تمام این راه حل هایی که ارائه می شود از جمله طرح وزرای منطقه ای، تا زمانی که مسئولان کشور، صورت مسئله را نپذیرند که مشکلات اصلی کشور چه مسائلی است، این گونه طرح ها و مسائل، فقط دستکاری کردن نظام اداری و نظام عزل و نصبی کشور است بدون اینکه نتیجه ای داشته باشد.
طرح هایی همانند طرح وزرای منطقه ای، همواره در کشور مطرح بوده است؛ مباحثی که از درون موضوع فدرالیسم شکل می گیرد. در واقع اینکه کشور به صورت فدرالی اداره شود و بر اساس سند آمایش سرزمین چند حوزه فدرالی تعریف شود به گونه ای که هر منطقه، وزیر یا شبه دولت و نظام اقتصادی خاص خودش را داشته باشد و نظام قانون گذاری محلی بین شورا و مجلس داشته باشد.
اعتقاد من بر این است که یک ضعف ساختاری در نظام سیاسی ایران وجود دارد که این ضعف ساختاری، ضعفهایی را در حوزه های مختلف به دنبال دارد که یکی از آنها، ضعف مدیریتی است. در واقع چنین کاری از نظر من شاید به عنوان یک آزمون و خطای جدید محسوب شود که چهارچوب های خاص خودش را دارد، مثلا همین که همه استان های هم جوار، باهم یکسری رقابت های محلی دارند، اینکه یک استانداری انتخاب شود که نماینده های تمام استانها و مردم آن با او موافق باشند و..، همه اینها مباحث تازه ای را شکل می دهد.
اعتقاد من بر این است که اولا کشور ما نیازمند یک نظام پارلمانی است. همواره هم این بحث را مطرح کردهام. نظام پارلمانی که هر 4 سال یکبار در آن انتخابات شکل بگیرد و حزب پیروز، هم مجلس و هم دولت را در اختیار بگیرد و عملا این حزب پیروز، حداقل در آن 4 سالی که یک حزب پیروز است و یا 4 سالهای بعدی که می تواند رأی بیاورد، بدون هیچ مزاحمت و هیچ چالشی می تواند کشور را اداره کند و مردم هم می دانند که به چه حزب و جریانی رأی می دهند و این حزبها هستند که حافظ وعدههای انتخاباتی و مسئول در قبال هزینههای انتخاباتی و .. هستند.
بنابراین اگر به دنبال اصلاحات ساختاری هستیم نظام ما باید یک نظام پارلمانی باشد و احزاب در آن فعال باشند، احزاب در نظام های پارلمانی هستند که می توانند فعالیت کنند چون هم نخبه سازی و هم نخبه پروری می کنند و اینکه کرسیها بین احزاب پیروز تقسیم می شود و سیاستمداران اگر بتوانند حزبی عمل کنند کرسیهای بیشتری را به خودشان اختصاص می دهند و این اصول کشور است.
در صورتی که ما می بینیم همین الان که دولت و مجلس به اصطلاح یکدست شدند بر سر انتخاب استانداران بین دولت و مجلس، چالشهایی شکل می گیرد و در آینده، تذکراتی را شاهد خواهیم بود که نمایندهها به دولت می دهند و سوال هایی مطرح می شود. اینها واقعیتی است که شکل گرفته است ولی یک نظام حزبی همه این مسائل را مدیریت می کند.
لذا اعتقاد من بر این است که صورت مسئله، چیز دیگری است، تمام این راه حل هایی که ارائه می شود تا زمانی که مسئولان کشور، صورت مسئله را نپذیرند که مشکلات اصلی کشور چه مسائلی است، این گونه طرح ها و مسائل، فقط دستکاری کردن نظام اداری و نظام عزل و نصبی کشور است بدون اینکه نتیجه ای داشته باشد. کشور ما کشوری است که الان عملا فقط حوزه جاری را مدیریت می کند. اداره یک مملکت سه حوزه اصلی دارد؛ حوزه جاری یعنی حقوق، مزایا و معیشت مردم – حوزه عمرانی یعنی زیرساخت های جامعه که باید شکل بگیرد اعم از حمل و نقل، راه و اتصال کشور به راه های بین المللی و سایر مسائل عمرانی – حوزه توسعه ای که توسعه در حوزه های مختلف از علم و فناوری گرفته تا اشتغال و… را در برمی گیرد.
