سیاسی/ بین الملل ابعاد متفاوت موضوع مک فارلین در نشستی در کتابخانه ملی مورد بررسی قرار گرفت.
بازخوانی ماجرا مک فارلین امروز در سالن همایش های کتابخانه ملی با حضور محسن هاشمی رفسنجانی، حسین علایی، مجید تفرشی، عباس سلیمی نمین و جعفر شیرعلی نیا برگزار شد.
بازخوانی ماجرای مک فارلین به همت اندیشه و قلم و کتابخانه ملی برگزار شد. مجید تفرشی پژوهشگر تاریخ در مورد ابعاد بین المللی ماجرای مک فارلین گفت:«سه کتاب در مورد این ماجرا نگاشته شده. ولی در جامعه بینالمللی صدها اثر راجع به این موضوع منتشر شده. گزارش بیست و هفت جلدی مجموعه کنگره است یا گزارش های تکمیلی سندی و تکمیلی وجود دارد که منتشر شده و منابع بسیاری هم منتشر نشده و سهل الوصول وجود دارد. البته منابع غیر قابل دسترسی هم وجود دارد که بخشی از آنها در اختیار من بوده است.»
او در بخش دیگری از روایت خود گفت:در مساله ایران کنترا (در غرب به ایران گیت مشهور است) اشکال اسناد بین المللی این است که از نظر آمریکا نگاه می کنندو نگاه ایرانی را مد نظر قرار نمی دهند. در داخل هم مساله را تنها از دیدگاه ایرانی ها نگاه می کنیم.
در مساله ایران کنترا، یک سری تلاش برای مذاکرات محرمانه رخ اد. این مساله هنوز مورد توجه است. الیوت آبرامز که به جای هوک انتخاب شده، خودش در این مساله متهم و مقصر است هرچند که مورد عفو قرار گرفته. موضوع همچنان ادامه دارد و استخوان لای زخم است و بحث مذاکره هم همچنان مطرح است.
مشکل بزرگی که در مورد ایرانی ها وجود دارد این است که افرادی که خاطراتی داشته اند عموما ننوشته اند و افرادی هم که نوشته اند خواسته یا ناخواسته خاطرات تغییر کرده اند. به ویژه آنهایی که سال ها بعد نوشته شده، دچار تغییراتی شده اند. نمونه بارزش را در مورد اقای کنگرلو میبینیم که اشتباهات عمدی و غیرعمدی در آن وجود دارد.
تفرشی در مورد اهمیت خاطره نویسی در موضوع مک فارلین بیان کرد: ما سنت خاطره نویسی روزمره نداریم. آنها که اطلاعات دارند گفتگو نمی کنند و آنهایی که گفتگو می کنند اطلاعات ندارند. اما در مورد آمریکا آنهایی که حضور داشتند، خاطرات خود را نوشته اند.
آیا مساله ایران کنترا موضوعی مقطعی بین ایران و آمریکا برای آزادی گروگان ها بود، یا مساله ای دراز مدت بود؟
در هر دو جناح هر دو دیدگاه وجود داشت. برخی به عنوان موضوعی مقطعی می دیدند و برخی آن را به عنوان موضوعی دراز مدت می دانستند. برای امریکایی ها مساله کمک به کنتراها در نیکاراگوئه مهم بود و دولت می خواست آن را انجام دهد و پولی که می خواست بدهد از ایران می خواست در بیاورد.
ایران هم نیاز به سلاح داشت. ایران سلاح های زیادی از آمریکا می خواست که در زمان انقلاب و … لغو شد یا با تحریم منتفی شد و ایران نتوانست به سلاح هایی که خریده و پولش را داده بود دسترسی یابد.
مک فارلین، البرت حکیم و عدنان خاشقچی و… بودند. در ایران هم مساله حول محور رفسنجانی، کنگرلو، روحانی و … بوده است.
