دین باید وجه الهی داشته باشد و دارای جنبهیی باشد که از آن به جنبه «ید الحقی» تعبیر میکنند، یعنی آن طرفی که طرف خ داست، اصلا بدون خداوند معنایی نخواهد داشت. جنبه یدالحقی را «ولایت» میگویند و دینی که جنبه یدالحقی نداشته باشد، دین نیست.
ولایت یعنی وجهی از دین که انسان را به خدا میرساند، ولایت در لــغت به معنای قرب است، دو عدد متوالی و نزدیک به هم که فـاصلهیی نداشته باشند. ولایت مایه تقرب بنده به خداوند است.
دین باید وجه الهی داشته باشد و دارای جنبهیی باشد که از آن به جنبه «ید الحقی» تعبیر میکنند، یعنی آن طرفی که طرف خ داست، اصلا بدون خداوند معنایی نخواهد داشت. جنبه یدالحقی را «ولایت» میگویند و دینی که جنبه یدالحقی نداشته باشد، دین نیست.
ولایت یعنی وجهی از دین که انسان را به خدا میرساند، ولایت در لــغت به معنای قرب است، دو عدد متوالی و نزدیک به هم که فـاصلهیی نداشته باشند. ولایت مایه تقرب بنده به خداوند است، دین جنبه یدالحقی دارد که خطاب به انسان است. بنابراین هیچ دین الهی نمیتواند از وجه ولایت جدا باشد. این امر اختصاص به اسلام ندارد، چنانچه که عرفا و حکما در این باره بحثهای بسیاری مطرح کردهاند. حقیقت دین ولایت است؛ یعنی هر رسولی اولا و بالذات ولی است، ولی علاوه بر ولایت، نبوت و رسالت را هم داراست، اگر ولایت نداشت، اصلا نمیتوانست نبی و رسول باشد. با مطالعه در ادیان مختلف به این نتیجه میرسیم که ولایت نه تنها در اسلام باطن دین است، بلکه در هر دین الهی، ولایت درک و حقیقت دین است. دین بدون ولایت، دین نیست. حضرت رسول(ص) ختم نبوت هستند، اما این پایان راه دین اسلام نیست، چون ولایت باقی است، بعد از حضرت رسول(ص) دوره آغاز ولایت است و باطن نبوت که ولایت است، بر ظهور دور ولایت است. عرفان و تشیع، هر دو بر مساله ولایت تاکید میکنند. عرفان هم مبتنی بر ولایت است، هیچ عارفی نیست که مساله ولایت را در رأس عرفان خود قرار ندهد.
تشیع نیز همین گونه است و از این لحاظ عرفان و تشیع به واسطه اصل مشترک ولایت به هم نزدیک هستند، اما اختلافات جزیی هم دارند. جانشین پیامبر(ص) باید ولی باشد و ولایت داشته باشد، چون وراثتی که از پیامبر(ص) میماند، ولایت است، چون با ختم نبوت دیگر نبوت به ارث برده نمیشود، طبق حدیث مشهور «العلماء ورثه الانبیاء» علما هم باید ولایت داشته باشند تا وارث انبیاء باشند. عالمی که وارث پیامبر(ص) است، باید جنبه ولایت الهیه در او قوی باشد. بنابراین اعتقاد شیعیان بر این است که بعد از رسول خدا(ص) و پایان یافتن ختم نبوت، آن کسی که وصی ایشان بود و شایستگی این را داشت که جانشین ایشان باشد، باید ولی باشد و صفت ولایت او محفوظ باشد و ولایت هم باطن نبوت است. ولایت است که میتواند وارث حقیقی پیامبر(ص) باشد، چون روح او نزدیکترین روح به پیامبر(ص) است؛ زیرا ولایت الهی ایشان را دارد و این شخص، تنها شخص امیرالمومنین(ع) است که به نظر عرفا و تشیع ایشان ولی کامل است و مظهر اسمای حسنی و روح همه انبیا و اولیاست.
