ایرنا نوشت: فرمانده اسبق لشکر ۲۷ محمد رسول الله گفت: در نقشههایی که از منافقین گرفتیم آنها میخواستند ۸ ساعته از سرپل ذهاب به تهران برسند اما آنچنان بلایی سر منافقین آمد که دیگر نتوانستند کمر راست کنند.
هفته دفاع مقدس فرصت مناسبی برای بازخوانی تحولات هشت سال جنگ تحمیلی علیه ملت ایران است. بویژه اینکه بیش از سه دهه از زمان پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ گذشته و نسل جوان کشور اطلاع چندانی از این اتفاقات ندارد. سردار سرتیپ اسماعیل کوثری از سال ۱۳۶۳ تا سال ۱۳۷۹ فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله بوده است. وی در عملیاتهای مهمی مانند کربلای پنج، والفجر هشت و مرصاد حضور داشته و با فرماندهان بزرگی چون شهید همت، متوسلیان و سلیمانی همرزم و همراه بوده است.
بر همین اساس، بخشی از خاطرات سردار کوثری یکی از موثرترین فرماندهان دوران دفاع مقدس را در ادامه می خوانید.
از این فرماندهان خاطرهای دارید؟
احمد متوسلیان دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف و از مبارزین قبل از انقلاب بود که ساواک وی را در خرمآباد دستگیر و ۶ ماه زیر شکنجه قرار داد. متوسلیان انسان بسیار محکم، مقتدر و باانگیزهای بود که در نهایت زمانی که با موسوی کاردار ایران از سوریه به لبنان میرفتند به همراه ۲ تن از عزیزان دیگر توسط فالانژیستهای لبنان که عاملین سرسپرده اسراییل بودند به اسارت درآمدند و اکنون هم هیچ خبری از آنها نیست. حاج همت هم قبل از انقلاب معلم و از دست ساواک فراری بود.شهید همت یک انسان فرهنگی به تمام معنا و از استعداد بسیار بالایی برخوردار بود و همین موضوع موجب شده بود که در کوتاهترین زمان بتواند جای حاج احمد را بگیرد و به مسئولیت و ماموریت و فرماندهی خود ادامه بدهد و وی در عملیات خیبر از خداوند خواست که در آن عملیات به شهادت برسد و در جزیره شمالی هورالهویزه با تیر مستقیم تانک به شهادت رسید. بعد از ایشان هم عباس کریمی فرمانده لشکر بود، و خود من هم در همه این عملیاتها به این عزیزان کمک میکردم و چون زخمی میشدیم به عقب میآمدیم و در نهایت ایشان هم در عملیات خیبر در غرب هورالهویزه نزدیک رودخانه دجله به شهادت رسید قبل از آن هم در مقطع دو ماههای که برادر بسیار عزیز ما رضا چراغی فرمانده بود ایشان هم در همان عملیات به شهادت رسید و در نهایت اینگونه شد که من از خرداد سال ۶۴ تا پایان دفاع مقدس و بعد از عملیات مرصاد حدود ۱۵ سال و تا سال ۷۸ فرمانده لشکر بودم.
