سه سال پیش همین روز سرپل ذهاب یک بار دیگر پس از جنگ ایران و عراق نابود شد.
سه سال پیش همین روز، احتمالا اهالی شهرها و روستاهای کرمانشاه مشغول زندگی همیشگیشان در زیر سقفهای سست خانههایشان بودند، بدون این که خبر داشته باشند که چند ساعت بعد در زیر همان سقفها چه حادثه وحشتناکی در انتظارشان است.
حادثه ۲۱ آبان سال ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۸ فقط به مدت ۳۰ ثانیه رخ داد؛ در آن ثانیهها کرمانشاه با بزرگای ۷.۳ ریشتر لرزید، شدتی که ۷۰هزار نفر را بیخانمان، ۹۳۸۸ نفر را زخمی و متاسفانه زندگی ۶۲۰ نفر را تمام کرد. مرکز این زلزله چند کیلومتر دورتر از شهر ازگله بود و مردم در شهرهای زیادی از خود ازگله تا کرمانشاه که بیش از ۱۰۰کیلومتر از کانون حادثه فاصله داشت با خسارتهای مرگبار آن روبرو شدند و حتی روبرو هستند.
اما تنها دلیل این حادثه تلخ لرزش زمین نبود، به گفته کارشناسان نحوه توسعه شهرهای کرمانشاه در دهها سال گذشته، نحوه ساختوساز در شهرهایی مثل سرپلذهاب، نحوه مدیریت بحران و … همگی بخشهای مختلف پازل تصویر زلزله کرمانشاه بودند و حتی برخی عوامل طبیعی مثل محل و زمان زلزله باعث شدند تا خسارتهای این حادثه کمتر شوند.
مهدی زارع، استاد پژوهشگاه زلزلهشناسی، در این رابطه میگوید: « اگر به مجموع عوامل نگاه کنیم، به این درک میرسیم که نوع توسعه در سرپلذهاب یک نوع توسعه ناپایدار حاشیهای و خیلی سطحی بود و که حتما در برابر زمینلرزهها آسیبپذیر است و با وجود شانسی که از برخی ویژگیهای این زلزله آوردیم باز هم تا این حد آسیب دیدیم.»
خبر بدتر این که به نظر میرسد این توسعه نه تنها در کرمانشاه بلکه در شهرهای زیادی از ایران صورت گرفته است و در آینده خطرات زیادی شهرهای بزرگ از جمله تهران را تهدید میکند، تهرانی که آمار تاریخی نشان میدهد همین حالا در خطر وقوع یک زلزله ۷ ریشتری است.
برای مثال نوع ساختوساز در محله فولادی سرپلذهاب که در آن حدود ۲۰۰ نفر کشته شدند، مشابه مناطق زیادی در پایتخت است؛ مناطقی البته پرجمعیتتر.
مشروح گفتوگو با استاد پژوهشگاه زلزلهشناسی را اینجا بخوانید:
آقای دکتر حدود سه سال از زلزله سرپل ذهاب گذشته است، در این مدت از لحاظ علمی چه حقایقی از این زلزله کشف شده است؟
یکی از مهمترین ویژگیهای زلزله سرپل ذهاب این بود که در محلی رخ داد که دیر به دیر در آن چنین زلزلههایی رخ میداد. همان لحظه اول هم که زلزله گزارش شد همه توجهها به سمت گسل اصلی زاگرس رفت، همان گسلی که از کرمانشاه میگذرد و به استان کردستان میرسد. اولین تصور این بود که این گسل زلزله با بزرگای ۷ ایجاد کرده است، چراکه در سالهای ۱۹۰۹ زلزله سیلاخور با بزرگای ۷.۴ و ۱۹۵۷ زلزله فارسینج با بزرگای ۷.۱ در اثر فعالیت این گسل رخ داده بود.
