سیاسی/ بین الملل بازپس گیری منطقه ناگورنو قره باغ از ارمنستان به دست نیروهای آذربایجان همزمان موجی از خشم در بعضی مکانها و از طرف دیگر، جاه طلبیهای تازهای در بعضی جاهای دیگر در شرق اروپا ایجاد کرده است.
یانوژ بوگایسکی، پژوهشگر بنیاد جیمزتون آمریکا و کارشناس مسائل روسیه با بیان این موضوع میگوید این رویداد در بالکان ممکن است آرمانهای صربستان برای بازپسگیری کوزوو را دوباره زنده کرده و در گرجستان، اوکراین و مولداوی، اندیشه بازپسگیری سرزمینهای در اشغال روسیه را تقویت کند.
در این میان پرونده کوزوو مشخصترین مورد است. الکساندر ووچیچ، رئیس جمهوری صربستان تا کنون به طور ضمنی در مورد اشغال مجدد کوزوو به دست نیروهای کشورش هشدار داده است. بوگایسکی یا یادآوری این موضوع در مقالهای مینویسد: «این مقایسه در نگاه اول ممکن است بی مورد به نظر برسد، اما اگر از قره باغ درس گرفته باشیم، خواهیم دانست که چنین این ادعاهایی نیاز به بررسی دقیق دارد.»
او در مقاله خود که زیر عنوان «آذربایجان بعد از بازپسگیری قره باغ مراقب روسیه باشد» که در نشریه تحلیلی «واشنگتن اگزماینر» منتشرشده مینویسد: «کوزوو و ناگورنو قره باغ هر دو مناطق خودمختار در دو جمهوری بودهاند، اولی در صربستان و دومی در آذربایجان. هر دو نیز در گذشته تابع یک ساختار حکومتی بزرگتر بودهاند، اولی در یوگسلاوی و دومی در اتحاد جماهیر شوروی پیشین. با فروپاشی شوروی چندین تمایز اساسی بین دو این جمهوری بر اساس ماهیت جنگ و واکنشهای بینالمللی به آن پدیدار پدیدار شد.»
این تحلیلگر یادآوری میکند که نیروهای ارمنی بیش از ۵۰۰ هزار غیرنظامی آذری را از قره باغ و نواحی همجوار آن «اخراج یا آواره کردند و برای در اختیار داشتن اراضی اشغالی» با روسیه اتحاد نظامی تشکیل دادند. وی با ضمنا با یادآوری این که دقیقاً برعکس این رویداد، در کوزوو اتفاق افتاد، مینویسد: «در آنجا هنگام فروپاشی یوگسلاوی پیشین، نیروهای دولت صربستان تقریباً یک میلیون نفر از اکثریت جمعیت آلبانیایی را بیرون رانده یا آواره کردند و مدعی خاک کوزوو در قلمرو صربستان شدند. دولتی که یک گروه از مردم دارای اکثریت در یک منطقه مشخص از کشور خود را آواره کرده و میکشد، در واقع مشروعیت خود برای حکومت بر آن منطقه را زیر سؤال برده است.»
در آن زمان ائتلافی از نیروهای بین المللی به رهبری ناتو برای جلوگیری از کشتار و اخراج بیشتر در کوزوو مداخله کرد و به کنترل بلگراد بر این منطقه پایان داد. بیش از ۱۰۰ کشور جهان از جمله همه اعضای ناتو به جز چهار عضو، کوزوو را به عنوان یک کشور مستقل رسمیت شناختند. کوزوو دولت و نهادهای دموکراتیکی تشکیل داده که نهادهای بینالمللی از نزدیک بر کار آنها نظارت دارند. این کشور اولین قدمها را نیز برای عضویت در اتحادیه اروپا برداشته است.
در مقابل، هیچ کشوری، حتی روسیه و خود ارمنستان، جمهوری قره باغ را به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت نمیشناسد و هیچ نیروی صلح بینالمللی نیز اجازه ورود به آنجا را ندارد.
درسهای قره باغ
یانوژ بوگایسکی در تحلیل خود مینویسد: «از جنگ قره باغ سه درس اصلی میتوان گرفت. سپس با پروردن این درسها میتوان آن را درباره مناطقی که دولت مسکو در مولداوی، گرجستان و اوکراین تصرف کرده به کار برد. این سه درس عبارتند از: توافق برای حفظ وضعیت موجود، موقتی است؛ وجود صلحبانان روسی مضر است؛ به رسمیت شناخته شدن وضعیت نهایی، ضروری است.»
