درون ما انسانها کودکی زیست میکند که در هر جایگاه و یا سن و سالی که باشیم به عشق، اعتماد، محبت و پذیرش ما نیازمند است.
اگر مرد باشید کودک درون شما پسربچه است و اگر زن باشید کودک درونتان دختر کوچکی است که اگر تاکنون او را نادیده گرفتهاید به کمک و توجه شما نیاز دارد.
کودک درون درست مانند کودکان است با همان رفتارها، باورها و عادات. کمی فکر کنید، در دوران کودکی زمانی که کار اشتباهی انجام میدادیم بسیار ناراحت میشدیم و زمانیکه کاری را بهخوبی و درستی انجام میدادیم خوشحال میشدیم که والدینمان ما را تشویق میکردند و بیشتر دوستمان داشتند. همزمان با بزرگ شدن، ما این باورها را نیز در خود حفظ میکنیم و زمانیکه کاری را نمیتوانیم بهخوبی انجام دهیم و یا اشتباهی مرتکب میشویم خودمان را سرزنش میکنیم. درست مانند کودک درون، هر کدام از ما یک والد نیز در وجودمان داریم که مانند والدینمان مدام رفتارهایمان را کنترل كرده و زمانیکه اشتباهی مرتکب میشویم ما را سرزنش میکند. والد درون دائما به کودک درون میگوید چه کاری انجام دهد و چه کاری انجام ندهد.
کار کردن روی کودک درون موجب میشود بتوانیم به خودمان کمک کنیم تا دردها و آسیبهای روحی که از گذشته تا کنون تجربه کردهایم را بهگونهای تغییر دهیم که دیگر ما را آزار ندهند، بهعلاوه با زنده و شاداب کردن کودک درون میتوانیم زندگی بهمراتب بهتر و شادتری را تجربه کنیم. بنابراین برای اینکه زندگی بهتری داشته باشیم باید با کودک درونمان ارتباط برقرار کنیم و تمام جنبههای شخصیت خود را بپذیریم. باید به همان بخش از وجودمان که کارهای احمقانه میکند و موجب خنده دیگران میشود، میترسد، گاهی نادان میشود و کارهای ابلهانه انجام میدهد و گاه بسیار محبوب و دوستداشتنی میشود، احترام بگذاریم و او را دوست داشته باشیم.
مبحث کودک درون سالهای متمادی در غرب مطرح بود و هدف اصلی پرداختن به این مقوله مهم و اساسی روانشناسی کمک به برطرف کردن مشکلات روحی و فردی بزرگسالان بود. برقراری ارتباط با کودک درون مهمترین قدم در رشد شخصیت و حل مشکلات روانشناسی است بهعلاوه برای سلامت روانی و روحی بزرگسالان نیز بسیار ضروری است. برای رسیدن به سلامت روانی باید کودک درونمان را شفا دهیم و ناراحتیها و مشکلات او را برطرف کنیم بعد از این کار میبینیم که ناخودآگاه بسیاری از مشکلات روحی ما برطرف شدهاند.
کودک درون در روانشناسی بخشی از شخصیت بزرگسال است که به رفتارها، خاطرات، احساسات، عادات، نگرشها و الگوهای فکری باز میگردد. کودک درون شخصیت مستقلی است با نیازها، آرزوها و اهداف خاص خودش، بنابراین مستقل عمل میکند و گاهی در برخی از جنبههای شخصیتی بزرگسالان ناگهان نمود پیدا میکند و خودش را نشان میدهد. کودک درون بخشهای مختلفی دارد، گاهی بازیگوش است، گاهی لوس، گاهی ناامید و گاه ترسو. در ادامه مطلب چند نمونه کودک درون را به شما معرفی میکنیم، میتوانید به خودتان دقت کنید و ببینید کودک درون شما بیشتر کدامیک از حالات زیر را دارد:
کودک متروک و منزوي
این کودک احساس تنهایی، عدم امنیت و ناخواستنی بودن میکند. او همواره در جستوجوی توجه و امنیت است و از حضور در جمع بزرگسالان واهمه دارد.
این کودک افسرده و تنها است، خود را از دیگران کنار میکشد. در دوران کودکی خیلی تجربه دوست داشته شدن ندارد، به همین دلیل نمیداند زمانیکه فردی را دوست دارد چگونه باید عشق و محبتش را به او ابراز کند، این فرد معتقد است که ارزش دوست داشتن ندارد. معمولا والدینی که بیشازحد گرفتار و پرمشغله هستند یا از هم جدا شدهاند مهمترین دلیل ایجاد این کودک در شخصیت افراد هستند. بههمین دلیل فرد احساس میکند خیلی خواستنی نیست و دائما با خودش میجنگد تا محدودههای ممنوع و مجاز رفتاری را دریابد و برای دیگران محبوبتر باشد.
كودك منزوي استاد ايجاد احساس گناه است. معمولا با منزوي شدن، قهر كردن، كممحلي و يا سكوت كردن ميخواهد به ديگران احساس عذاب وجدان بدهد و در نتيجه از آنها توجه و حمايت بيشتري طلب كند.
کودک بازیگوش
فراموشکار، خلاق و سالم است و میداند چگونه باید شاد و خوشحال باشد. این فرد معمولا احساس گناه و عذاب وجدان نمیکند و کمتر افسرده و نگران میشود.
