ایران نوشت: در سال ۹۴ یکی از میهمانان جشن عروسی به نام اکبر در ورامین در درگیری با یک پدر و پسر بشدت مجروح و به بیمارستان منتقل شد.
اکبر که از ناحیه سر آسیب دیده بود، تحت عمل جراحی قرار گرفت اما چند روز بعد به خاطر خونریزی مغزی جان باخت. با مرگ این پسر جوان، مأموران پلیس به بازجویی از میهمانان جشن عروسی پرداختند و معلوم شد اکبر به خاطر گم شدن کفشهایش در جشن عروسی با یک پدر و پسر به نامهای سیامک و شهرام درگیر شده بود.
با افشای این ماجرا پلیس به ردیابی پدر و پسر پرداخت و توانست سیامک 57 ساله را بازداشت کند. اما شهرام به مکان نامعلومی گریخته بود و مأموران موفق نشدند ردی از او به دست آورند.
یکی از شاهدان به مأموران گفت: ما در مراسم عروسی بودیم که یکباره مقتول داد و فریاد کرد و مدعی شد که سیامک و شهرام کفشهایم را دزدیدند و این پدر و پسر هم موضوع را انکار میکردند. تا اینکه سیامک و شهرام از محل جشن خارج شدند و بعد از آن متوجه نشدم که چه اتفاقی افتاد ؛ البته من سیامک را ندیدم اما شهرام به سراغ اکبر رفت و باهم درگیر شدند و مقتول ضربهای به سرش خورد و بیهوش شد. ما هم به سرعت او را به بیمارستان رساندیم و دیگر از سیامک و شهرام خبری نداشتیم چون در آن لحظه بیشتر حواسمان به حال اکبر بود.
با شکایت اولیای دم و در حالی که شش سال از این ماجرا گذشته بود، پلیس ردی از شهرام به دست نیاورد و برای او و پدرش به اتهام مشارکت در قتل کیفرخواست صادر و پروندهشان به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای جلسه رسیدگی به پرونده، اولیای دم درخواست دیه کردند.
مادر قربانی گفت: پسرم آن شب به جشن عروسی رفته بود اما کفشهایش سرقت شد و به همین خاطر با دو متهم درگیر شده بود و آنها بی رحمانه با آجر و چوب به سر پسرم زدند و گریختند. حالا هم پس از ۶ سال از این ماجرا پلیس هنوز ردی از شهرام به دست نیاورده است. اگرچه داغ پسرم را هنوز در دل دارم اما حاضرم با دریافت دیه از خون پسرم گذشت کنم. من میدانم ضارب پسرم شهرام بوده و نمیخواهم پدر و مادر او هم داغدار شوند. اما از اینکه خودش را مخفی کرده، خیلی ناراحتم او باید بازداشت شود و تاوان کاری را که کرده است ، پس بدهد. سپس سیامک در جایگاه ویژه ایستاد و منکر مشارکت در قتل شد و گفت: من و پسرم آن شب به جشن عروسی رفته بودیم اما اکبر به خاطر گم شدن کفشهایش شروع به داد و فریاد کرد. او به من و پسرم مظنون شده بود و میگفت ما کفشهای نوی او را سرقت کردهایم. ما سعی کردیم او را آرام کنیم اما اکبر دست بردار نبود و فحاشی میکرد. به همین خاطر دعوا بالا گرفت. من که عصبانی شده بودم، جشن عروسی را ترک کردم و از حیاط بیرون رفتم؛ اما چند دقیقه بعد وقتی به آنجا برگشتم دیدم اکبر خونین روی زمین افتاده است. من هیچ ضربهای به او نزدم و بی دلیل بازداشت شدهام. همه دیدند که من ضربهای نزدهام اما چون پسرم نیست من را بازداشت کردند.
وی افزود: البته من خودم ندیدم که پسرم ضربهای به مقتول زده باشد. در آن دعوا چند نفر شرکت داشتند و شاید فرد دیگری اکبر را زده است.
متهم در پاسخ به این سؤال قاضی که آیا میداند پسرش کجاست، گفت: نمیدانم. او با من و خانواده در تماس نیست و از او بی خبرم.
با پایان دفاعیات متهم، قضات برای صدور حکم وارد شور شدند. 23302
آخرین دیدگاه