موزه سینما به مناسبت زادروز رسول صدرعاملی کارگردان باسابقه سینمای ایران بخشهایی از گفتگوی تاریخ شفاهی این هنرمند را که اردیبهشت و خردادماه ۱۴۰۰ انجام داده را منتشر کرد.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، رسول صدرعاملی با بیان اینکه آذرماه ۱۳۳۳ در اصفهان خیابان فروغی به دنیا آمده است، گفت: من تا چهار سالگی اصفهان بودم و به دبستان اسلامی حسینی که یک کودکستان داشت میرفتم. آقایی بنام سیدرضا صبحها دنبال من و چهار نفر دیگر میآمد و بعدازظهر ما را به خانه برمیگرداند. تمام سه ماه تابستان را در خانه خالهها و مادر بزرگها میگذراندم و پسرخالهای داشتم که با او همسن بودم و بیشتر تابستانها را باهم بودیم.
سکه یک تومانی مادر بزرگ و اولین حضور در سینما
وی در پاسخ به سوال فریدون جیرانی مبنی بر اینکه اولین بار کجا به سینما رفته است، پاسخ داد: یادم میآید ۹ ساله بودم از کیف مادربزرگم یک سکه یک تومانی برداشتم و به سینمامایاک در چهارباغ اصفهان رفتم و فیلم «تایتان» را دیدم و دومین باری که تنهایی به سینما رفتم در تهران فیلم «گنج قارون» را دیدم.
صدرعاملی با اشاره به اینکه علاقه زیادی به خواندن روزنامه و مجله داشته است، افزود: علاقه من به خواندن روزنامه و مجله از همان دوران کودکستان بود. یادم میآید سر کوچه ما یک دکه بود که هر روز ساعت چهار بعداظهر روزنامه میآورد و چند پسربچه که از من بزرگتر بودند آنها را می خریدند و می خواندند و من به شدت حسرت میخوردم چون من عاشق خواندن روزنامه و مجله بودم و خواندن را با مجله دختران و پسران شروع کردم. پول هم نداشتم تا آنها را بخرم از همان دکه سر کوچهمان تمام روزنامهها ، کیهان بچهها و اطلاعات هفتگی دختران و پسران را به قیمت پنج ریال اجاره و به امانت میگرفتم میخواندم و دوباره برمیگرداندم.
وی خاطرنشان کرد: از دهم دبیرستان به دارالفنون در خیابان ناصرخسرو رفتم البته پدرم موافق نبود و خودم ثبت نام کردم زیرا شنیده بودم جای خوبی است و مهمتر اینکه نزدیک به روزنامه اطلاعات بود. به دفتراطلاعات دختران و پسران میرفتم در آنجا آقایی به نام بیژن امامی بود که من بسیار طرفداراو بودم زیرا در جمع مجلات هفتگی که به عنوان خبرنگار افتخاری مجله حضور داشتیم با ما خوب صحبت میکرد و آموزش میداد که خبر چیست و چگونه آن را تهیه می کنند.
وی با بیان اینکه علاقه زیادی به خبر حوادث داشته است، گفت: حتی به روزنامه هم که رفتم در سرویس حوادث مشغول به کار شدم . یادم میآید در سال ۵۵ یک قاتل را که پلیس ها دنبالش بودند را برای مصاحبه به روزنامه آوردم و با او درباره اتفاقی که افتاده بود مصاحبه گرفتم البته نمی دانست که من میدانم او قاتل است. در آن زمان اصلا سینما مسالهام نبود و فقظ فیلم دیدن را دوست داشتم و همه فیلمها را هم میدیدم.
اولین مصاحبه با بازیگران فیلم«مغولها»
وی با بیان اینکه بهترین مصاحبهاش در اطلاعات هفتگی با بازیگرهای فیلم مغولها بوده است، بیان داشت: این مصاحبه از نظر خودم بینظیر است. هیچکی فیلم را نمیدید اما به دلیل اینکه توسط تلویزیون ساخته شده بود هرشب آنونس های فیلم پخش میشد و من همه اسمها را حفظ شده بودم . یک روز چهارشنبه بود با محمود محمدی که عکاس بود به گرگان رفتیم و همه بازیگران فیلم را پیدا و با آنها مصاحبه گرفتم و در یک صفحه کامل چاپ شد .
