تعداد مقالات و جایگاهمان در مسابقه مقالهنویسی هستیم. توجیه توجه دانشمندانمان به علم و پژوهش هم تنها میتواند این باشد که علم امری شریف و والا است. راستی اگر سمیناری در باب گذشته و آینده علم در کشور تشکیل شود دانشمندان و مدیران علم و پژوهش شرکت کننده در آن چهها خواهند گفت و چرا چنین سمیناری برگزار نشده است و نمیشود. رئیس آکادمی علوم آمریکا گفته است: «اگر تمامی جامعه آمریکا را از نهاد علم به هیجان در نیاوریم نمیتوانیم در علم سرآمد باشیم» یا «روال گذشته در واقع به درخواست از مردم برای حمایت از بودجههایمان مربوط میشد اما اکنون این رابطه بسیار فراگیرتر شده است» (همان، صص124-125) و … . درست است که مسائل علم در کشور ما نمیتواند همان مسائل باشد که آمریکاییان دارند. آمریکا میخواهد مقام جهانیش در علم را حفظ کند ما هم باید به وضع علم در کشور خودمان بیندیشیم. راستی ما در این باب چه میاندیشیم و چه داریم که بگوییم؟ شاید دانشمندانمان که متأسفانه کمتر اظهارنظر کردهاند نظرها و سخنهای خوب داشته باشند و به نظر نمیرسد هیچکدامشان با این رأی که علم باید به توسعه مدد کند مخالف باشند اما حاصل کار دانشگاهها و پژوهشگاههای ما وقتی توسعه، برنامه ندارد چگونه صرف توسعه شود. تفاوت علم و پژوهش ما با علم در کشورهای توسعهیافته اینست که اینها میخواهند بدانند که علم چه قدم تازهای میتواند و باید بردارد و ما باید بیندیشیم که چرا علم و زندگی و صنعت و کشاورزی و مدیریت و اقتصاد و سیاست از هم دور و جدا افتادهاند و چگونه میتوان آنها را در یک نظام قرار داد و در این صورت گرچه سیاست مقالهپردازی را نمیتوان به هیچ وجه توجیه کرد اما کار دانشمند هر جا باشد پژوهش است و هم اکنون دانشمندان بهترین کاری که میتوانند بکنند اینست که به پژوهش و نوشتن مقالات علمی مشغول باشند. هرچند که وقتی کشور برنامه هماهنگ توسعه نداشته باشد پژوهش این دانشمندان نمیتواند مدد کار اجرای برنامه توسعه شود. پس این گزارش سمینار علم، مرز بیانتها را چرا میخوانیم و از آن چه بهرهای برمیداریم؟ به این پرسش پاسخهای متفاوت میتوان داد. کسی ممکن است بگوید که گزارش را خوانده است تا ببیند در علم آمریکا چه میگذرد و آمریکاییان درباره گذشته و آینده علم خود چه میاندیشند. دیگری شاید آن را میخواند که ببیند آیا دانشمندان شرکت کننده در همایش توانستهاند تصویری «از آینده علم و نحوه تعیین جایگاه نهاد پژوهش برای ارائه بهترین خدمت به کشور و جامعهشان در قرن بیست و یکم» (صص 39-40) رسم کنند. بعضی از تدوینکنندگانِ آییننامههای استخدام و ارتقاء اعضای هیئت علمی دانشگاهها اگر در همایش آمریکا بودند یا در تهران همایشی تشکیل میشد و سخنرانها از همبستگی علم و جامعه و زندگی و مردم میگفتند شاید افسرده میشدند که چگونه در کشوری مثل آمریکا و مخصوصاً در کشور خودمان مدیران دانشگاهها و مؤسسات بزرگ علمی دور هم جمع شدهاند و از اهمیت مقاله شماری و تعداد ارجاعها هیچ نگفتهاند و یکی هم که به آن اشاره کرده حتی نوشتن مقاله در مجلات ساینس و نیچر و … را بیاهمیت دانسته است. ما لااقل از نظر دو دانشمند که مقدمهای برای دفتر گزارش علم، مرز بیانتها نوشتهاند خبر داریم و کاش سمیناری در باب آینده علم ایران تشکیل میشد که از نظرهای دیگران هم آگاه میشدیم. شاید دانشمندان مقالهنویس هم