الان کشور ما فقط درگیر حوزه معیشتی است که در آن حوزه هم بیشترین دعواها صورت می گیرد، در بهترین شرایط کشور ما در حوزه معیشتی یک اقتصاد ارشادی را بدون آینده قابل دفاع از لحاظ عمران و توسعه می تواند داشته باشد. بخش عمده مشکلاتی که الان در خوزستان، در استانهای غربی، در استانهای شرقی و استانهای محروم می بینیم، ضعف در دو حوزه عمران و توسعه است که باعث نتایج بیکاری، فقر و مشکلات ناشی از این می شود.
همین الان ما یکی از معدود کشورهای دنیا هستیم که از بیش از ۹۰ درصد ظرفیتهای توسعهای مرزی استفاده نمی کنیم و این وحشتناک است. من در زمان مسؤلیتم به بیست و هشت سفر استانی رفتم و این را برای مسؤلان مختلف نوشتم اما هیچ کسی هیچ پاسخی به من نداد؛ در واقع از بیش از ۹۰ درصد ظرفیتهای توسعهای مرزهای کشور ما استفاده نمی شود و بهانههای مختلف امنیتی، مرزی و .. مطرح می شود تا این کار صورت نگیرد.
در دنیایی که مرزها آبادترین قسمت کشور و محل تنفس کشور هستند، مرزها در کشور ما به محل آفت تبدیل می شوند و مرزنشینان به مرکز مهاجرت می کنند و سربازان در مرزها امنیت را ایجاد می کنند.
به عنوان مثال، بخش عمدهای از مشکلات مرزی، راه حل منطقهای ندارد بلکه راه حل کشوری دارد چون به بهانههای کلان، مرزهای کشور بسته شده است و یا کسانی که به عنوان مثال ۷۰۰ اسکله باز دارند و یا ۷۰۰ دالان مرزی باز دارند که قاچاق وارد کشور می کنند، اینها کسانی هستند که مقامات منطقهای، توان مقابله با آنها را ندارند یا به عبارتی اینها رانتهایی در مرکز کشور دارند، بنابراین من معتقد هستم مغز مدیریتی کشور در مرکز باید اصلاح شود.
مثلا در زمان ریاستم بر کمیسیون امنیت مجلس، یک دستگاه نظامی،کل یک مرز آبی را تحت عنوان منطقه امنیتی سیم خاردار کشیده بود و پشت سیم خاردارها دهها استخر تولید ماهی و میگو بود که مردم منطقه بیکار بودند چون آن دستگاه اجازه نمی داد آب دریا وارد این نخلها شود. زمانی که من در همان استان جلسه گذاشتم، مسؤلین استانی گفتند از توان ما خارج است و من در مرکز جلسهای گذاشتم و در مرکز موافقت را گرفتم و در همان زمان زمینه فعال شدن حوزه توسعهای فراهم شد.
اگر آقای رئیسی بخواهد موفق شود باید اختیارات ویژه به استانداران کشور دهد و به آنها تفویض اختیار شود و با تفویض اختیار، استانداران بتوانند مشکلاتی از این نوع را برطرف کنند، به ویژه اینکه هر استان حداقل چند ابرمشکل دارد که راه حل آن در مرکز است.
آقای رئیسی می تواند جلسات فوق العاده توسعه استانی بگذارد و هر جلسه را به یک استان اختصاص دهد که استاندار آن استان و مجمع نمایندگان آن استان موظف هستند ریز موانع توسعهای استانشان و ظرفیتها را بیاورند و در جلسهای که یا در استان مربوطه و یا در تهران تشکیل می شود، احکام دولت صادر شود. چه بسیار طرحهای توسعهای استانها است که در پشت بیش از ۳۰ شورایی است که باید در دولت تشکیل شود که در دولت گذشته تشکیل نشد اما این دولت می تواند جلسات را تشکیل دهد و مقدمات کارشناسی آن فراهم شود و رفع مشکل کند و با تفویض اختیار به استاندار مربوطه دیگر دلیلی ندارد یک نظام مدیریتی واسط دیگری شکل دهد.