این زلزله اصلا در جایی اتفاق افتاده بود که ۱۱۰۰ سال قبل یک زلزله بزرگ در آن رخ داده بود. از این زلزله قدیمی صرفا برآوردهایی وجود دارد که بزرگایش بالای ۷ بود. در دهههای اخیر عمدتا زلزلههایی با بزرگای متوسط تا حداکثر ۶ ریشتری در این منطقه رخ میداد. این اولین نکته درباره آن زلزله بود و توجهها جلب شد که چرا در چنین جایی این زلزله آمده است.
نکته بعدی اینکه گسل مسبب این زلزله یک گسل پیسنگی بود و هیچ گسیختگی سطحی در زلزله سرپلذهاب از آن دیده نشد، با وجود این که مطالعات زیادی از طرف ما و همکارانمان انجام شد، عملا هیچ چیزی دیده نشد. مطالعات جدید سازمان نقشهبرداری ژاپن مشخص کرد که عامل زلزله یک گسل پیسنگی که با حالت نسبتا افقی با شیب ۱۶ درجه به سمت شرق و با عمق ۲۰کیلومتری بود، بنابراین با توجه با شیب و عمق، توجیه شدیم که چرا هیچ گسیختگی از آن دیده نشد. این برای ما منحصر به فرد بود و اتفاقی شبیه این در زاگرس دیده نشده بود.
موضوع دیگر که این زلزله تعداد زیادی پسلرزه داشت و حتی در سال دوم هم ادامه داشت، جالب این بود که خیلی از زلزلههای شدید بعدی پسلرزه نبودند، بلکه گسلهایی بودند که با حرکت آن گسل افقی فعال شده بودند. ما با سیکلی از زمینلرزهها مواجه شدیم که خودشان مشکلاتی از نگرانی تا خرابی به وجود میآوردند.
این اتفاقات یا ویژگیهای زلزله قبلا در کدام زلزلههای کشور دیده شده بود و در مجموع چه تاثیری در خسارتهای زلزله داشتند؟
میتوان گفت در اتفاقاتی که بعد زلزله منجیل مشاهده کردم این سه ویژگی مربوط به زمین لرزه، خاص همین زلزله ازگله-سرپلذهاب بود. ویژگیهای میدانی در منطقه چه مثبت و چه منفی، منحصر به فرد بودند، مثلا اگرچه این زلزله عمق و بزرگایی مشابه با زلزله منجیل داشت اما خوشبختانه کانونش در یک جای کم جمعیت بود و همچنین ۴۵ دقیقه قبل از آن یک پیشلرزه داشت به همین دلیل بسیاری از زیر سقفها خارج شده بودند.
اینها ویژگیهایی بودند که بخاطر آن تلفات کنترل شدند، اگرچه زلزلهای مشابه با زلزله منجیل را تجربه کردیم. البته این را هم باید گفت که با اینکه کرمانشاه حدود ۱۶۰کیلومتر از کانون زلزله فاصله داشت، باز هم در این شهر پنج نفر کشته شدند. تصور کنید اگر کانون زلزله به خود کرمانشاه نزدیکتر بود چه مشکلات بزرگی به وجود میآمدند.
بنابراین به تفسیری میتوانیم بگوییم شانس آوردیم چراکه ممکن بود اتفاقی بدتر از این هم رخ بدهد.
با وجود این شانس، ۶۲۰ نفر در اثر این زلزله کشته شدند. چه عوامل انسانی در این اتفاق نقش داشتند؟ و به نظر شما بعد از سه سال حلقه اصلی که این زلزله را مرگبار کرد چه بود؟
در ابتدا نباید این را فراموش کنیم که زلزله شدید بود و خود اتفاق هم سهمگین بود، اما ویژگیهای توسعهنیافتگی مخصوصا برای شهرستانهایی که مرکز استان نیستند در صورتی که مرکز استانها هم مشکلات زیادی دارند، در این زلزله دیده شد.
