رمانِ "در را پشت سرش می بندد"، نوشته جلیل زارع با ژانری عاشقانه–جنگی در شهر مرزی خرمشهر، در فضای پُرالتهاب سیاسیِ پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آغاز میشود.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین داستان، در یک فضای خشن و بی رحمِ دودستگیهای سیاسی و پشتبندش جنگی ویرانگر و خانمان سوز، عشقی پرشور را به زیبایی به تصویر میکشد؛ یک مثلث عشقی، با فراز و نشیبهای احساسی فراوان، خاص رمانهای عاشقانه.
نویسنده، هم زمان، داستان را در سه بُعد به ظاهر متفاوت ولی در عین حال پیوسته مثل حلقههای یک زنجیر واحد، گام به گام پیش می برد.
• حلقهی اول:
جدال و جنگ و گریز خونین بین قومیتها در یک شهر مرزی.
• حلقهی دوم:
جنگ و دفاع خونبار بین دو کشور همسایه، همراه با تجاوز و اشغال.
• حلقهی سوم:
بروز اختلاف بین دو فامیل که ناخواسته درگیر ماجراهای یک مثلث عشقی جنجالی و طوفانی شدهاند. ماجراهای پرشور عشق و ایثار و در عین حال دسیسه و نیرنگ و خیانت و انتقام.
• حلقههایی که چنان ماهرانه و به زیبایی به هم پیوند خوردهاند که گویی از آغاز اصلا از هم جدا نبودهاند و هرگز گسسته نخواهند شد. در واقع، سرنوشت هر حلقه، چنان به حلقههای دیگر گره خورده که بدون آنها موجودیت مستقلی برایش قابل تصور نیست.
• نویسنده، داستان را درپنج روزگار متوالیِ پرحادثه و پرتعلیق با فراز و نشیبهای خاص خود با زیبایی تمام به تصویر کشیده است. روزگارهایی که هر کدام در کنار تلخکامیهای ستیزی نابرابر و مرگبار، شیرینکامیها و جریان رودخانهی پرخروش زندگی با تمام شکوه و جلال و زیباییهایش را به رخ کشیده است.
• روزگار اول:
بروز اختلاف بین قومیتها در یک شهر مرزی، و همزمان آغاز ماجراهای جنجالی یک مثلث عشقی در خانوادهها، آسایش و آرامش شهر و فامیل را دستخوش تغییری ناخواسته و ناگهانی میکند.
• روزگار دوم:
اشغال یک شهر مرزی توسط مهاجمان و مقاومت مدافعان. در این جنگ نابرابر، کانون گرم خانوادهها از هم میپاشد. عدهای آوارهی دیار غربت میشوند و عدهای میمانند تا با چنگ و دندان از خاک و ناموس خود دفاع کنند و آسایش و آرامش از دست رفته را بازپس گیرند. در دلِ این جنگ نابرابر، ستیزی دیگر بین عشاق سینه چاک بر سرِ وصال معشوق در جریان است. در این روزگار، قهرمانان داستان، همزمان درگیر هر دو جنگ و ستیز هستند و سرنوشتشان، هم در گرو این است و هم در گرو آن.
• روزگار سوم:
تلخکامیها در هر دو جبهه به اوج خود میرسد: اشغال شهر توسط مهاجمان و ماجراهای عشقی خونین.
عدهای از قهرمانان داستان، در خون میغلتند و عدهای از شهر و دیار رانده و در وادی عشق، حیران و سرگردان. نه راه پس دارند و نه راه پیش. همچنان به دفاع از شهر و دیاری دیگر میپردازند و در جدال بین وصل و هجران.
• روزگار چهارم:
باز هم، پر و بالی شکسته و خونین میشود. قهرمانان داستان، ترک این و آن دیار میکنند و نزد خانوادههایشان غربتنشین میشوند.
اما در این میان، قصهی عشق و عاشقی و وصل و هجران همچنان جاری و ساری است.
• روزگار پنجم:
برای پرستوهای عاشق، ولی پر و بال سوخته، سرنوشتِ دو آغاز رقم می خورد: آغاز یک وصل و آغاز یک هجران.
سرنوشت خانوادههایشان نیز به این وصل و هجران گره میخورد و آنان نیز همراه با شیرینکامیها و تلخکامیهای رودخانهی حوادث در جریانند.
• رمان، پایانی باز دارد، در برزخی از معماهای بلاتکلیفی و انتظار.
سراسر این قصهی پرغصهی وصل و هجران، از آغاز تا پایان، تعلیقی از جنس بلاتکلیفی و انتظار را با خود بهدوش میکشد.
جایجای این داستانِ پرهیجان، هم جنگ است و هم دفاع، هم شکست و هم پیروزی، هم وصل و هم هجران، هم غم و هم شادی، هم مرگ و هم زندگی.
… و پایانی باز از جنس رودخانهی پرخروش زندگیهایی پر فراز و نشیب که در اوج ناامیدیها، همچنان پر امید، جریان دارد.
این کتاب از انتشارات موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است که به تازگی و در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه منتشر شده است.
2323
آخرین دیدگاه