میآمدند و با صمیمیت میگفتند ما برای هر پژوهشی که کشور به آن نیاز داشته باشد آمادهایم چنانکه همکار گرامی آقای دکتر شعبانی در مجله علوم پایه فرهنگستان مقاله خواندنی و خوبی در باب شیمی و توسعه نوشته است و این قدم خوبی است (ولی وقتی شیمی در خدمت توسعه نیست باید فکر کرد که چگونه شیمی میتواند در خدمت توسعه قرار گیرد) پس دانشمندان را از آن جهت که علم و پژوهششان در راه توسعه صرف نمی شود ملامت نباید کرد. آنها دانشمندند نه کارگزار توسعه. وقتی تقاضایی نیست دانشمندان حق دارند که بگویند ما کاری که بر عهدهمان بود و میتوانستیم انجام دهیم، انجام دادیم. ما علم و پژوهش را دوست میداریم. پس چرا پژوهش نکنیم و مقاله ننویسیم. کشور باید شئون زندگی جدید را بشناسد و بداند جایگاه هر شأنی کجاست و آن را در جای خود قرار دهد. در این صورت است که نظم و انتظام پدید میآید و ثمر کارها بیشتر و بهتر میشود. راستی چگونه باید علم را در جایگاه خود قرار داد؟ شاید خواندن این گزارش کوتاه ما را در این راه یاری دهد. یک جامعه شناس از خواندن گزارش دریافته است که «درک سیاستگذارانه از علم درکی صرفاً تخصصی از رشتههای علمی نیست بلکه درکی جامع از منطق علم و تحولات آن در نسبت با ضرورتها و نیازهای سیاست، جامعه و اقتصاد است» و … «رشد و توسعه علم همراه با بالندگی جامعه و سیاست صورت میگیرد و بالاخره اینکه با درکی جامع از نهاد علم و اجتماعات علمی میتوان زمینه رشد و بالندگی علوم را فراهم کرد». (همان، صص 13 و 14)
وقتی نخبگان سیاست علم آمریکا در همایشی گرد میآیند و سخن میگویند سخنشان را باید شنید زیرا با شنیدن سخن آنان وضع علم در آمریکا و قدرت و ضعف آن کشور را میتوان دریافت ولی گزارشی که در دست است نه گزارش صریح وضع علم در آمریکاست نه از گذشته و آینده علم آمریکا سخنی به میان آمده است و حداکثر میتواند آغاز راهی برای تدوین سیاست علم آمریکا باشد. آنچه میتوان گفت این است که شرکتکنندگان در همایش از آنچه در هفتاد و پنج سال اخیر در علم آمریکا گذشته است ناراضی نیستند اما ادامه آن راه را در شرایط کنونی کافی نمیدانند و برای اینکه آمریکا در رقابت با اروپا و چین مقام خود را حفظ کند پیشنهادهایی کردهاند که بعضی از آنها رویایی است و راه عملی کردنشان را هنوز نمیدانند یا لااقل درباره این راهها حرفی نزدهاند. مثلاً این حرف خوبی است که علم باید به مردم نزدیک شود و به آنان خدمت کند و مردم هم باید به علم نزدیکتر شوند اما این یک سخن اخلاقی مشهور است نه سیاست علم و حتی اگر عملی باشد راه علم نیست، مقصد علم است. وقتی وانوار بوش پیشنهاد کرد که دولت فدرال در توسعه پژوهش و دانش کشور شریک شود نه فقط پیشنهادش عملی بود و وظیفه تازهای را بر دوش دولت میگذاشت بلکه ناظر به دورانی بود که در آن سیاست کشور میبایست در خدمت علم و تکنولوژی باشد اما ایجاد شوق علم آموزی در مردم و تقویت اعتماد آنان به علم، مسئول و متصدی خاص ندارد و اداره و سازمانی را نمیتوان مأمور محقق ساختن آن کرد. دعوت به علم و شوق علم آموزی یک امر اخلاقی سیاسی است اما با آن تکلیف سیر و سرنوشت علم معین نمیشود. حتی تأمین منابع مالی پژوهش هم که اهمیت اساسی دارد همیشه و در همه جا نمیتواند به پیشرفت و پیشبرد علم کمک کند و اگر زمینه روحی و اخلاقی پیشرفت نباشد منابع مالی هدر میرود.