نکته بارزی که دیدیم این بود که بیشترین کشتهها از محله فولادیدر سرپلذهاب بودند و حدود ۲۰۰ نفر در آنجا کشته شدند. در این محله خاک نرم فراوان بود و روی زمین کشاورزی در حاشیه رودخانه احداث شده بود. حالا تصور کنید چقدر توسعههای این چنینی در مناطق مختلف ایران شکل گرفته است. در همین شهر تهران، توسعه روی خاک نرم و خاک دستی از جنوب شهر و شهر ری شروع میشود و در مراکز مرکزی شهر ادامه دارد. در خود شهر کرمانشاه اساسا فرودگاه کرمانشاه روی آبرفت ضخیم توسعه پیدا کرده است. بههرحال این اتفاق در سرپلذهاب رخ داده بود و همچنین خاک نرم و دستی خود عوامل ثانویهاند که خسارتها را تشدید میکنند. خیلی از حواشی شهر تهران توسعه روی خاکدستی انجام شده است، در ساخت مناطق فقیرنشین تا ساختمانهای بلند و آپارتمانهای لوکس به طور گسترده از خاک دستی استفاده شده است.
در همان منطقه فولادی سرپلذهاب همکاران من میگفتند که در بسیاری از ساختمانها اصول اولیه مهندسی هم رعایت نشده است. یک مثال خیلی عمومی که توجه من زمینشناس را هم جلب کرد این بود که در مقطع شکسته شده بتنهای ساختمانهای فروریخته انواع و اقسام فضولات دیده میشد. یعنی مقدار کمی سیمان با حجم زیادی از نخاله مخلوط و به بتن تبدیل شده بود. این مشکل را در بسیاری از مناطق ایران هم داریم. حتی آپارتمانهای مسکن مهر دولتساز سرپلذهاب آسیب دیدند که البته تعمیر شدند و چارچوبهای آن فرو نریخت. اما یک سری خانه با تسهیلات مسکن مهر ساخته شده بود که خیلیهایشان خراب شدند. البته مشکل فقط مسکن مهر نبود، اما مسکن مهر در شهر اسلامآباد به طور مستقیم در کشته شدن حدود ۶۰ نفر از ساکنان نقش داشت.
میخواهم بگویم که اگر به مجموع عوامل نگاه کنیم، به این درک میرسیم که نوع توسعه در سرپلذهاب یک نوع توسعه ناپایدار حاشیهای و خیلی سطحی بود که حتما در برابر زمینلرزهها آسیبپذیر است. همانطور که اشاره کردم با وجود شانسی که از برخی ویژگیهای این زلزله آوردیم باز هم تا این حد آسیب دیدیم.
در کنار این توسعهنیافتگی یک سیستمی از مدیریت بحران در زلزله کرمانشاه دیده شد که با انتقادات زیادی همراه بود، این اتفاق به ما چیزی از وضعیت مدیریت بحران کشور یاد داد؟
به نظر من باید به دوجنبه مدیریت بحران توجه کنیم، یک سری تیم و نهادها، سازمانهای حکومتی و سازمانهای مردم نهاد به صورت منسجم مداخله کردند و کار کردند؛ مثلا کادرهای درمان، گروههای نظامی، اورژانس، هلالاحمر و … همگی در مدیریت بحران زلزله شرکت داشتند. همه اینها را میتوان جدا بررسی کرد، البته میتوان یک تصویر کلی هم از اینها داشت. یک قسمت دیگر هم تحلیل سازمانهای است که اسمشان مدیریت بحران است، مثل سازمان مدیریت بحران کشور. در خیلی مواقع کسانی که انتقاد میکنند و میگویند ما مدیریت بحران نداریم، عملا همه کارهایی را که سازمانهای دیگر در زمینه مدیریت بحران انجام میدهند، نادیده میگیرند.