در این مساله قربانی فر کمتر شناخته شده است که در کل ماجرا صداقت نداشت و دو طرف می گفتند که او به همه دروغ می گوید. مساله فریبکاری دولت ریگان در فضای بین الملل و پنهانکاری ایران مطرح است. نبود شفافیت موضوعی است که چالش به حساب می آید.
نکته جالبی که وجود دارد در مورد دوازده ابان 68 است که یک عکس از منتظری و هاشمی است که زبان انقلاب و زبان دولت را نشان می دهد.از نظر غربی ها منتظری و تیم او و جناح تحت حاکمیت و اداره هاشمی نشان تندروی و رادیکالیسم بودند که مساله مک فارلین را بهم زدند. مساله اولین بار در بعلبک در لبنان منتشر شد که از دوستان مهدی هاشمی بود.
قبل از آن هم اریبن اراشه که بزرگ شده ایران بود موضوع را در فضای بین المللی مطرح کرد. که او از دست موساد پنهان شده بود.
در اسناد بین المللی آشکار است که ایران از حضور اسراییلی ها آگاه بوده و مشارکت آنها در ابتدا جدی نبود و به تدریج بیشتر می شود و چون برخی سلاح ها از منشا اسراییل بود، ایران به نوعی آگاه بوده است.
در مساله مک فارلین مطرح می شود که امام از این مساله آگاهی نداشته که به نظر غلط می رسد. امام نامه ای علیه متعرضین به این ماجرا نامه نوشته است در صورتی که موضوع برعکس مطرح می شود.
او در بخش دیگری موضوعات تاریخی را مطرح کرده و گفت: مساله مک فارلین اغازی بود بر پایان تیم آقای منتظری. از نظر آمریکا هم منتظری و هم محسن موسوی نمایندگان رادیکال جناح تندرو بودند. آقایان هاشمی و ولایتی جناح معتدل تر بودند.
البته دلخوری ها وجود داشته است. از نظر امریکایی ها مساله داخلی و سو استفاده از ریاست جمهوری و قدرت و عدم شفافیت بود. اگر این مساله نبود ریگان یکی از موفق ترین رییس جمهور های امریکا بود اما مک فارلین به کلی دستاوردهای او را از بین برد و نقطه تاریکی بود از نظر عدم صداقتی که به خرج داد. مساله برای ایرانی ها این بود که گفتگو با آمریکا دشمنان زیادی داشت. عده ای معتقد بودند گفتگو پایان انقلاب است. برخی هم معتقد بودند که ایران اگر در تحریم باشد، نفع اقتصادی می برد. برخی هم فکر می کردند که جناحی که این کار را می کند برنده است و چرا ما این کردیت را نداشته باشیم؟
الان هم این دیدگاه در برخی گروه ها وجود دارد. در مورد ارزش سلاح ها مشخص است که این سلاح ها تاثیر گذار بوده اند. همچنین نقشه های مهمی بوده که مورد استفاده قرار گرفته است. البته کسانی که مخالفند می گویند موضوع بی ارزش بوده است. آنچه مهم تر است تغییر پارادایم روابط بین دو کشور است که می توانست تاثیر بگذارد اما نافرجام ماند.
ایا اساسا مساله بر اساس منافع ایران بود ؟
به نظر من کسانی که حضور داشتند خام دست بودند و دانش و تجربه ای به آن صورت نداشتند و در حال آزمایش و خطا بوده اند اما کلیت نظام این تصمیم را گرفته بود.
سوال دیگر این است که چه کسانی از نافرجام ماندن بهره بردند؟
جناح های رقیب سود بردند چه در تهران و چه در واشنگتن
به نظر من نفس مذاکره با قدرت های سلطه گر به اهداف مذاکره و موقعیت بستگی دارد. به نظر من روزگار نشان داده که ما در مذاکرات همیشه ضعف داشته ایم و همیشه گفته ایم مذاکره بد است.
ماجرای مک فارلین زیر نظر چه کسانی انجام گرفت؟
محسن هاشمی در دفاع از ماجرای مک فارلین در نشست بازخوانی این اتفاق می گوید که مذاکرات زیر نظر سران سه قوه انجام گرفته بوده است.