زنده یاد «خسرو شکیبایی» اولین انتخاب برای پائیزان
جیرانی خطاب به صدرعاملی گفت: یادم می آید روزی در دفتر کارت تو را درحال صحبت با زنده یادخسرو شکیبایی دیدم. من شکیبایی را در آن زمان نمیشناختم و تو به من گفتی که او بازیگر خوبی است.
صدرعاملی در ادامه صحبت های جیرانی توضیح داد: اولین انتخابم برای فیلم «پاییزان» زنده یاد خسرو شکیبایی بود اما به دلیل اینکه سر فیلمبرداری «ترن» بود امکان حضورش میسر نشد و این یکی از حسرتهای من و خسرو بود و در زمان ساخت فیلم «شب» خسرو شکیبایی به من گفت که خیلی دلش میخواست در آن فیلم بازی کند.
زنده یاد«داوود رشیدی» نقطه عطف فیلم رهایی
وی با اشاره به فیلم «رهایی» گفت: اتفاق بسیار خوبی که در فیلم افتاد و به من خیلی اعتماد به نفس داد حضور زنده یاد «داوود رشیدی» بود. یادم میآید برای این فیلم ساعت ۹ شب پیش او رفتم درباره داستان فیلم صحبت کردیم که پذیرفت و به عنوان یک بازیگر پیشکسوت و مورد وثوق که مورد اعتماد سینمای ایران بود حضور او در جمع بازیگران فیلم و حمایتش از من بسیار موثر بود. زنده یاد داوود رشیدی به من میگفت با کارگردانهای دیگر هم کار کرده و آنها هم خوب هستند اما کمتر حس و حال من را دارند و در طول فیلمبرداری همیشه حواسش به من بود تا از طرف گروه تضعیف نشوم.
«گلهای داوودی»؛ مهمترین فیلم
صدرعاملی خطاب به فریدون جیرانی که با او به گفتگو نشسته بود، گفت: «گل های داوودی» مهمترین فیلم من است، در «رهایی» شما فیلمنامه را نوشتید و به من کاری نداشتید و دلیلش این بود که هیچ سکانسی در تهران نبود و همه در جنوب گرفته شده بود اما در «گل های داوودی» از لحظه پیدایش قصه با من همراه بودید.
وی ادامه داد: شما معتقد بودین «گلهای داوودی» به خاطر شرایط نابینایی یک گریم خیلی حساس و مهم میخواهد به همین دلیل عبدالله اسکندری را معرفی کردید و همچنین عباس گنجوی را معرفی کردید و من او را سر همین فیلم شناختم و رفتیم سراغ بهترین های تئاتر از جمله زنده یاد جمشید مشایخی، جعفر والی و … فقط بیژن امکانیان از گروه ما بود که به خوبی هم درخشید و لیلا پیرزاد هم که از فیلم «رهایی» با ما همکاری داشت و ما اطراف این دو بازیگر را از پر از بهترینهای سینما و تئاتر ایران کردیم و برای تدوین عباس گنجوی و برای موسیقی کامبیز روشن روان آمد و همه اینها را با هماهنگی هم انجام دادیم و شد «گل های داوودی» و اتفاق خوب در سال ۱۳۶۳.
«دختری با کفشهای کتانی»؛ بعد از شش سال بیکاری
صدرعاملی درباره «دختری با کفشهای کتانی» نیز توضیح داد: وقتی ایده این فیلم پیدا شد زمانی بود که شش سال بیکار بودم . یک شب منزل سعید مطلبی بودیم به او گفتم فقط یک اسم در ذهن دارم ؛ دختری با کفشهای کتانی و او گفت یعنی چی؟ به او در پاسخ گفتم شخصیت نوجوانی است که یک روز از خانه بیرون می رود و از میدان ولیعصر تا میدان راه آهن را روی لبه جدول خیابانها راه میرود و در طول این سفر شهری ماجراهایی برای او اتفاق میافتد. سعید مطلبی گفت ایده خوبی است اما کار من نیست. او چند شاگرد در سیمافیلم داشت و به من گفت پسر جوانی به تازگی به کلاس آمده که به نظرم بسیار با استعداد است از او اسمش را پرسیدم و او پیمان قاسمخانی را به من معرفی کرد. قاسمخانی به همراه بهاره رهنما در فیلم علیرضا داوودنژاد بازی کرده بودند. قرارداد ۹۰۰ هزارتومانی با او بستم و هفته دو روز باهم در مورد فیلمنامه صحبت میکردیم تا اینکه فیلمنامه به سرانجام رسید.