این منصفانه نیست، کلیه فعالیتها باید دیده بشوند و بعد منصفانه نقد شود. به طور کلی در زلزله سرپلذهاب نیروهای نظامی و نیروی انتظامی با انواع مداخلاتی که داشتند به نسبت در مقایسه با موارد مشابه عملکرد خوبی داشتند. شاید یک دلیلش این باشد که آن منطقه مرزی است، منطقهای که تازه هشت سال در جنگ بود. خود شهر سرپلذهاب در جنگ تقریبا از بین رفت، من یادم است که در سال ۶۹ داشتند سرپلذهاب را میساختند و مثل یک کارگاه ساختمانی بزرگ بود. این شهر تقریبا به طور کامل ویران شد و ساختمانهای سرپل ذهاب کنونی مربوط به این ۳۰ سال اخیر است.به هرحال نیروهای نظامی و انتظامی عملکرد بسیار خوبی داشتند، شاید این اقدامات در زلزله منجیل به این ترتیب نبود. گروههای دیگر مثل اورژانس هم عملیات به نسبت منظمی داشتند و کاری که از دستش برمیآمد انجام دادند. اینها به طور موردی مداخلات به نسبت خوبی بود.
وزارت بهداشت بخاطر تخریب بیمارستان سرپلذهاب، اسلامآباد غرب و قصر شیرین مقدار زیادی مورد انتقاد قرار گرفت که چرا اینها را به این شکل تحویل گرفتند، که به نظر من انتقادات درستی هم بود ولی جنبه مثبت مداخله خوب کادر درمان دیده نشد.
واکنش بخش دوم یعنی سازمان مدیریت بحران کشور به چه شکل بود؟
ببینید بعد از زلزله منجیل اینها به عنوان زیرمجموعه وزارت کشور شکل گرفتند، در خود زلزله منجیل عملیات امدات و مدیریت بحران در زیرمجموعه ریاست جمهوری و به عنوان معاونت اجرایی رئیس جمهور وقت آیت الله هاشمی رفسنجانی، یعنی توسط آقای دکتر میرزاده شکل میگرفت. بعد از زلزله منجیل قرار شد مدیریت بحران به شکل منظمی شکل بگیرد و مصوبه قانونی برای تشکیل ستادهای حوادث غیرمترقبه عنوان زیرمجموعه وزارت کشور تشکیل شد و قرار شد کارهای معاون اجرایی در زلزله منجیل برای هماهنگی مدیریت بحران انجام میداد، در این ستاد مدیریت و پیگیری شود. این ستاد نوعی حالت ستاد هماهنگی داشت.
نقش هماهنگی بین نهادهای مختلف در این ستاد انجام میشد، پس مدیریت بحران در شکل ستاد حوادث غیرمتقربه یک پیشینه صرفا هماهنگکننده بخشهای مختلف را دارد، البته یک مقدار زیادی از مدیریت بحران هماهنگی است. در خود ژاپن یک سمتی به اسم وزیر مشاور در مدیریت بحران وجود دارد. یعنی در نخستوزیری ژاپن یک مقامی است که وزارتخانه مستقل ندارد اما معاون نخستوزیر است و در مدیریت سوانح عمده کارش هماهنگی بخشهای مختلف است. این نقش در مقابل مدلهای دیگر مثل سازمان فدرال مدیریت سانحه آمریکا (FEMA) قرار میگیرد که در آن یک تشکیلاتی برای مدیریت سانحه وجود دارد که نقشهای مختلفی مثل هشدار انواع سوانح قبل از اتفاقشان دارند. پس وجود سازمان مدیریت بحران و نگاه مشاور وزیر کاملا متفاوت هستند. در کشور ما کاری که دکتر میرزاده در زلزله منجیل انجام داد تقریبا همان حالت وزیر مشاور بود، از این نقش رسیدیم به مجموعه وزارت کشور و بعد از زلزله ۱۳۸۲ بم تشکیل سازمان مدیریت بحران ایران مشابه آنچه در آمریکا وجود دارد، در دستور کار قرار گرفت.