راقم این سطور گزارش هفتاد و پنجمین سالگرد انتشار بیانیه علم؛ مرز بیانتها را با دو نظر خوانده است. با یک نظر خواسته است بداند که کشوری مثل آمریکا که قدرتش از علم جدا نیست چگونه به علم مینگرد و از آن چه توقعها و انتظارها دارد و نظر دیگر اینکه آمریکا چه رویکردی به آینده دارد و آیا با اعتماد به نفس قدم برمیدارد یا مردّد و نگران آینده است و اگر اعتماد به نفس خود را حفظ کرده است اساس و ضامن و پشتوانهاش چیست.
با نظر اول تأمل در گزارش را بسیار مفید و حتی ضروری میدانم زیرا امیدوارم بتواند ما را به تأمل در وضع علم کشور که با تاریخ و جامعه و زندگی و سیاست پیوند استوار ندارد بخواند و متصدیان و مدیران علم و پژوهش را متذکر سازد که علم زینت و زیور کشور و ملک طلق هیچکس نیست بلکه به جامعه و کشور تعلق دارد و برای پیشرفت کشور است. مخصوصاً باید توجه کرد که در کشورهایی نظیر کشور ما علم وابستگی خاص به سیاست دارد زیرا در وهله اول سیاستمداران و گردانندگان امور کشورند که باید برنامه توسعه را تدوین و اجرا کنند جایگاه و وظیفه علم نیز در برنامه معین و روشن میشود وقتی سیاست برای طرح و حل مسائل به دانشگاهها و دانشمندان رجوع نمیکند، دانشمندان ناگزیر در تنهایی خود مسائلی را برای پژوهش انتخاب میکنند و اگر پژوهش آنها به کار کشور نیاید، گناه آنان نیست حتی میتوان گفت که اهتمام به علم در شرایطی که کشور به آن احساس نیاز نمیکند فضیلت بزرگ است. گزارش همایش علم مرز بیانتها، میآموزد که علم برای جامعه و زندگی است و مسائل زندگی را حل میکند و از این پس بیشتر باید به مسائل زندگی و حتی به رفع تبعیض و تأمین عدالت رو کند. این درسی است که سیاست علمِ ما از این گزارش میتواند بیاموزد. به این جهت باید سپاسگزار مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی و انجمن فیزیک ایران بود که آن را ترجمه و منتشر کردهاند.
نظر دوم من اندکی رنگ تردید دارد و به نظر میرسد که شرکتکنندگان در سمینار، افق آینده را روشن نیافته و با اعتماد و اطمینان از آینده سخن نگفتهاند و البته حق هم دارند. اگر در پایان جنگ جهانی دوم یک دانشمند آمریکاییِ آشنا با سیاست می توانست با خوش بینی به آینده آمریکای پیروز در جنگ و مغرور از آزمایش ضد اخلاق و زشت بمباران اتمی اش در ژاپن -در زمانی که آلمان تسلیم شده بود- بنگرد، کاری بزرگ نکرده بود. آمریکای آن زمان امیدوار بود و دانشمندانش میتوانستند مظاهر این امیدواری باشند. اما اکنون زمان، زمان پایان جنگ جهانی دوم نیست. در هفتاد و پنج سال اخیر که آمریکا در همه جنگهای محلی و منطقهای دخالت و مشارکت مستقیم یا غیرمستقیم داشته و در هیچ یک از آنها پیروز نشده است چه اعتماد و امیدی به آینده میتواند داشته باشد (این جنگها پیروز نداشته و همه اطراف دخیل در جنگ شکست خوردهاند گویی تقدیر جهان کنونی این است که همه و بخصوص مردم مناطق توسعهنیافته گرفتار نزاعها و کشمکشها و کشتارهایی باشند که از آنها نتیجهای برای کشمکشکنندگان به دست نمیآید. شاید برای امریکا هم بیشتر وجود جنگ و اختلاف اصل است و نتیجهای که از آن حاصل میشود ویرانی کشورها و کشتار مردمان و فقر و بیخانمانی مردمان است که امریکا به آن اهمیت نمیدهد و گاهی آن را غنیمتی برای خودش میداند). اکنون هم آمریکا در فکر آیندهنگری نیست بلکه نگران حوادثی است که در بیرون آمریکا و در درون کشور پیش آمده است و ممکن است پیش آید. در مورد علم نگران است که مبادا در مسابقه علمی تکنیکی اقتصادی نتواند سبقت خود را بر چین و اروپا حفظ کند. در داخل کشور هم نگران است که اختلافهای قومی و نژادی و پدید آمدن موجهای آشوب و افزایش چشمگیر تعداد آشوبگران و اوباش نظم و ثبات را به خطر اندازد.