از حضرت رسول(ص) منقول است که فرمودند: «من اَراد اَن ینظر الی نوح فی عزمه و موسی فی علمه و عیسی فی ورعه فلینظر الی علی بن ابیطالب (ع)؛ اگر کسی بخواهد به نوح (ع) در تصمیمی که داشت و به موسی(ع) در علمش و به عیسی(ع) در ورعش بنگرد، علی بن ابیطالب(ع) را ببیند». یعنی ایشان جامع نبوت و ولایت همه اولیا و انبیاست، یا به تعبیری که ابن عربی دارد، «فبعد رسولالله(ص) علی ابن ابیطالب(ع) امام العالمین و سر الانبیاء اجمعین» است و این مقام همه ائمه(ع) و بعضی از اولیاست. بعد از ائمه(ع) علما هستند که اگرچه به حد آنها نیستند، ولی ولایت دارند. همچنین ابن عربی در آثارش در مورد حضرت مهدی(عج) هم مطالبی دارد و از ایشان به خاتمالاوصیا تعبیر میکند. ایشان در واقع وارث بحق رسولالله(ص) و وارث بحق ایشان و عالم حقیقی دین است. نه تنها ارث جسمانی از حضرت رسول(ص)، بلکه ارث روحانی و معنوی هم از ایشان بردند و وارث ولایت و وارث حقیقی ایشان بودند و البته همه ائمه(ع) ما اینگونه بودند و عرفا اینها را قبول دارند؛ چنانچه مولانا در اشعارش آورده است. اگر باطن شیعه ولایت باشد، همه عرفا قایل به ولایت و سالک راه ولایت هستند و بنابراین ائمه(ع) را نمونه اعلای ولایت میدانند.
همه عرفا اینگونه هستند، مثلا کتاب فتوحات ابن عربی را ببینید که در مورد ائمه(ع) ما چه میگوید، در بسیاری از قسمتهای کتاب به امام جعفر صادق (ع) و… اشاره دارد. در فصل سلمان در تفسیر حدیث «سلمان منا أهلالبیت(ع)»، در مورد اهل بیت(ع) و مقام آنها مفصل صحبت میکند. ابتدا در مورد مقام و علوم سلمان صحبت میکند و بعد میگوید این سلمان از اهلبیت(ع) است، پس مقام اهل بیت(ع) تا کجاست؟!ابن عربی در این بخش تمام آیاتی را که شیعه معتقد است در مقام اهل بیت(ع) نازل شده، آورده و تفسیر میکند.
آیه «قُل لّا أسْألُکمْ علیهِ أجْرا إِلّا الْمودّه فِی الْقُرْبی» را میآورد و به تفصیل در این مورد صحبت میکند و میگوید پیامبر(ص) یک چیز از ما خواسته و آن ولایت و دوستی اهل بیت(ع) است و تاکید میکند که ما باید این خواسته رسولالله(ص) را که در واقع خواسته خداوند بوده و از زبان حضرت رسول(ص) بیان شده، اجابت کنیم «قُلْ ما سألْتُکم مِّنْ أجْرٍ فهُو لکمْ: بگو هر مزدی که از شما خواستم از آن خودتان» این ولایت برای به کمال رساندن ما است. پس ما باید برای رضای حضرت رسول(ص) هر کاری را برای محبت اهل بیت(ع) انجام دهیم و چیزهایی میگوید که حتی ما شیعیان اینها را نمیگوییم. در مورد سلمان میگوید که ایشان دارای علم لدنی و… است که کس دیگری این مقام و علم را ندارد و در پایان بحث میگوید:ای مسلمانان ببینید! اگر کسی که منسوب به اهل بیت(ع) است این مقام را دارد، خود اهل بیت(ع) چه مقامی دارند؟! و در آثار دیگر هم وارد این مباحث میشود که اگر همه این موارد را که در مدح اهل بیت(ع) میگوید، جمعآوری کنیم، یک کتاب میشود.
آخرین دیدگاه