من معتقد هستم این استانداران ایالتی خودشان به یک مدیریت واسط جدید تبدیل می شوند و اختلافشان با استانها و بی توجهی دولت به آنها، خودش یک مشکل تازهای را شکل می دهد. من برای همه اینها طرح دادم ولی توجهی نشد، همین الان یک کار خوبی که آقای رئیسی انجام می دهد سفرهای استانی است که تا امروز سه سفر استانی انجام داده است که به نوعی این یک رکورد است.
در سفرهای استانی مصوباتی شکل می گیرد که برای اجرایی شدن این مصوبات باید دو اقدام صورت گیرد، یکی اینکه دولت مشکلات کلان اقتصادی را فراموش نکند(مثل کاهش ارزش پول ملی، بن بست در اقتصاد خارج از کشور و ..)، چون اگر دولت آنها را فراموش کند و هر هفته هم سفر کند فقط وعدههای اضافی می دهد و هیچ کاری نمی تواند انجام دهد.
سفرهای استانی برای اینکه عملیاتی شوند، باید بعد از هر سفر استانی یک کمیته پیگیریِ سفرهای استانی دولت برای هر استان تشکیل شود، این کمیته باید شامل سه نفر باشد، نخست، استاندار آن استان، دوم، یک وزیر به عنوان معین استان مربوطه بر اساس آمایش سرزمین استان (مثلا استانی مثل کرمانشاه، اگر استانی کشاورزی است باید وزیر کشاورزی ،معین آنجا باشد یعنی دولت باید این را انتخاب کند)، سوم، یک نماینده از مجمع نمایندههای هر استان به عنوان حوزه قانون گذاری و نظارت. این سه نفر کمیته نظارت بر سفرهای استانی را تشکیل دهند که به صورت حداقل فصلی، این سه نفر، گزارش پیشرفت فصلی سفرهای استانی را به دولت دهند تا تنگناها و ضعفها مشخص شود.
در گذشته به ویژه در دولت آقای احمدی تژاد سفرها خوب بود ولی هرکجا که رفتند سفرها بیشتر حالت نمایشی به خود می گرفت ولی الان برای اینکه سفرها نمادین نشوند یک کمیته پیگیری مصوبات سفر که متشکل از یک نماینده مجلس مربوط به آن استان و یک وزیر معین و یک استاندار تشکیل شود و اینها این اختیار را داشته باشند تا در شوراهای مختلف دولت رفع مشکل کنند در غیر این صورت مثل گذشته بعد از سفر عملا کل مصوبات آن سفر و سخنرانیها و .. همه فراموش می شوند. اگر این اتفاقات رخ دهد سفرها نتیجه می دهد لذا اعتقاد من بر این است که ایراد اصلی مملکت، ضعف ثروت مملکت و تنگناهای سیاست خارجی و تنگناهای اقتصاد بین المللی است که اینها را آقای رئیسی باید حل کند و الان زمان به ضرر ایران می گذرد و متاسفانه ما نام افرادی را در موضوع مربوط به دیپلماسی سیاسی و اقتصادی می بینیم که اینها به نظر من موضعگیران خوبی هستند نه مذاکره کنندگان خوبی! و ممکن است بیش از هرچیزی اینها مشهور به سوزاندن فرصتها باشند نه احیای فرصتها. این ضعف باید رفع شود و به جای اینکه تغییر ساختاری شکل گیرد باید آن کمیته شکل گیرد. ضعف در کشور ما، ضعف اجرا است نه ضعف ساختاری مدیریتی! یعنی سفر انجام می شود ولی در حوزه اجرا عملیاتی نمی شود که آن کمیته با اختیارات خاص می تواند این مشکل را حل کند.
*رییس پیشین کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی
۲۳۲۱۹
آخرین دیدگاه