احزاب سیاسی در علم سیاست مدرن، یکی از مهم ترین ارکان توسعه سیاسی هستند؛ به گونه ای که از طریق آنها راه های کسب قدرت سیاسی به صورت نهادمند پیگیری می شود و درنتیجه ثبات سیاسی به همراه توسعه سیاسی پدید می آید. بدین ترتیب مشخص است که احزاب کارکردهای مهم و مختلفی دارند که از جمله آنها می توان به انتقال خواسته های مردم به حاکمیت، تربیت مدیر و کادر سیاسی برای اداره کشور و نهادمند کردن رقابتهای سیاسی اشاره کرد.
در کشورهایی که نظام حزبی جاافتاده ای دارند، احزاب سیاسی، درجایگاه حلقه پیوند میان منافع اجتماعی و نهادهای تصمیم گیری سیاسی عمل می کنند و به دلیل آنکه رابط میان دولت و ملت هستند، نقشی بسزا در حفظ امنیت ملی دارند. احزاب در صورت برخورداری از استقلال عمل نسبی میتوانند در تعدیل قدرت میان دولت و جامعه سهم بسزایی داشته باشند و با ممانعت از انباشت قدرت، زمینه را برای توزیع مجدد آن فراهم کند.
به این ترتیب می توان گفت نهادهای غیر حکومتی همچون احزاب از زیرمجموعههای جامعه مدنی هستند و ظهور و حضور آنها در فرآیند نوسازی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هر کشور امری ضروری است. این در حالی است که در پیشینه تاریخی ایرانیان، به دلایل مختلفی مانند وجود نظام سیاسی مستبد و مطلقه، تمرکزگرایی و دولتسالاری، و وجود دورههای طولانی بحران و ناامنی، ساختار اجتماعی و اقتصادی ناهمگون و توسعهنیافته، احزاب مستقل و نیرومند، فرصت ظهور و تمرین دموکراسی نیافتهاند و در چنین فضایی، جامعه نیز تجربه مشارکتهای سیاسی فعالانه در نظامهای قبل از انقلاب اسلامی را نداشته است.
روند شکل گیری و کار احزاب در تاریخ ایران به این صورت بوده است که دولتها، بدون واسطه نهادهای برخاسته از متن جامعه تشکلهایی مانند احزاب را تشکیل می دادند، به کنترل، هدایت، سازماندهی و بهکارگیری نیروهای اجتماعی در جهت منافع خود اقدام می کردند و هرگونه داعیه مخالفت و دگراندیشی را بر نمیتافتند و با سرکوب مواجه میساختند. متأسفانه چنین پیشینهای سبب کمتجربگی احزاب و مردم در تحقق مشارکت سیاسی فعال و باعث کمتوانی و ضعف تاریخی آنها در دوره کنونی شده است.
در حال حاضر یکی از اصلیترین مشکلات احزاب در جامعه ما این است که هر چند شمار و تنوع آنها زیاد است، اما بسیاری از آنها به صورت نابالغ و توده وار باقی مانده اند و قدرت جذب مردم و افزایش مشارکت سیاسی را ندارند. البته دولت بنیادبودن برخی از احزاب نیز از مشکلات اساسی برخی احزاب ایرانی است که سبب بی اعتمادی جامعه به آنها می شود و این امر در کنار پایین بودن سطح تحمل، مدارا و گفت وگو خود عاملی برای ضعف این نهادهای مدنی در ایران است.
اصولا در همه جوامع طبقه متوسط پرچمدار عقلانیت و اعتدال در جامعه است و بار توسعه، مشارکت سیاسی و ایجاد تحول و دگرگونی بیشتر بر عهده این طبقه است، این در حالی است که در سالهای اخیر به دلایل متعدد سیاسی و اقتصادی، طبقه متوسط و جامعه مدنی در ایران تا حد زیادی تضعیف شده اند و از انجام کارکردهای خود بازمانده اند. یکی از نهادهایی که به طور جدی از این وضعیت لطمه دیده، احزاب هستند که در جذب مشارکت سیاسی مقهور می شوند و توانایی انجام کارکردهای واقعی خود را از دست می دهند. در ادامه، این سیکل معیوب در کوتاه مدت کاهش اعتماد عمومی را به دنبال دارد و در بلند مدت سبب تأثیرات نابهنجار بر کارایی ساختار سیاسی، مشروعیت و مطلوبیت نظام فرهنگی و اجتماعی می شود و در نهایت رابطه دولت و مردم را به سمت افول پیش می برد.
از این رو به نظر می رسد برای دستیابی به توسعه سیاسی، ترمیم رابطه دولت و ملت، تقویت جایگاه احزاب در ایران و کمک به عملیاتی شدن کارکردهای آنها، بیش و پیش از هر چیز باید فضای سیاسی و اقتصادی کشور به سمت شکوفایی، اعتدال و آزادی برود و تقویت جامعه مدنی و قشر متوسط جامعه و فضای ظهور و حضور دادن به آنها مورد توجه قرار بگیرد.
1717
آخرین دیدگاه