آمریکا هفتاد و پنج سال با برخورداری از نظم و ثبات داخلی نسبی، نظم و ثبات در سراسر جهان را بر هم زده است و اکنون باید نگران نظم و ثبات خود باشد. البته در گزارش گاهی نشانههایی از امید ظاهر میشود اما این امید به آرزو نزدیک است و با اعتماد اظهار نمیشود.
چیزهای دیگری هم هست که در سمینار به آن توجه نشده و مسکوت مانده است. هیچ یک از شرکتکنندگان نپرسیده و نگفتهاند که در هفتاد و پنج سال اخیر علم آمریکا به کدام سو رفته و دستخوش چه تحولاتی بوده است وقتی از تحولات روی داده چشم میپوشند پیداست که به وضع آینده هم توجه نمیکنند. گویی علم امر مطلقی است که همیشه و همواره ثابت میماند و جامعهها و کشورها میتوانند هر طور که بخواهند با آن رفتار کنند و از آن بهره ببرند. به راستی علم در هفتاد و پنج سال اخیر منشاء چه آثار و تحولهایی بوده و در زندگی مردمان چه دخالتی داشته و چه بهبودها یا مشکلها و زیان ها پدید آورده است؟ آیا عجیب نیست که در سال بیستم قرن بیست و یکم در کشوری مثل آمریکا همایش سیاست علم برگزار شود و در آن از آلودگی محیط زیست و هوا و دریا زندگی در فضای مجازی و دیجیتالی حرفی به میان نیاید؟ این غفلت را چگونه باید توجیه کرد. حدس من این است که این غفلت عمدی است و اگر عمدی نباشد غفلت بسیار بزرگ و خطرناکی است. به آینده جامعه آمریکا و هیچ جامعه دیگری بدون توجه به نسبتش با فضای مجازی و تکنولوژی آن نمیتوان فکر کرد.
گفته بودم که درباره غیبت مورخ و فیلسوف علم و محقق آگاه از جامعهشناسیِ علم توضیح مختصری خواهم داد. آمریکا کشور عجیبی است. همه چیز دارد و از هر چیز غالباً در جای خاص و ثابت آن بهره میبرد. اما به راستی چگونه در امریکا جای چیزها و شأن و کاربرد آنها ثابت و پایدار مانده است. آمریکا فلسفه دارد و فلسفه آن پراگماتیسم است. پراگماتیسم فلسفه مهمی است اما با تاریخ چندان سر و کار ندارد. در پراگماتیسم، حقیقت نسبی نیست بلکه در تناسب و همبستگی امور است. تناسب و همبستگی هم نشانه و شرط به سامان بودن کارهاست اما ملاک و میزان حقیقت نمیتواند باشد زیرا نه همیشه تناسب چیزها و کارها به یک صورت است و نه به دوام تناسب و همبستگی اطمینان میتوان داشت. تناسب و همبستگی یک وضع مناسب در تاریخ است اما تاریخ را راه نمیبرد بلکه بیشتر با ثبات و نظم اوتوپیک میخواند. آمریکا فیلسوف علم و مورخ و جامعه شناس دارد اما آنها در جای خود به کار تخصصی خود اشتغال دارند گویی علم و سیاست علم به کسانی که در باب علم و جامعه و تاریخ تحقیق میکنند، ربطی ندارد. ژان بودریار در کتاب آمریکا که از حیث حجم کوچک و از حیث مضمون قابل اعتنا است. این کشور را با دید نقادانه و پست مدرن خود دیده و وصف کرده است. او در این کتاب نوشته است: «آمریکا هرگز از نظر خشونت، رویدادها، جمعیت یا ایده کمبود نداشته است ولی این چیزها به تنهایی تاریخ را به وجود نمیآورند. حق با اوکتاویو پاز است که میگوید آمریکا به امید فرار از تاریخ و ساختن آرمانشهری مصون از تاریخ خلق شد و نسبتاً در این پروژه موفق بود. پروژهای که امروز نیز آن را تعقیب میکند. مفهوم تاریخ به مثابه استیلای عقلانی، اجتماعی و سیاسی … به آنها تعلق ندارد (ص 107). از شرکتکنندگان در سمینار نمیتوان و نباید توقع داشت که نوشته بودریار را خوانده باشد اما اینکه خود را بینیاز از مشورت با صاحبنظران علوم انسانی و تاریخ و فلسفه علم بدانند اندکی جای تعجب دارد.
