صهیونیسم نیز از آنحیث که بیپشتوانهی منطق و گفتوگو میکوشد مجموعههای دیگر را نفی و یا در خود مستحیل و عضو کند، بیبنیاد است؛ هرچند بنیادگرا باشد.
آلن بدیو فیلسوف بزرگ و زنده فرانسوی است. او را دست کم برای کتاب «رخداد و وجود» می توان در کنار بزرگانی مانند هایدگر قرار داد. مفهوم کانونی و مرکزی او «رخداد» است؛ مفهومی که به زبان ساده نماینده تمایلات انقلابی بدیو و طیفی از روشنفکران چپ جدید است.
او بر خصیصه ضدرخدادِ اسرائیل دست میگذارد و آنرا بهعنوان چنگاندازیِ وحشیانه مردمی از اروپا بر سرزمینی که متعلق به فلسطینیهاست معرفی میکند.
ضدرخدادیبودن ایده اسرائیل به سبب آن است که این دولت و ایده زاییده سیاست استعماری است.
رخداد، وجه خودجوش دارد اگرچه با برنامه هم آمیخته باشد اما این برنامه، برنامهای توطئهآمیز نیست. در حالیکه ایده اسرائیل و تحقق سرزمین موعودِ صهیونیستی محصول یک پروژه است؛ پروژهای با همدستی محوریِ استعمار بریتانیا. برای همین، به جای انقلابیبودن، ارتجاعی و صرفاً ارتجاعی است. در آن خلاقیّتی نیست و اگر هم فرضاً باشد، ضد خلق و اخلاق است.
خلاقیّت را اغلب مفهومی برای انکشاف، ارتقاء و یا بهترشدن می دانیم که بسا با نبوغ هم همراه است. اگرچه یک قاتل و جنایتکار هم ممکن است نبوغ و خلاقیّت باشد اما عرفاً او را بهعنوان شخص نابغه یا خلّاق نمیشناسیم. به هرروی، کذب را حقیقت نمایاندن، تحریف خوانده میشود نه خلاقیّت(جالب است که از انجایی که واژه بدعت به innovation برگردان شده است، برخی از غربیها فکر میکنند اسلام با خلاقیّت مخالف است).
بدیو اظهار میدارد که اسرائیل میبایست بدل به کلیترین دولت دنیا شود: دولتی عاری از نژادپرستی و عناصر ملیتی و مذهبی. اما این ایده ذاتاً ناشدنی است. چگونه دولتی که زاییده شر است میتواند کلیترین و عامترین دولت جهان باشد!
خود بدیو بهدرستی اذعان میکند که قلع و قمع یهودیان اروپا هیچ ارتباطی با فلسطینیها ندارد. همچنین خروج یهودیان از اروپا ایده هیتلر هم بود و او میگفت یهودیان را باید به ماداگاسکار منتقل کرد. بنابراین او تاحدی در آرزویش توفیق یافت.
به بدیو باید گفت اسرائیل واقعیتی بیبنیاد است؛ همچنانکه نازیسم مبتنی بر نژاد آریایی بود-نژادی که به صورت خالص وجود ندارد، اسرائیل هم مبتنی بر جغرافیایی برساختهشدهای(حقِ ناحق و جغرافیایی روی جغرافیا) به نام سرزمین موعود آن هم موعودِ ازدسترفته است؛ موعودی که موجود را نفی میکند؛ یعنی اهالی موجود فلسطین را نه تنها نادیده گرفت که نفی هم کرد. مجموعه نازیسم به تعبیر بدیو تنها عضو خودش بود و برای همین بیبنیاد است.
صهیونیسم نیز از آنحیث که بیپشتوانهی منطق و گفتوگو میکوشد مجموعههای دیگر را نفی و یا در خود مستحیل و عضو کند، بیبنیاد است؛ هرچند بنیادگرا باشد. این عضویت هم بیبنیاد است، چراکه در واقع، عضویت نیست بلکه نوعی الصاق مصنوعی و موقتی (سنجاقکردن) است. چنانکه خودِ ایده اسرائیل نیز غیرطبیعی بوده و هرگز نتوانسته با مشروعیت، جز رابطهای مصنوعی و خارجی داشته باشد. اسرائیل حاصل قرارداد اجتماعی هم نیست.
به تعبیر بدیو، نازیسم همانگویانه بود، چراکه بر نژادی تأکید میکرد که نیست و بر اساس یک نیست، غیرآریاییها را میکُشت. باید بگوییم دستکم در این انگاره، غیرآلمانیهایی بودند که مورد تعرض نازیسم نباشند و در مجموعه آن قرار گیرند. اما صهیونیسم مبتنی بر یهودیتی با تحریف مضاعف است که در آن هیچ غیریهودیئی بهعنوان عضو جدید پذیرفته نمیشود. در واقع، در مجموعه صهیونیسم، دیگران در مجموعههایی بهعنوان زیرِ زیرمجموعههای یهودی قرار میگیرند. یهودیت با مسلمان و عرب هم متحد میشود و آنها را نه در مجموعه یا زیرمجموعه خود، که زیرِ زیرمجموعهاش قرار میدهد. چراکه یهودیت مبتنی بر اصل نژادیِ مطلق است و از اینحیث همانگویانه است. مذهب را با نژاد اینهمان و همانگو کرده است.
تاریخ مذاکرات و تقابل اسرائیلی –فلسطینی نشان داده که گامبرداشتن فلسطینیها برای صلح، بسا به تعرض بیشتر علیهشان منتهی شده است. بنابراین علاوه بر دینپرستی(به جای خداپرستی)، نژادپرستی، عربستیزی، خرافهگرایی و مانند اینها به نزد صهیونیستها که مواردی عمدتاً فکری و عقیدتی هستند، میبایست تغییراتی در برنامههای عملی دولت نامشروع اسرائیل اِعمال شود؛ تغییراتی که سادهتر و عملیتر هستند.
یهودیت بازتحریفشدهی اسرائیلی، مذهبی «فوبیک» است که یکسوی آن تنفر و خشم و خشونت است، سوی دیگرش، ترسِ مرضی و واهمه از دشمن یا دشمنتراشی است. با این خوانش، اسرائیل هرگز با خودش هم آشتی نخواهد کرد. دمکراسی جلوهگر اسرائیلی نیز نمیتواند به تناقضات ذاتی و خودبرانداز(خودشکن) آن کمک چندانی بکند.
شاید نتوانیم رنجِ مظلومیتِ فلسطین را نشان دهیم. چراکه امری تروماتیک است و وصف دقیق و واضح آن یا ممکن نیست و یا اگر ممکن باشد، بسا به آن ارجاع نیابد. برای همین، با الهام از ژیژک میتوان گفت تنها لکنت زبان میتواند رنج شکنجهگاه و شکنجه تاریخی –ملّیِ کشورهایی حتی مانند ما را در برابر بریتانیا نشان دهد تا چه رسد رنج فلسطینی. اینجا باید به نزد ساموئل بکت و لکان رفت و گفت آنچه را نمیتوان گفت، باید نشان داد.
رنج فلسطینی رنجی عاشورایی است که گریه و قیام و خون آن را بهتر از زبان بیان میکند.
آخرین دیدگاه