در واقع یک نوعی مدیریت بحران از یک هماهنگ کننده کوچک به سمت یک سازمان ملی رفت، حالا به نظر میرسد که یک سازمان کشوری بزرگ با زیرمجموعههای استانی نسبتا خوبی وجود دارد،اما در آن سازمان هنوز تفکر هماهنگکنندگی صرف وجود دارد.
این را هم در نظر بگیرید که در وزارت کشور مسئولان معمولا جنبههای سیاسی قوی دارند و در اکثر دولتها افراد سیاسی در آن به کار گرفته میشود. این افراد در مدیریت عمومی مفید هستند اما الزاما در کار تخصصی مانند مدیریت بحران مفید نیستند و ما این جا به مدیران متخصص نیاز داریم. همانطور که نمیتوان انتظار داشت یک فردی که مدیر بخشهای مختلف بود، مدیر سازمان هواپیمایی کشوری باشد. سازمان مدیریت بحران هم از این جنس است و باید در اینجا از مدل یک سازمان تخصصی استفاده کنیم.
پس در واقع به نظر شما سازمان مدیریت بحران هنوز نقش اجرایی ندارد؟
به نظر میرسد که در سطح کشور این سازمان با این نقش فاصله دارد و هنوز این سازمان به یک سازمان تخصصی که خودش ایده داشته باشد فاصله دارد. در واقع مدیریت سازمان مدیریت بحران ادعا میکند نقش همان ستاد هماهنگکننده را دارد. ولی این سازمان مثل آن ستاد هماهنگی هم نیست، اگر قرار است مثل آن ستاد عمل کند، پس فردی مثل دکتر میرزاده کجاست؟ اگر قرار است ستاد هماهنگ کننده مدیریت بحران باشد، دکتر میرزاده باید مسئولیت این کار را برعهده بگیرد و بعد وظایف سازمان مدیریت بحران بر آن اساس نوشته شود، در حالی که الان شرایط اینگونه نیست.
از خود زلزله سرپال ذهاب سه سال میگذرد، در این سه سال این سازمان میتوانست سامانه سیستم هشدار پیشهنگام زلزله را توسعه دهد.
در زلزله سرپلذهاب این موضوع چه تاثیری داشت؟
در این زلزله چیزی به عنوان مدیریت بحران را که با توجه به مجموعه امکانات کشور انجام شد، باید نگاه کنیم که از برخی بخشهای آن میتوان تعریف کرد. اما به نظر من آن چیزی که سازمان مدیریت بحران انجام داده را باید جدا ببینیم. این که صرفا مسئولین و مدیران چند ساعت بعد خود را به محل حادث برسانند، الزاما نماد موثر بودن یک سازمان نیست.
اگر سازمان کارش را منظم انجام دهد لازم نیست مدیران شخصا در محل حادثه حاضر باشند، حضور میدانی مدیران باید هدفمند باشد. یک چیزی که چه در سرپل ذهاب چه در سیلهای فروردین ۹۸ دیده شد این بود که نقش مدیریت بحران در بیشتر موارد رسانهای بود. یعنی سازمان مدیریت از طریق سخنگویش یک حضور رسانهای داشت.
عملکرد سازمان مدیریت بحران به لحاظ تخصصی تا حد مطلوب فاصله زیادی دارد.
سه سال پیش بعد از زلزله شما در مصاحبهای با خبرآنلاین گفتید که مسئولان ما مساله و دغدغهای این حوادث را ندارند و به همین دلیل این اتفاق با این حجم خسارت رخ داده است. به نظر شما این دغدغهمندی در این سه سال به وجود آمده است؟
من آن حرف را به این دلیل زدم که ببینید مسئولان کی سراغ این نوع مسائل میآیند. یعنی خودشان بیایند بپرسند که شرایط چیست، جاهای دیگر چه رخ میدهد و … اگر در سطح کلان کشوری به مخاطرات طبیعی مثل زلزله تا زمان وقوع حادثه نپردازند، با این معنی است که مسئلهای وجود ندارد.