من پس از مطالعه گزارش سمینار علم، مرز بی انتها برای درک بهتر مطالب آن به کتاب بودریار مراجعه کردم و البته درباره نوشته بودریار حرفها دارم اما اذعان میکنم که این مراجعه فهم معنای گزارش و تشخیص مزایا و نقصهای پنهان آن را برایم آسان کرده است نقص بزرگ و اساسی آن چندان آشکاراست که بدون مراجعه به بودریار و امثال بودریار هم به چشم میآید. مدیران علم و متخصصان مدیریت آموزش و پژوهش آمریکا گرد هم آمدهاند تا راه آینده علم کشور را بیابند و بگشایند اما راهی نشان نداده و صرفاً آرزوهای خود را بیان کردهاند و این یعنی نمیدانند که علم به کجا میرود. علم هم در نظرشان تکنوسیانس است و حرفی از علم انسانی و اینکه جامعه آمریکا در چه حال و وضع است و … به میان نیاوردهاند. گویی مدیران علم گرد هم آمدهاند که بگویند ما همچنان مثل گذشته علم را اداره میکنیم. با این تفاوت که میخواهیم مردم بیشتر به آن توجه کنند و از فواید آن برخورداری بیشتر داشته باشند. اکنون شاید مناسب باشد نظر بدبینانه بودریار درباره آینده آمریکا را نقل کنم و با آن به سخن پایانی نزدیک شوم: «… این اعتقاد بیپیرایه آمریکاییها که خود را مرکز جهان، قدرت برتر و الگوی مطلق همه میدانند نادرست نیست. این اعتقاد بیش از آنکه مبتنی بر منابع طبیعی فناوریها یا نیروی نظامی باشد مبتنی بر فرض معجزه آسای آرمانشهری واقعیت یافته است. جامعهای که با صراحتی تحملناپذیر برای ما مبتنی بر این ایده است که تحقق تمام چیزهایی است که دیگران خوابش را میدیدهاند: عدالت، وفور، حکومت قانون، ثروت، آزادی …» مع هذا گزارش سمینار آکادمی علوم آمریکا برای ما از آن جهت اهمیت دارد که در آن نسبت میان علم و جامعه و اقتصاد و زندگی هرروزی مردم محرز و مسلّم گرفته شده است و این میتواند به ما تذکر بدهد که علم را در حبس مراکز علمی نگاه نباید داشت و به صرف نشر مقالات در مجلات و ژورنالهای خاص نباید رضایت داد. اقتضای ذات علم تکنولوژیک اینست که به میدان زندگی و عمل بیاید و در سامان دادن و نظم بخشی به کارها دخیل باشد. تکرار میکنم که اگر این امر در جایی محقق نشود گناهش بر گردن دانشمند نیست. زیرا او وظیفهاش پژوهش است و اگر کشور به پژوهش نیاز نداشته باشد و از آن بهره نبرد لابد نارسایی و نقصی دارد که باید آن را شناخت و علاج کرد. اگر مطالعه گزارش سمینار بعضی از دستاندرکاران سیاستگذاری علم را به این معنی متذکر سازد آن را غنیمت باید دانست. اما اگر مطالب سمینار همین باشد که خلاصهاش در گزارش آمده است راه آینده علم آمریکا با آن روشن نمیشود زیرا در آن معلوم نشده است که برای رسیدن به آرزوهای خیرخواهانه سخنرانهای سمینار چه باید کرد و از کدام راه باید رفت. آمریکا راه گذشته خود را ادامه میدهد و دولت فدرال را در کار پژوهش بیشتر شریک میسازد. حتی اگر دانشمندان چنین تقاضایی نداشتند این اتفاق روی میداد. زیرا سیاست کنونی راهی جز سر فرود آوردن در برابر فرمان تکنیک و تکنوسیانس یا رو کردن به ویرانگری و خشونت و کشتار ندارد. سیاست دیگر تدبیر نیست و در بهترین صورت برنامه تکنیک را اجرا میکند و اگر برنامهای نباشد یا نتواند برنامهای را اجرا کند به بیهوده کاری و خشونت دست میزند. علم خانه میخواهد و باید در خانه خود سکونت کند و آن را از سرگردانی نجات باید داد. علم باید با توسعه قرین شود و این امر صرفاً از طریق همکاری سیاست و حکومت با دانشگاهها و پژوهشگاهها میتواند صورت گیرد.
آخرین دیدگاه