محسن هاشمی رئیس شورای شهر تهران در نشست بازخوانی ماجرای مک فارلین به موضوع مخالفت گروه ها با این ماجرا پس از گذشت سی و پنج سال پرداخته و گفت:«ماجرای مک فارلین یک موضوع منفی برای آمریکایی ها بود. برای ایران یک پیروزی تلقی می شد که ایران توانست از این طریق تامین سلاح ها را انجام دهد. در سخنان امام هم همین موضوع به عنوان پیروزی ایران و سرشکستگی امریکا مطرح شده است.»
او در ادامه مطرح کرد: صحیح نیست که موضوع را پیچیده ببینیم. سران سه قوه همه در جریان امر بوده اند و صحیح نیست که جریانی بیاید که این را تبدیل به یک امر وارونه کند. موضوع مک فارلین باید از منظر خود ایرانی ها به آن توجه شود چون در این موضوع هر کسی می تواند از ظن خود یار من شود. سه منظر اصلی دارد که اولی که واقعا از منظر ایران است چیزی جز تامین نیازهای سیستم پدافند زمینی و هوایی ایران نیست و موضوع قط همین است. اینجا ما یاد کنیم از آیت الله هاشمی که در اینجا یک فرمانده بوده و به عنوان فرمانده نظامی که وظیفه تامین سلاح را دارد عمل کرده است. ارتش صدام تا بن مسلح به سلاح هایی شده بود که سلاح های ما دیگر دیگر قادر به مقاومت نبودند.
دلال ها هم استدلال های مالی داشتند. یک سری دلال وجود دارد که برای فروش سلاح محفل های سیاسی پیدا می کنند. مشخص است که آنها چه نقشی بازی می کردند.
منظر سوم منظر دولت آمریکا ست که آنها هم اهداف گروگان ها برایشان مطرح بوده تا رای شان تضمین شود. بحث ازادی گروکان ها در لبنان برای آنها اهمیت داشته و تنها از طریق ایران ممکن بود.
منظر چهارم تبدیل مساله به روابط اشکار و پنهانی میان ایران و امریکاست. در این مرحله هم اگر توجه کنید، می بینید که این کاملا زیر نظر سپاه انجام می شد و اقای محسن هاشمی و سپاه در جریان بوده و مجموعا کل مذاکرات زیر نظر سران سه قوه و سپاه و حتی بدون اطلاع آقای هاشمی در بخش هایی انجام می گرفته است.
محسن هاشمی در پاسخ به منتقدان ماجرای مک فارلین توضیح داد:در ماهیت موضوع اگر بخواهیم بگوییم. موضوع در ایران کاملا نظامی بوده و معاملات اولیه موضوع در کنترل سپاه پاسداران بوده و مقامات سیاسی حضور نداشتند و در بخش دوم مذاکرات هم در نظارت مستقیم بوده است.
کسانی که به تحریف تاریخ با اهداف سیاسی بوده اند باید واقف باشند که مسئولان ارشد دفاع مقدس را مورد انتقاد قرار می دهند. موضوع افشا هم هنوز در پرده ابهام است. فرضیه اول می گوید بیت اقای منتظری پایش در میان بوده. فرضیه دوم این است که آمریکایی ها آن را افشا کردند.
برخی هم منافقین را مطرح می کنند ولی یک فرضیه دیگر می گوید خود گروگان گیرها نقش داشته اند. در شرایط جنگی این حرکت کاملا به نفع ایران بوده و کسانی که افشا کردند علیه منافع ایران کار کردند. در مجموع این ماجرا برای ایران به هیچ وجه سیاه نیست و رسوایی برای مسئولین حکومتی امریکا بوده است. چرا که پول و سرمایه را به سمتی برده که کنگره با آن مخالف بوده است.