چه شد که دشمن بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران به فکر عملیات مرصاد افتاد و چه تحولاتی منجر به این عملیات شد؟
زمانی که قطعنامه ۵۹۸ توسط حضرت امام (ره) پذیرفته شد، استکبار جهانی به شکلی به منطقه آمده بود و خصوصاً در خلیجفارس عرض اندام میکرد. البته بچههای دریایی سپاه در جاهایی خیلی محکم با استکبار جهانی برخورد کردند و ناو و ناوچههای آنها را هدف قرار دادند.آنها هم از آنجایی که میدیدند نمیتوانند به این راحتیها به نیروهای رزمنده ما دسترسی پیدا کنند، متقابلا هواپیمای مسافربری ما را با ۲۹۶ مسافر و خدمه هدف قرار دادند. این جنایتی بود که در تاریخ ثبت شد که آمریکاییها حتی به فرماندهی که موشک را از روی ناو رها کرد، مدال دادند در صورتی که آنها دم از این میزدند که ما تکنولوژی برتر داریم! اگر تکنولوژی برتر را داشتند، نمیتوانستند تشخیص دهند که این هواپیما مسافربری یا جنگی است؟ اگر تکنولوژی برتر نتواند هواپیمای مسافری از جنگی را تشخیص دهد بنابراین مشخص بود که اینها دروغ میگفتند و در نهایت با اینگونه جنایتهایی که انجام دادند، بمبهایی در شهرها ریختند و موشکهایی که به شهرها زدند کار به جایی رسید که قطعنامه ۵۹۸ پذیرفته شد. بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ باز هم اینها تصور میکردند که مردم، نظام و امام (ره) را رها کردهاند و به شکلی از حول حلیم داخل دیگ افتادند. آنها تا روز قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ میگفتند ایران جنگطلب است و میخواهد جنگ را ادامه دهد که ما قطعنامه را پذیرفتیم. بعد از پذیرش قطعنامه از سوی ایران دوباره حمله کردند. اینجا بود که بعد از پذیرش قطعنامه، ارتش بعث عراق و منافقین را تحریک کردند که به ما حمله کنند و تحلیل آنها هم این بود که دیگر کسی جلودار نیست و به منافقین گفتند کسی در مقابل شما نمیایستد و تا تهران می توانید بروید در واقع اینها میگفتند یعنی ارتش بعث عراق تا سرپل ذهاب را پاکسازی میکند و از آنجا به بعد را شما بروید. در نقشههایی که از منافقین گرفتیم آنها میخواستند ۸ ساعته از سرپل ذهاب به تهران برسند که آنچنان بلایی سر منافقین آمد که دیگر نتوانستند کمر راست کنند. در اینجا بود که استکبار جهانی یعنی آمریکا، ارتش بعث عراق، صدام، منافقین و رجوی فهمیدند که اینگونه نیست که مردم، نظام، کشور و مردمشان را رها کرده باشند. لشکر ۲۷ محمد رسول الله همان شب هم ازمنطقه جنوب در جاده اهواز – خرمشهر به طرف مرز عملیات کرد و هم به منافقین ضربه زد و در نهایت هر دو عملیات به لطف خداوند با موفقیت پشت سر گذاشته شد که موجب خوشحالی ملت عزیز ایران و امام راحل شد.
رابطه ارتش و سپاه در زمان دفاع مقدس چگونه بود؟ کدام عملیاتها به طور مشترک بین ارتش و سپاه اجرا شد؟
تا زمانی که بنیصدر بود جز اختلاف موضوع دیگری نبود. زمانی که مردم در بهمن سال ۵۸ به بنیصدر رای دادند و وی رییس جمهور شد به جای اینکه خدمت کند خیانت کرد. از همان زمان و بعد از اینکه حکم وی از سوی حضرت امام راحل به وی تنفیذ شد میگفت نیروهای مسلح که منظور او سپاه و کمیته انقلاب اسلامی بود، نمیگذارند من کار کنم. امام (ره) به بنیصدر گفت موضوع چیست که وی گفت، فرماندهی کل قوا را هم میخواهم و امام این سمت را به وی داد و وی به جای اینکه نیروها را آماده کند، هیچ کاری انجام نداد و در زمان جنگ هم بر ما تحمیل شد به جای اینکه وحدت ایجاد کند تفرقه میانداخت. بنی صدر به ارتش ابلاغ کرد که شما حق ندارید حتی یک فشنگ به سپاه بدهید. این ابلاغ رسمی، موجود است نه اینکه بخواهیم همینطوری حرفی را بیان کرده باشیم.اما زمانی که بنیصدر پا به فرار گذاشت امام راحل این وحدت را میان ارتش و سپاه ایجاد کرد و آنچنان وحدت ایجاد شد که عملیاتهای بزرگ یکی پس از دیگری با موفقیت صددرصد به نتیجه رسید و امروز به لطف خداوند و با فرماندهی ولی امر مسلمین این وحدت همهجانبه با نیروی انتظامی، ارتش و سپاه زیر نظر ستاد کل نیروهای مسلح و وزارت دفاع کار را با قدرت پیش میبرند و این اقتدار هر روز تقویت میشود. عملیاتهای ثامنالائمه، طریقالقدس، فتحالمبین، بیتالمقدس، بدر، خیبر، و عملیاتهای بسیار دیگر با همکاری و مشارکت ارتش و سپاه اجرا شد. حتی قبل از این عملیاتها، در زمان بنیصدر در سرپل ذهاب در عملیات «بازی دراز» در اردیبهشت سال ۶۰، ارتش و سپاه جدا نبودند و با یکدیگر کار را دنبال میکردند و از آن زمان بود که بنیصدر به ارتش میگفت که چرا با سپاه همکاری کرده است.