معرفی ترانه علیدوستی توسط «امین تارخ»
وی درباره فیلم «من ترانه ۱۵ سال دارم» نیز توضیح داد: وسط های تدوین فیلم «دختری با کفشهای کتانی» فکر کردم که چگونه میشود یک قصه درباره دختری بنویسیم که احساساتی نباشد ، خیلی عقلگرا و منطق داشته باشد و مشکلات زندگی را خودش یک تنه حل کند. متوجه شدم کامبوزیا پرتوی آن را کار کرده است با او صحبت کردم؛ از طرح خوشش آمد و نزدیک به یکسال طول کشید تا فیلمنامه آماده شد.
صدرعاملی خاطرنشان کرد: یادم میآید در هفته نامه سینما یک آگهی دادم که بسیار جذاب بود. متن آگهی این بود که «من ترانه ۱۵ سال دارم دختر خوبی هستم اگر این شخصیت را میشناسید به ما معرفی کنید» درواقع دنبال بازیگر بودیم. که ترانه علیدوستی این آگهی را دیده بود. امین تارخ به من زنگ زد و گفت ترانه دختر حمید علیدوستی است و او را برای حضور در فیلم به من معرفی کرد. برای این نقش ۸۰ نفر را دیده بودیم و حبیب رضایی برای اولین بار انتخاب بازیگری را انجام می داد و برای انتخاب این نقش به مدارس زیادی رفته بود.
وی در ادامه بیان داشت: ترانه جنس صدایش خوب بود اما نمیتوانست آنرا مدیریت کند . البته ما هر بازیگری را میگذاشتیم باید دو ماه بر روی صدایش کار میکردیم زیرا شخصیت قصه سه لحن داشت؛ لحن دانش آموزی، لحن دوران بارداری و یک لحن دوران مادری که اینها لحن صداهایشان فرق میکند. سه ماه طول کشید تا ما بر روی صدای او کار کردیم و من در طول این مدت هیچ وقت به او نگفتم که برای نقش ترانه حضورش قطعی است و دقیقا ۴۸ ساعت قبل از فیلمبرداری به او گفتم که برای نقش قطعی شده است. اولین لوکیشنی که تولید در اختیار من قرار داد، زندان رجایی شهر بود. در زندان شروع، وسط ، بارداری، مادرشدن و پایان فیلم را داشتیم و برای اینکار تنها هشت روز فرصت داشتم.
غرق در سینما
صدرعاملی در پایان بیان داشت: در آن سالها وقتی فیلم میساختیم به اینکه می فروشد یا نمیفروشد، اینکه جشنواره میرود یا نمیرود به هیچ وجه فکر نمی کردیم و در زمان نگارش فیلمنامه و فیلمبرداری با همه وجود فکر میکردیم کاری که درست است را انجام بدهیم و واقعا همین باعث میشد تا روحی در آثار دمیده شود. مانند فیلمهای سناتور، آفتاب نشینها و… این ها با جان و دل کار می شد و حتی در فیلم قرمز که شما ساختید (فریدون جیرانی) برای خوش آمدن مخاطب نمیساختید ؛ ما غرق در سینما بودیم و حرفی که همه ما همیشه میزدیم این بود که چگونه می توانیم تماشاگرمان را شگفت زده کنیم و مخاطبان را وادار کنیم که در سکوت مطلق تصویر را ببینید و خیلی وقت ها موفق میشدیم.
۵۸۵۸
آخرین دیدگاه