حضور مقام امریکایی در ماجرای مک فارلین در تهران چه معنایی داشت؟
عباس سلیمی نمین در نشست انجمن اندیشه و قلم با موضوع بازخوانی ماجرای مک فارلین در ادامه صحبت های محسن هاشمی به موضوع تفاوت دیدگاه ایت الله هاشمی با امام خمینی پرداخت. او گفت: جناب اقای هاشمی یک بحث موضوع و تلاش ایران برای استفاده از موقعیت منطقه در جهت تامین تسلیحات مورد نیاز بود را به خوبی دیدند. اما موضوع وجه دیگری هم وجود دارد که ای کاش اقای هاشمی که کار تحقیقی کرده اند نگاهی هم به این موضوع می داشتند و آن بحث نگاه آقای هاشمی به جنگ بود.
تلاش برای ارتباطاتی با امریکا با بحث استراتژی اقای هاشمی در جنگ ارتباط تنگاتنگی دارد که اگر به آن توجه نکنیم، نمی توانیم از تجربه این مقطع تاریخی استفاده کنیم. اقای هاشمی شروع به ترویج دیدگاه خود در جبهه ها و در میان فرماندهان میدانی جنگ کردند. این که ایا اقای هاشمی مجاز بودند استراتژی متفاوتی از امام را دنبال کنند یا خیر یک بحث است و اینکه ایا هماهنگی بین ایشان و امام صورت گرفته بحث دیگری است. باید بدانیم که ایا تضعیف استراتژی ترسیمی امام بر جبهه ها اثری داشت یا نه هم بحث مهمی است.
ما در بعد بحث ارتباط با امریکا دو مجوز داشتیم که هم سران نظام در جریان بودند که سلاح های امریکایی را از بازار ازاد تهیه کنیم و دومین چیز مذاکره غیر مستقیم با امریکایی ها بود برای تامین نیازهای خود در جبهه از طریق کمک به گروگان های امریکایی در لبنان.
سران نظام در جریان بودند و دستاورد ها و موقعیت هایی که در این زمینه از آن ایران می شد مورد بحث قرار می گرفت.
او در بخش دیگری به انتقاد از موضع محسن هاشمی پرداخته و گفت: زمینه فراهم کردن زمینه حضور یکی از مقامات برجسته امریکایی که ربطی به تامین قطعات نداشت. یعنی اینطور نیست که حضور مک فارلین ربطی به تجهیزات پیدا کند. این گام بلندی است از سوی مقامات امریکایی برای تغییراتی در مورد ایران. حرکت امریکایی ها هم به این موضوع اذعان دارند و آن را رد نمی کنند.
ادله و قرائنی وجود دارد که ارزیابی امریکایی ها و جریان های غربگرا این بوده که اقای هاشمی میانه رو است. من نمی خواهم بگویم که ارزیابی دقیق است یا نه. اما امریکایی ها باید در مورد ایران کاری می کردند. امریکایی ها در این زمینه اگر عملکردشان مورد بررسی قرار بگیرد مورد تامل است. در کتاب نبرد مخفی علیه ایران امده است که هر هواپیمایی که می خواست وارد ایران شود در اسراییل متوقف می شدتا اسراییلی ها قطعات کهنه را با جدید جایگزین می کردند.
تلاش هایی صورت می گرفته که این ارتباطات ارتباط تنگاتنگی با اسراییل داشته باشد. انقلاب اسلامی پرچم دار حمایت از فلسطین بوده و امریکایی ها همه تحرکات خود را با اسراییلی ها مطرح می کنند و حتی در هیات مک فارلین اقای میر و وابسته نظامی اسراییل در دوره پهلوی دیده می شود. بحث کنترا ها هم به این دلیل به میان می آید که ایران به عنوان نیروی کمک کننده به مزدوران امریکایی در براندازی یک حکومت ضد آمریکایی به چشم بیاید. اگر امریکایی ها مایل به ارتباط سازنده بودند، نباید به دنبال تخریب چهره ایران پیش می رفتند. اگر این اتفاق می افتد به این معناست که یکی از مسائل امریکایی ها تخریب چهره انقلاب ایرانی است.
