اگر تا کنون موفق به تماشای سریال«خاتون» شده باشید؛ حتما به سه شخصیت اصلی سریال (تا به این جا) توجه کردهاید؛ شخصیتهایی که چالشهایی را در درام ایجاد کردهاند و سه ضلع دیدنی، غیرقابل پیشبینی و جسورانهای را برای مخاطب تشکیل دادهاند.
در این نگاره به هر یک از سه شخصیت اصلی سریال«خاتون» و بازی آنها نگاهی میاندازیم.
خاتون/ نگار جواهریان
خاتون زنی است که طی شرایطی مجبور به ازدواج با شیرزاد شد؛ شرایطی که در بین روایت سریال جزئیاتی از آن بیان شده است. علاقه و صمیمیت در رابطه خاتون و شیرزاد شکل گرفته اما هرگز خاتون به مفهوم عشق با شیرزاد نرسیده است؛ او مدام با تناقضات همسرش مواجه است؛ مردی که در بزنگاههای مهم نمیتواند تصمیم درستی بگیرد؛ نگار جواهریان از قسمت اول اینگونه خاتون را به تصویر میکشد؛ به رابطه سرد خاتون و شیرزاد درابتدای داستان توجه کنید؛ سردیای که نوع بازی بخصوص جواهریان در شکلگیری آن بیتاثیر نبوده و موفق عمل کرده است؛ خاتون با توجه به گذشتهای که دارد و فضایی که در آن زندگی میکند نمیتواند زنی شاد و سرزنده باشد؛ او تردید دارد؛ به وضعیت ایستایی که در آن خانه دارد و شوهری که شاید هنوز او را نشناخته یا ترجیح میدهد برای ادامه رابطهاش با او اینگونه فکر کند. تقارن مرگ فرزندش با تصمیمات شیرزاد باعث میشود خاتون از انفعال خودخواسته خود خارج شود و خود را به بلاتکلیفی و تفریط شیرزاد نسپارد؛ به سکانسهای مشابه اتاق خواب این دو دقت کنید.
شیرزاد/ اشکان خطیبی
شیرزاد فردی مهرطلب است که از کودکی و نوجوانی با تناقض مواجه شده. خانزادهای که پدرش به مادرش بیتوجه بوده و زندگی رعیتی را با زنی دیگر انتخاب کرده؛ مادری در غیاب شوهر، پسرش همه زندگی اوست و سعی دارد او را کنترل کند و یک دایی که بهخاطر عشق به یک زن آلمانی مسیرش را تغییر داده است. او حالا با ازدواج با خاتون چارچوبهای مادر را شکسته و سعی دارد با عشق همسرش با این تناقضات کنار بیاد؛ او محتاط است و دوست ندارد همسرش را از دست دهد اما تصمیماتی که میگیرد و رفتاری که دارد هر بار خاتون را از خود دورتر میکند. شخصیت شیرزاد شبیه به این بیت است «زنده باد روشنایی؛ چراغ را اگر تو روشن کنی»؛ او رستگاری و روشنایی را در زندگی با خاتون میبیند و به زندگی واقعی بیاعتناست. از وطن حرف میزند و خود را وطن پرست میداند اما برای بازگشت به زندگی با خاتون با بیگانه همکاری میکند و سکوت و انفعال را بر میگزیند؛ همین عامل باعث میشود نه عشقش را داشته باشد و نه شرفش را. اشکان خطیبی موفق شده تناقضات شیرزاد را به تصویر بکشد؛ بازیگری که سالها حضور موفقی در عرصه تئاتر داشته اما در مدیوم تصویر نادیده گرفته شده؛ لحظههای بازی او درست و به اندازه است؛ شیرزاد یک کودک سرخورده است که بدون شکلگیری درست شخصیتش بزرگ شده و حالا باید دیگران او را هدایت کنند. همان طور که خاتون در دیالوگی به او می گوید «تو حمله بلدی نه دفاع».
کمیسر رجب اف/ بابک حمیدیان
حمیدیان یک شخصیت منفی تمام عیار خلق کرده؛ فردی که ما را به یاد شماری از بدمنهای سینمای جهان میاندازد. او آرام و مودب است و اکثر اوقات لبخندی میان صحبتهایش بر چهره دارد؛ فریاد نمیزند. همان طور که از همان لحظه ورود این شخصیت نشانههایی دیده شد؛ سه ضلعی شیرزاد، خاتون و رجب اف سرانجام شکل گرفت؛ مثلثی که از دیرباز تا کنون چه در ادبیات و چه در سینما وجود داشته اما اینجا یک تقارن روایی در متن سریال وجود دارد. ما کشوری را در اشغال بیگانه میبینیم و از طرفی یک بیگانه (وطن فروش) سعی دارد خاتون را در اسارت خود در آورد و شیرزاد به عنوان یک مسئول و یک حامی در این راه کوتاهی میکند(البته فرهاد تا حدودی راه بازگشت را برای شیرزاد ایجاد میکند). این سه ضلعی تازه شکل گرفته و بعید است سرنوشت آن به سمت کلیشه مرسوم و منفعل اینگونه موقعیتها ختم شود از طرفی موقعیت قصه و تقارن آن با یک روایت وطن پرستانه تفاوت آشکاری بین این موقعیت و دیگر موقعیتها ایجاد میکند.باید دید مسیر روایت چگونه پیش خواهد رفت.
۵۸۲۴۵
آخرین دیدگاه