توجیه نمیکنم اما در اکثر کشورهای درحال توسعه این فرم کلی برقرار است؛ چراکه مسئله ندارند، همچنان هم مسئلهای ندارند. اگر امروز زمانی که زلزله مهمی رخ نداده ببینید که به عنوان مشکل پرسشی مطرح کنند و دنبال جوابش بروند میشود گفت که تا حدی به سمت دغدغهمند شدن و طرح مسئله پیش رفتهاند. درباره زلزله ۹ آبان ازمیر ترکیه میتوان دید که شرایطشان تقریبا شبیه ایران است، با این تفاوت که آن یک سازمان مدیریت بحران نسبتا منظم درست کردهاند. از طرف دیگر نهادهای تخصصی مثل هلالاحمرشان خیلی به استانداردهای بینالمللی نزدیک شده است، اما آنها هم از نظر توسعه نیافتگی شبیه ایران هستند.
در نتیجه میتوان گفت که نه همچنان مسئله نداریم. زلزله سرپلذهاب ۱۳۹۶ اولین حادثه مهم ایران بود که در آن فضای مجازی وجود داشت و به همین دلیل تا یک حدی در جاهایی طرح مسئله رخ داد. مثلا در گروههای تخصصی تلگرامی متخصصان کمی بحث کردند و مسئله در جامعه تخصصی خودش شکل گرفت.
با این شرایطی که از زلزله ازگله توصیف کردید، تصویر زلزله احتمالی تهران با جمعیتی که هست خیلی ترسناکتر هم میشود. شما کسی هستید که همیشه نسبت به وقوع زلزله بالای ۷ ریشتر در پایتخت هشدار دادهاید، چرا وقوع چنین زلزلهای در این شهر محتمل است؟
بخاطر این که قبلا این اتفاقات در تهران و اطرافش رخ داده است که برآورد میشود بزرگای آنها ۷ریشتر بودند. البته تا شعاع ۱۰۰کیلومتری مرکز تهران زلزلههای با بزرگای ۷ ثبت شده دستگاهی نداشتیم، اما برآوردها نشان میدهد که در هزارههای قبلی زلزلههایی با بزرگای ۷ در اطراف تهران اتفاق افتادهاند. پس چون این اتفاقات قبلا رخ دادند، انتظار داریم بعدا هم چنین چیزی رخ بدهد.
همچنین دلیل این زلزلهها هنوز هم وجود دارد و گسلهای اطراف شهر همچنان فعال هستند و ما روی همان روند زمینساختی هستیم که در هزارههای قبلی بودند. حدود ۷هزار سال قبل و ۳۲۰۰ سال قبل زلزلههای این چنینی در گسل شمال تهران رخ دادند با این تفاوت که جمعیت این منطقه زیاد نبود. اگر به بازههای زمانی این اتفاق نگاه کنیم معلوم میشود که به خیلی از دلایل باید انتظار چنین اتفاقی را داشته باشیم. به همین دلیل در یکی از مصاحبههایم گفتم که در پنجره زمین رخ داد زلزله هستیم، در پنچره زمانی هستیم چون دقیقا زمان زلزله معلوم نیست اما در پنجره رخ داد قرار داریم ولی الان نمیتوانیم بگوییم این رخ داد امروز رخ میدهد یا چند سال دیگر.