وی در توضیح این درسها میگوید که وضع موجود در قره باغ به طور نامحدود دوام نمیآورد، به خصوص اگر دو طرف بر راه حلهای کاملاً متضاد اصرار ورزند. «نبرد منجمد» هم نام درستی برای وضعیت حاضر نیست، زیرا این وضعیت شامل درگیریهای حل نشدهای است که یکی از طرفین عمدا مذاکرات برای حل آن را متوقف یا منحرف میکند و میانجیگری بینالمللی هم در این میان ضعیف یا پراکنده است. مذاکرات در مورد منطقه ترانسنیستریا مولداوی، دونباس اوکراین، آبخاز گرجستان، اوستیای جنوبی و قره باغ آذربایجان پس از بروز درگیریهای اولیه نتیجه نداد و بنابراین چشمانداز جنگ در این مناطق همچنان متصور است.»
دومین درس اساسی که نویسنده مقاله واشنگتن اگزماینر مطرح میکند آن است که صلحبانان روسی، کشور میزبان را «تضعیف» میکنند زیرا آنها نه تنها مانع كنترل منطقه به دست کشور آسیبدیده میشوند، بلکه صرف وجود آنها ممکن است سبب مشروعیت بخشیدن به تجزیهطلبان، ایجاد قدرتهای موازی، چندپارگی نهادهای دولتی، فشار بر دولت مرکزی و سنگاندازی در روند پیوستن کشور میزبان به اتحادیه اروپا و ناتو میشود. حضور نیروهای روسی در منطقه ترانسنیستریا در مولداوی یک نمونه برجسته از این حضور نظامی است و مسکو ظاهرا چنین محاسبه کرده که استقرار نیروهایش در قره باغ، سبب مهار گرایش جمهوری آذربایجان به غرب میشود.
درس سومی که یانوژ بوگایسکی از آن سخن میگوید، ناظر بر این است که سرزمینهای جدا شده در طول جنگها، برای تضمین استقلال خود نیاز به مشروعیت بینالمللی و به رسمیت شناخته شدن وضعیت نهاییشان دارند. کوزوو به رغم مخالفت صربستان، بارزترین نمونه از مناطقی است که مسیر نسبتاً سریع از جدایی سرزمینی تا کشور کاملاً شناخته شده را طی کرده است. گرچه کرملین سعی کرده نتیجه مشابهی را در آبخاز و اوستیای جنوبی به دست آورد، اما تا کنون به جز خود روسیه، تنها پنج کشور این مناطق را به عنوان کشور مستقل به رسمیت شناختهاند. نهادهای بینالمللی عضویت این مناطق را نپذیرفتهاند و گرجستان هم مصمم است که آنها را پس بگیرد.
به همین ترتیب، موضوع الحاق کریمه به روسیه نیز که دولت مسکو به طور یکجانبه آن را اعلام کرد، در مجامع بینالمللی مشروعیت نیافته است.
بوگایسکی با اشاره به «تعامل پایدار اتحادیه اروپا و ایالات متحده» مینویسد که خارج از این سه درس اصلی، یک نتیجه دیگر جنگ قره باغ آن است که پایان این نبرد به احتمال زیاد به حل اختلافات میان اروپا و آمریکا و اطمینان از امنیت پایدار کمک میکند. در مقابل، میانجیگری کرملین برای پیشبرد اهداف راهبردی و حفظ «کشورهای منجمد» میانجامد، کشورهایی که مشروعیت نیافته و نمیتوانند به نهادهای بین المللی بپیوندند.
او همچنین میگوید اگرچه آذربایجان سرزمینهای مورد ادعای خود را با جنگ به دست آورد، اما اکنون ممکن است بیشتر از گذشته به کرملین «مدیون» شود زیرا روسیه میانجی اصلی برای گفتگو با ارمنستان بود و از این پس نیز صلحبانان روسی هستند که در منطقه بازپس گرفته ناگورنو قره باغ گشتزنی میکنند.
badoorbin.comakhbarazad.comمنبع : خبرفوری
آخرین دیدگاه