در قرن دوم هجری، جدالی کلامی بین اشاعره از یک سو و شیعه و معتزله از دیگر سو در گرفت.
موضوع جدال این بود که آیا ورای وحی و هدایتهای الهی، میزان دیگری برای تشخیص درستی و نادرستی (حسن و قبح) افعال و کردارها داریم یا نه؟ پاسخ اشاعره منفی بود اما شیعه و معتزله می گفتند بله، عقل و خرد آدمی می تواند درستی و نادرستی بسیاری از افعال و اعمال را تشخیص دهد، و به اصطلاح حسن و قبح عقلی داریم.
مثلا عقل آدمی، درستی و زیبایی عدالت و امانت داری و احسان به دیگران را مستقل از هدایت وحیانی در می یابد، همان طور که نادرستی و زشتی ستم و خیانت در امانت و بدی به دیگران را می فهمد و آنچه خداوند از طریق پیامبرانش به انسانها در این موضوعات ابلاغ کرده، در واقع تایید و تاکید بر حکم عقل است.
یکی از نتایج مترتب بر این نزاع کلامی این بود که اشاعره انجام هر فعلی را و لو آن که بر اساس عقل نادرست باشد، از جانب خداوند ممکن می دانستند، مانند آن که خداوند ظالمان را در قیامت پاداش دهد و مظلومان را مجازات کند، چون معیار درستی و نادرستی، خودِ عمل خداوند بود و نه چیز دیگری به نام عقل. اما شیعه و معتزله می گفتند انجام اموری که عقل، زشت و قبیح می داند از جانب خداوند محال است، چه آن که خداوند، خالق و ستایشگر عقل است و بر خلاف حکم عقل، عملی را مرتکب نمی شود.
اشاعره در مورد خداوند می گفتند "هر چه آن خسرو کند، شیرین کند". شیعه و معتزله می گفتند "آنجه شیرین است، خسرو آن کند".
اهمیت دیدگاه شیعی و معتزلی در این بود که وقتی برای سنجه اعمال و کردار خداوند متعال (که البته هرگز مرتکب امری زشت نمی شود اما آدمی می تواند در باره آن ارزیابی و پرسش کند) میزان و معیار وجود دارد، قطعا برای اعمال انسانها و لو پیامبر و معصوم باشند و نیز افراد غیر معصوم، میزان و معیار سنجش وجود دارد و بویژه اگر فرد غیر معصومی زمام حاکمیت را به دست گرفت می توان و بلکه باید مرتبا رفتارهای او را با میزان عقل و نیز تعالیم روشن وحیانی که عقلانی نیز هستند، سنجید و عنداللزوم انتقاد و اعتراض و امر به معروف و نهی از منکر کرد.
اکنون با این مقدمه روشن می شود که انقلابی گری نواشعریانه یعنی چه.
کسانی که نظام دینی و مبتنی بر ولایت فقیه را قدسی و برکنار از نقد و ارزیابی و پرسش و اعتراض می دانند و بلکه بعضا از اشتباهات فاحش نظام، حماسه می سازند و از طریق رسانه ها تحویل جامعه می دهند، اشعری مسلکان نوظهوری هستند که باب عقلانیت را بر خود و جامعه بسته و کشور را به ورطه عقب ماندگی و بلکه به پرتگاه فروپاشی می رانند.
این نواشعریان اگر با فرهنگ قرآن و آموزه های تشیع آشنایی داشتند، در می یافتند که مقام عقل آنچنان شامخ است که حتی حق پرسش از خداوند (بقره/۳۰) و بلکه جدال با خداوند (هود/ ۷۴) را دارد و خداوند به پرسش عقل و عاقلان پاسخ می دهد (بقره/۳۳) تا میدان تعالی و پیشرفت مادی و معنوی را برای آدمیان و بندگان خود فراهم کند و آنان را از هاویه جهل و جمود نجات دهد.
این از افتخارات مکتب تشیع است که منظومه های حدیثی اش مانند اصول کافی و بحارالانوار به پیروی از آیات متعدد قرآن در توصیه به خردورزی و بیانات اهل بیت علیهم السلام در باره نقش زیربنایی عقل، با کتاب عقل، مقدم بر کتاب توحید و کتاب حجت (نبوت و امامت) و کتاب ایمان و … آغاز می شود.
با وجود جایگاه والای عقل و عقلانیت در تعالیم قرآن و سنت، نباید اجازه داد این درخشش معرفتی شیعه تحت تاثیر ابتذالات سیاسی نواشعریان انقلابی به محاق برود.
آخرین دیدگاه