بیشتر بخوانید: زارع: گسل مشاء زلزله ۷ ریشتری داشته/ لازم است به این گسل توجه بشود
الان مسئله این است که در تهران و اطرافش حدود ۲۰درصد جمعیت ایران ساکن هستند. این یعنی وضعیت خطرناک است و حتی اگر زلزله ۷ هم رخ ندهد شرایط خطرناک است.مثلا در زلزلهای که با بزرگای ۵ در نزدیکی آوج رخ داد، باز قسمتهایی از تهران وحشتزده شد. تازه کانون آن زلزله ۲۲۰ کیلومتر با تهران فاصله داشت، ما الان از ۱۰۰ کیلیومتر صحبت میکنیم. زلزلهای که در ۲۲۰ کیلومتری با بزرگای ۵ رخ داد یک عده را وحشت زده کرد. این سومین تجربه بود، در ۱۹ اردیبهشت نصفه شب زلزله دماوند آمد و مردم زیادی حس کردند، در همان محل هفت خرداد پسلرزه آن زلزله آمد و جمعیت زیادی در تهران حس کردند و این آخری که سوم آبان در در آوج رخ داد. حتی در زلزله ۱۹ اردیبهشت در تهران کشته هم داشتیم، یعنی با بزرگای ۵ در فاصله ۵۰کیلومتری شرق تهران تلفات هم دادیم.
با توجه به این زیرساختها و از سویی شرایط اقتصادی واقعا چه باید کرد؟
جمعیت بالا در تهران باعث میشود بدانیم این مسئله حتما برای ما کلان و ملی است و هیچ راهی جز این که برای زلزله تهران در جنبههای مختلف کار کنیم وجود ندارد. یعنی در هر شرایط اقتصادی که وجود دارد چه میخواهد تحریم باشد یا نه باید برای زلزله تهران به شکل پیشگیرانه کار کنیم؛ هشدار پیش هنگام، بهسازی زیرساختها، آموزش همگانی و … اقدامات مهمی است که باید در تهران انجام شود.
باید با هرشرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نقشه داشته باشیم و کار کنیم دقیقا مثل کاری که بعد از زلزله ۱۹۹۹ ازمیر در ترکیه شد. در این کشور بعد از زلزله ۱۹۹۹ به شکل کلان و ملی ماجرای زلزله را دیدند و ترکیه بعد از آن سال مسیر دیگری را طی کرد و در این ۲۱ سال راه جدید و موثری را رفتند، ما هم باید همین کار را کنیم و به زلزله به عنوان یک مسئله کلان پرداخته شود.
این موضوع میسر نمیشود مگر این که موضوع زلزله را به شکل مسئلهای ملی ببینیم، در این صورت سعی میکنیم یاد بگیریم که در شرایط اقتصادی مختلف چگونه روی مسئله زلزله متناسب سرمایهگذاری کنیم. همه کشورها در تحقیقاتشان اولویتی دارند ما هم باید یک درصد قابل ملاحظهای را به این شکل صرف یک موضوع خاص کنیم و خود مسئله زلزله تهران باید مسئله ملی ما باشد و به نوعی به یکی از اولویتهای پژوهشی و عملیاتی اصلی کشور تبدیل شود.
گفتید که در زلزله سرپلذهاب محله فولادی که روی خاک نرم ساخته شده بود بیشترین آسیب را دید، وضعیت مشابهی در تهران هم وجود دارد. براین اساس در زلزله تهران در این مناطق چه اتفاقی رخ میدهد؟
متاسفانه بسیاری از محلهها چه فقیرنشین ، چه این مناطق بخشهایی از سعادتآباد و ونک باشند چه منطقه ۹، ۱۰، مهرآباد و حاشیه بزرگراه آزادگان باشند، مناطقی که آسیبپذیری بالایی دارند بعد زلزله تخریب میشوند. شما مجتمعهایی چند طبقهای امروز در شهر ری و شمال بهشت زهرا میبینید که تقریبا نو هستند و بخش زیادی از آنها روی همین آبرفتها، خاک نرم و به ویژه خاک دستی احداث شدهاند.