سلیمی نمین در ادامه به مواضع امام خمینی پرداخت: در مجموع این مساله تبدیل به یک پیروزی بزرگ برای ایران شد اما به رهبری هوشمندانه امام در این مساله نمی پردازیم. اگر امام قضیه را جمع نمی کردند یک بی اعتباری برای ما رقم می خورد. در واقع اینکه بحران به داخل امریکا بر می گردد مدیریت هوشمندانه امام بود و حق اساسی مجلس برای پرسسش را جلویش را گرفتند تا سوالات و ابهامات مطرح نشود. اگر آن موقع بحث آمدن یکی از مشاوران وزیر اسراییلی مطرح می شد، ابروی انقلاب می رفت.
یک وقایعی بر اساس سلایق اقای هاشمی دنبال شد که به نفع جامعه نبود. اگر سال 1362 با تز اقای هاشمی جلو می رفتیم، زمینگیر شده بودیم.
اقای هاشمی بحث صلح را در سال 1362 به سطوح فرماندهان جنگ می کشاند و فرماندهان و اقای رضایی و بسیاری از محققین این است که چنین استراتژی اشتباه است.
چه کسی استارت ماجرای مک فارلین را زد؟
سردار حسین علایی نیز در نشست بازخوانی ماجرای مک فارلین به موضوع سلاح هایی پرداخت که گفته شد که ایران از این طریق خریداری کرده است. او در توضیح روندی که ماجرای مک فارلین از ابتدا طی کرد گفت: کار از اقای هاشمی رفسنجانی شروع نشد. از اقای محسن کنگرلو شروع شد که دنبال این بودند که برخی از قطعات موشکهای هاگ را که نیاز داشتیم را تامین کنند. آقای قربانی فر به عنوان یک دلال به دنبال سود خودش بود. من چیزهایی که می گویم از قول ایشان می گویند. ایشان وقتی کار را شروع می کنند کار را با هماهنگی با نخست وزیر پیش می برده اما میرحسین موسوی می گوید این نوع مسائل را باید با اقای هاشمی که فرمانده جنگ هستند مطرح کرد. آقای هاشمی به دنبال امریکایی ها نرفتند و به دنبال استراتژی که اقای سلیمی نمین می گویند نبوده است.
کنگرلو به هاشمی گزارش داد و اقای هاشمی موضوع را دنبال کرد. اینها برای خرداد سال 1364 است که شروع شده است و بعد برای اقای هاشمی گزارش می دهند و کار را دنبال کرد. کنگرلو به من گفت که از همان لحظه اول امام در جریان بودند. امام این روش را قبول داشتند . اینکه جزییات که چه کسی می آید و می رود ممکن است که در جریان نبوده باشند اما کلیات را هم ایشان و هم سران قوا مطلع بودند. اگر آن زمان شرایط به گونه ای پیش می رفت که تکلیف مساله با امریکا روشن می شد، اتفاق خوبی بود.
شیرعلی نیا در مورد تاثیر خرید سلاح بر روی جنگ به بررسی موارد گوناگون پرداخته و گفت: تاثیر این موضوع را روی جنگ و عملیات ها بعد از اتفاقات مک فارلین هم مورد بحث است. یکی از اقایان گفته که امریکایی ها به ما نقشه دادند. من به هیچ وجه نشنیده ام که امریکایی ها به ما نقشه و اطلاعاتی دادند که به درد ما خورده باشد. عملیات والفجر هشت در خرداد ماه طرح ریزی شده بود و ربطی به امریکایی ها نداشت. منطقه انتخابش با مطالعات بچه های سپاه بود.
در پیروزی عملیات طرح ما و تاکتیک ما مطرح بود و نه سلاح های مک فارلین. تنها جایی که می تواند موثر بوده باشد در مورد سایت هاگ بوده است تا بتواند پوششی بر قرار کند. چون عراقی ها با کمک فرانسه نیروهای هوایی قوی داشتند اصلا نمی گذاشتند که هاگ فعال شود.