با سردار سلیمانی هم در عملیاتها باهم بودید از ایشان چه خاطرهای دارید؟
من و حاج قاسم در بسیاری از عملیاتها از جمله عملیات کربلای یک، بدر ۸، کربلای ۵ باهم بودیم. در ماههای آخر جنگ سوریه ۵ نفر از کمیسیون امنیت ملی مجلس رفتیم تا وضعیت جنگ سوریه را بررسی کنیم زمانی که برمیگشتیم با حاج قاسم خدابیامرز در هواپیما با هم بودیم و به اتفاق آقایان بروجردی، نقوی حسینی در همان یک ساعت زمانی که در هواپیما بودیم همانجا در جلو و کف هواپیما نشستیم و جلسهای با ایشان گذاشتیم، حاج قاسم مشکلات خود را عنوان کرد و ما وقتی برگشتیم و مشکلات ایشان را پیگیری کردیم.زمان دیگری ما برای سخنرانی در یکی از شهرهای استان کرمان دعوت شده بودیم وقتی که سوار هواپیما شدیم همدیگر را دیدیم و در آنجا نشستیم و درباره مسائل باهم صحبت کردیم.زمانی که به کرمان رسیدیم ایشان ایستاد تا ماشین بیاید تا خاطرجمع شود که من رفتهام.به ایشان گفتم شما بروید،میدانم که کار دارید اما قبول نکرد. بیرون از محدوده فرودگاه جایی که تاکسیها میایستند تا مسافران را ببرند، همینطور که با هم میآمدیم بین ۱۵-۲۰ نفر از رانندههای تاکسی رفت و با آنها سلام علیک گرم و روبوسی و خوش و بش کرد و سردار سلیمانی چنین شخصیتی داشت و به دلیل این اخلاق و منش بود که میبینیم در تشییع پیکر حاج قاسم اینچنین مردم میآیند و حضور پیدا کرده و جنازه ایشان را بدرقه میکنند.
بعنوان یکی از رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس چه توصیهای به مسئولین دارید؟
این مسئولیتها گذرا و امانت است، چیزی که میماند، اخلاق حسنه است و همه مسئولین باید رعایت کنند چرا که حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب فرمودند: مردم ولینعمت ما هستند. این سخن را به این خاطر بیان نکردند که بخواهند کسی را فریب دهند و رای بگیرند. ما باید به این دلیل مسئولیت برعهده بگیریم که بهتر بتوانیم به مردم خدمت کنیم. این اخلاق دفاع مقدس است که در آنجا و در آن سختیها شهید باکری میگوید «بیایید» البته نه فقط شهید باکری من به این دلیل سخن شهید باکری را بیان میکنم که این صحبت وی ثبت و ضبط شده است وی در آن طرف رودخانه دجله نزدیک جاده بصره-العماره میگوید «بیایید» و نمیگوید «بروید» و اینجاست موقعی که بچهها میدیدند که فرماندهشان همراه آنها و حتی جلوتر از آنها به طرف دشمن حرکت کرده، آنها دیگر با سر به طرف دشمن میرفتند.اینجا هم مسئولین باید اول خودشان از خودشان گذشت کرده و اطرافیانشان را مواظبت کنند. اگر اینگونه شد آن موقع مردم همه جوره پای کار میآیند.
23215
آخرین دیدگاه