کودک ترسو و مطيع
معمولا بسيار سازگار است و نميتواند بهراحتي نه بگويد. بزرگترين ترس او ترس از طرد شدن است. او هميشه مضطرب و نگران است و نیاز دارد که تایید و تصدیق دیگران را بشنود، تشویق کردن بر او بسیار تاثیر میگذارد. او دائم ميخواهد به همه ثابت كند كه خوب است و تنها زماني احساس مثبتي به خود دارد كه ديگران را راضي نگه داشته باشد. این فرد معمولا در دوران کودکی بیش از حد مورد انتقاد و سرزنشهای والدینش قرار گرفته است.
کودک خود کمبین
در کودکی با این فرد بهگونهای برخورد شده که انگار اصلا وجود نداشته و حتی دیده نمیشده است. در بزرگسالی نیز خودباوری و حفظ ارزش برای خود در این افراد دیده نمیشود، چنین فردی نیاز دارد که دائما مورد توجه دیگران قرار گیرد و اطرافیانش مدام به او ابراز عشق و محبت کنند. تاییدشدن و دوست داشتهشدن به این فرد احساس امنیت و آرامش میدهد.
كودك درون پرخاشگر
كودك پرخاشگر با رفتارهاي ضدمحيطي ميل به غلبه بر ديگران دارد. او ميخواهد با پرخاشگري محيط را كنترل كند. معمولا افرادي كه در كودكي پرخاشگري ميكردهاند و والدين به اين رفتار آنها پاسخ مثبت ميدادهاند وقتي بزرگ ميشوند نيز ميخواهند با پرخاشگري به خواسته خود برسند.
اما چگونه میتوانید کودک درونتان را پیدا کنید؟
کودک درون همان بخش از وجود شما است که دوست دارد بازی کند، بدود، آواز بخواند، زیر آفتاب بخوابد، با سروصدا یا با دست غذا بخورد و با صدای بلند بخندد، او میخواهد ناشناختهها را بشناسد و خلاقیت خود را بیترس و واهمه بیرون بریزد. درواقع کودک درون همان بخش از وجود شما است که میخواهد باشد و کودکی کند. همه افراد کودک درون دارند اما برخی از بزرگسالان او را در خود خفه کردهاند و اجازه نمیدهند خودش را نشان دهد. اگر میخواهید کودک درونتان را زنده و شاداب نگه دارید بخندید، بازی کنید، آزاد و راحت بخوابید، آنگونه که دوست دارید غذا بخورید و خلاصه اینکه هرگاه ممکن بود مانند یک کودک زندگی کنید. کودک درون شما دوست دارد با شما در ارتباط باشد و مدام شما را صدا میزند، اما تنها تعداد کمی از افراد صدای او را میشنوند و کاری که میخواهد را انجام میدهند.
برای برقراری ارتباط با کودک درون میتوانید از این روشها کمک بگیرید:
1.قبل از هر کاری به فضای امن و آرامی بروید تا آرامش بگیرید.
چشمهایتان را ببندید و کودکی3 تا 8 ساله را تصور کنید. کودکی که در ذهنتان میبینید کودک درون شما است که میخواهید از این به بعد به او توجه کنید و همواره در کنارش باشید. کودکی که میبینید چگونه است؟ شاد و بازیگوش است یا غمگین و افسرده؟ اگر کودک درونتان شاد و سرحال است خوشحال باشید چون شما او را سرکوب نکردهاید و به او اجازه زندگی کردن دادهاید اما اگر غمگین و افسرده است باید علت ناراحتیاش را دریابید. یکی از ویژگیهای بزرگسالان سرکوب کردن و تذکر دادن است، شاید شما آنقدر کودک درونتان را سرکوب کردهاید که موجب افسردگی و ناراحتی او شدهاید. فردی که کودک درونش سرکوب شده باشد نمیتواند شادی کند، خوش باشد، آرامش داشته باشد و در کل نمیتواند زندگی کند.
2.آزادانه ابراز وجود کنید.
کودک هرگز احساساتش را مخفی نمیکند، او هرگز خودش را سرکوب نمیکند. اگر کسی را دوست داشته باشد به او میگوید و عشقش را ابراز میکند. اگر چیزی به نظرتان زیبا و دوستداشتنی آمد حستان را بیان کنید و اجازه دهید لذت ناشی از آن تمام وجودتان را فرا گیرد، بگذارید اشک شوق از چشمانتان سرازیر شود. هرگاه دوست داشتید با صدای بلند آواز بخوانید، بدوید و بلند بخندید، به هیچ چیز دیگری فکر نکنید فقط آنگونه که دوست دارید زندگی کنید. این همان کاری است که کودکان میکنند، آنها موانع را نمیشناسند، از کسی انتظار و توقعی ندارند و بیقید و شرط دیگران را دوست دارند.
3.به کودک درونتان افتخار کنید.
اگرچه کودک درون شما کودک نامیده میشود اما او فراتر از یک کودک است. هوشمندی و ذکاوت او فراتر از چیزی است که تصور میکنید، او نگران مسائلی که خارج از کنترل ما هستند نمیشود، پس فقط به او اجازه دهید آنگونه که دوست دارد زندگی کند و با او با عشق، احترام و محبت رفتار کنید. حتما برای بازی کردن یا کار دیگری که شما را شاد میکند وقت بگذارید، اگر دوست دارید یوگا کار کنید، سفر بروید، مدیتیشن کنید یا هر کار دیگری که یک کودک سالم و بازیگوش دوست دارد انجام دهد.
آخرین دیدگاه