آنچه به عنوان گزارشهای تکوینی عاشورا وجود دارد، حتی اگر برساخته هم نباشند، نامفیدند!
اخیرا یکی از عزیزان قمی، در وبیناری مجازی به بررسی گزارشهای تکوینی عاشورا پرداخت و با گونهبندی آنها در ده دسته و با تأکید بر این که چنین گزارشهایی هم در متابع شیعی و هم در آثار اهل سنت آمده و نیز پارهای از آنها از زبان ائمه(ع) نقل شده، به دفاع از همهی آنها پرداخت که به نظر میرسد با در نظرداشت نکات زیر، قابل تأمل جدی است:
1. گونهشناسی در جایی معنا دارد که بر پایه آنها احکام متفاوتی بار شود و از آنجا که در گفتار مطرحشده، هیچ تفاوتی در بررسی موارد دیده نمیشود، اساس گونهشناسی بیمبنا میشود.
البته میشد گزارش ها را به صورت منطقی گونهشناسی کرد. به عنوان مثال آنها را در دو گونه منقول از معصومان و به روایت راویان طبقه بندی کرد و روشن است که هر یک از آنها حکم متفاوتی دارند. یا گزارشهای حسی و گزارش های حدسی که باز هریک داوری ویژهای را طلب میکنند.
2. آنچه در گزارشاز معصوم آمده،آشکارا در یک سطح نیستند. مواردی که حاکی از امر واقع طبیعی است، باید با مویدات روایی همسنجی شود، مثلا وقتی از امام صادق نقل است (در کاملالزیارات) که چهل روز آسمان خون بارید، این چیزی نیست که صرفا از آن حضرت نقل شود یا این ادعا که همه خلق عالم بر حسین(ع) گریستند، جز دمشق و بصره و آلعثمان، دیگر نیازی نیست از امام نقل شود، بلکه برای هر کسی بالوجدان دریافتنی باید باشد، بنابرین چنین دادههایی زمانی قابل اعتنا میشوندکه مویدهای درخوری داشته باشند و الا برساختههایی بیش نیستند،
اما موارد غیرعینی، مثل نوحه فرشتگان و اجنه و … البته باید سند شناسی شود و در صورت صحت سندی، با آن معامله درست شود، هر چند چنین چیزهایی که برای انسانهای عادی قابل فهم نیست،هیچ ارزش کاربردی ندارد.
3. کل گزارشهایحدسی غیرمعصومین، بیاعتبار است و نمیتواند مورد اعتنا باشد و گزارشهای حسی آنها، باید از شرایط اثباتی شایسته برخوردار باشند.
4. این ادعا که محققان هر حرفی را از یعقوبی یا طبری یا مسعودی و … میپذیرند، اما در این خصوص انقلتهایی دارند، بیتردید، نسبت ناروایی است، چون اولا در دادههای تاریخی حتما مدققانه و محققانه برخورد میکنند، یعنی باید بکنند، ثانیا در امور خارق العاده یا حدسی، با نگاه انکاری پیش میروند، مگر آنکه طرق اثبات قابل دفاعی عرضه شود و ثالثا به امکان طبیعی مدعا نظر جدی دارند، همان چیزی که ابنخلدون به درستی بر آن تاکید ورزیده است.
5. کتاب کاملالزیارات نه تنها کتاب بسیار معتبر نیست، بلکه کتابی ضعیف و حاوی اخبار سست است،چون اساس تالیف کتاب همان بوده است، لذا چنین امتیاز بخشی به آن اندکی عجیب مینماید.
6. گزارشهای ذکر شده، اگر درست بوده باشد، باید حداقل در زمان خودش حداقل تاثیر را داشت که چنین چیزی هیچ گزارش نشده است. اگر از زیر هر سنگی خون بیرون میآمد یا آسمان چنین و چنان میشد، چرا کسی متأثر از آن به حقانیت یا اعجاز امام پی نبرد؟
برای یک محقق صرف گزارشهای دیگران نمیتواند ملاک باشد،بلکه نشانهها و شواهد دیگر هم باید مورد اعتنا باشند.
7.اینکه چنین گزارشهایی توسط سنیها هم ذکر شده، باز دلیلی برای صحت آنها نیست، بلکه باید با ملاکهای علمی بررسی شود، مثلا این که سیوطی میگوید دنیا هفت روز مکث کرد،حرفی بیاساس تر از آن است که نیازمند بررسی باشد. پس باورمندی نباید ما را به سوی پذیرش هر سخنی بکشاند.
8.بسیاری از گزارشها، اگر نگوییم همه آنها، نیازمند بررسی دقیق با رویکرد انتقادی است که شاید هیچیک نتواند از امتیاز لازم برخوردار شوند، جدای از آن که با فرض اثبات، ارزشی برای امام یا شیعه شمرده نمیشوند.
اساسا چرا برای بزرگنمایی ائمه(ع) به داستانهایی اینچنینی روی میشود، در حالیکه برای شخصیتهای بزرگ تاریخی که در جهان انسانی مورد توجه و تعظیماند، هرگز نیازی به چنین چیزهایی نیست؟ آیا در زندگی پیشوایان ما نمیتوان نظریههای علمی و مهمی شناسایی کرد تا بر پایه آنها مخاطبان به عظمت آنان پی ببرند؟ چرا به جای شناخت و شناسایی دیدگاههای ائمه گامی برداشته نمیشود؟ چرا باید جامعه دینی ما چنین خرافهگرایانه پیش برود و حرفهایی را برجسته کند که نه عظمتی برای امام میآفریند،نه در زندگی پیروانشان به کار میآید؟
داستانهایی که امثال خصیبی نقل میکنند، گاه آنقدر سخیف است که مایه خجلت آدمی میشود (سناریوسازیهای مسخره)، هم چنین در مناقب و دیگر کتابها،حرفهای سست و ضعیف به فراوانی دیده میشود، البته این به معنای آن نیست که مثلا در کتابهای یعقوبی، طبری، ابن اعثم و دیگران هر چه آمده درست است، هرگز! همه اینها آثاری قابل بررسی اند، اما برخی کتابها سستی آشکارتری دارند، چون بر بنیادهای غیرعلمی شکل گرفتهاند!
* دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی. a.vasei@isca.ac.ir
آخرین دیدگاه