به همین دلیل میشود منتظر ترکیبی از زلزله سرپل ذهاب و زلزله ۹ آبان ۱۹۹۹ در ازمیر ترکیه رخ داد را در تهران باشیم. متاسفانه توسعهناپایداری که حتی در این سه سال در تهران رخ داده است به شکلی است که یک تمایل اجتماعی قوی همچنان وجود دارد تا افراد برای مناسب کردن وضع اقتصادی یک بنایی را در تهران داشته باشند. این متاسفانه یک تمایل ملی است و حتی ساکنین در شهرهای دیگر به احتمال زیاد قصد دارند در تهران هم ساختمانی داشته باشند و اصلا برایشان مهم نیست که این آپارتمان روی چه نوع خاکی یا نزدیک گسل ساخته شده باشد.
همچنین در این دو سال اخیر از زمانی که این آقای ترامپ «لعنتی» تحریمهایش را آغاز کرد، ما شاهد مقدار زیادی توسعه حاشیهنشینی در تهران بودیم چراکه هزینههای زندگی باعث شده است تا برخی خانوادهها از داخل شهرها به حاشیهها رفتند.
پس به طور کلی اگر شرایط زلزله سرپل ذهاب در تهران رخ بدهد، تمام مناطق آسیبپذیر در خطر زیادی هستند. این را اصلا نباید تعارف کرد و باید به صراحت عنوان کرد. هیچ راه حل فوری هم برای تهران نداریم یعنی مجموعهای از اقدامات در بلندمدت باید در تهران انجام شود تا از فهرست ریسکهای زلزله تهران کم شود و کاری کنیم که در آستانه سال ۱۴۲۰ بگویند اقدامات مثبتی برای زلزله تهران در ۲۰ سال گذشته گرفته است.
من امیدوارم که با گستردگی دسترسی به دانش و آگاهی و گسترش شبکههای اجتماعی وضعیت بهتر شود. همانطور که در این چند سال مردم به شکل مستقل کنجکاوی میکردند و حتی این سوال برایشان پیش آمد که شاید بهتر است در تهران زندگی نکنند و گزینههای دیگر هم بررسی کنند، این از مزایای دسترسی به اطلاعات است. انشالله در بلندمدت با گسترش دسترسی به اطلاعات با پدیدههای مثبت بیشتری روبرو میشویم و مردم مسیر زندگی را شکلی انتخاب کنند که با وضعیت ۱۰ سال پیش متفاوت باشد، من به این موضوع امیدوارم.
آقای دکتر شما سالهاست نسبت به این موضوع هشدار دادید و گاهی خیلیها میترسند. شما خودتان با آگاهی به این که تهران هر لحظه در معرض زلزله است چگونه زندگی میکنید؟
ببینید همه افرادی که در یک بخشی کار تخصصی میکنند به نوعی عادت میکنند. یک پزشکی که با مریض اورژانسی کار میکند زندگی هم میکند. موضوع کار من زلزله است. سالهاست بخش زیادی از وقت من به موضوع زلزله تهران اختصاص یافته است و بله نسبت به این موضوع دغدغه دارم اما این منجر نمیشود که روز و شب نداشته باشم.
شاید به شکل ناخودآگاه استرس به من منتقل شده و بشود، اما این طور نیست که هر لحظه بترسم. البته که وقتی وضعیت زلزلهها و نابسمانی را در شهرهای زلزلهزده دیگر میبینم به این فکر میافتم که اگر زلزله با بزرگای ۷ در تهران رخ بدهد چه میشود. اصلا اینکه در زلزله با بزرگی۵.۳ در سوم آبان ۱۳۹۹ آوج در فاصله ۲۲۰ کیومتری رخ داد باز افراد زیادی وحشتزده شدند این سوال به وجود میآید که اگر همین اتفاق در خود تهران رخ میداد چه مشکلی ایجاد میشد.
badoorbin.comakhbarazad.comمنبع : خبرفوری
آخرین دیدگاه