در مورد موشک های تاو من پرسیدم که ایا موشک تاو در اختیار داشتید، کسی آن را تایید نکرد. کلا پانصد موشک تحویل داده شده بود که به گفته اقای رفیقدوست یک عدد از آن هم به کار نیامده و به تعمیرگاه رفته بودند.
در عملیات کربلای پنج هم من به شخصه اثر این سلاح ها را ندیدم. رزمندگان ما عامل پیروزی بود. سلاح نیاز فوری ما بود. اگر موشک تاو داشتیم خیلی پیروزی میتوانستیم کسب کنیم. ما سلاح مناسب برای اینکه عراقی ها را بزنیم نداشتیم.
موضوع وقتی جدی می شود که در نیمه اول سال 1364 است که جبهه ایران در وضعیت دشواری قرار دارد. از بعد از عملیات خرمشهر که ایران در شرایط سخت قرار می گیرد، به نوعی توازنی که به نفع ایران بود را به نفع عراق می برد. در سال 1364 یکی از آن بن بست های جنگ است که به آن توجه نشده است. آنجا آقای هاشمی به عملیات های شهید صیادشیرازی شیفت می کند. اما شرایط به گونه ای پیش می رود که فرماندهی به صیاد شیرازی سپرده می شود و اقای محسن رضایی و دیگران قرار می شود که با ایشان همراهی کنند.
یک موضوعی که بحث نشده این است که دشمنان به هر حال اطلاعاتی از داخل کشور به دست می آورند. گزارشی که داده شده در سال 1363 در ایالات متحده این بوده که موازنه به سمت عراق پیش رفته است. اسراتژی اسراییل هم از ادامه جنگ بوده است تا وقتی که ضررهای جنگ فقط به همین دو طرف محدود می شده است.
در این بن بست جنگی شائبه هایی پیش آمده که ایران فکر کرده ممکن است جنگ پایان بگیرد. بعدش اتفاقی که می افتد این است که ایران باید به یک پیروزی امیدوار شود تا با توجه به آن جنگ را ادامه دهد. با شروع ماجرای مک فارلین، درست سر بزنگاه این بن بست نظامی است.فارغ از این ماجرا استارت جدیدی برای جنک می خورد که ایران می بیند می تواند تجهیزاتی از امریکا بخرد.
استراتژی اصلی ادامه جنگ بدون برنده برای این دو کشور است. اسراییل انبارهای خود را با سلاح هایی که جایگزین می کند پر می کند و دلالان سود می برند. کنگرلو و قربانی فر شروع به تبادل سلاح می کنند. در بهمن ماه ایران در والفجر هشت پیروز می شود. خود اقای هاشمی می گفتند که این سلاح ها نقش داشتند.
در سال 65 ایران علاقه مند به ادامه جنگ می شود. کشورهای زیادی منافع شان در ادامه جنگ است. من هم معتقدم که امدن مک فارلین تنها نمی توانسد به خاطر سلاح باشد. اسراییلی ها هم زمان نمی خواستند مساله ایران و امریکا حل شود. بن بستی که ایجاد می شود این است که یک مقام امنیتی اسراییل در هواپیماست که دیگر قابل توجیه نیست و پروژه به شکست کشیده می شود. اتفاقی که می افتد از طریق برادرزاده اقای هاشمی کلید می خورد و کانال دوم شکل می گیرد. در این کانال که گشوده می شود با کانال اول تفاوت هایی دارد. سپاه در کانال دوم هست. حضور سپاه برای اسراییل هم اهمیت پیدا میکند و انها نگران بهبود رابطه ایران و امریکا هستند.
تنها چیزی که میتواند باعث شکست شود افشا است. نامه های قربانی فر با جزییات که به دست اقای منتظری می رسد مسیر را به سمت شکست می برد. نتیجه شکست کربلای چهار است و ایران ضربه می خورد. نوروز 66 در عراق جشن است چرا؟ چون عراقی ها میگویند ایران در سال سرنوشت خود شکست خورده.
این پروژه جنگ طولانی و به جان هم انداختن مسلمانان است که تا وقتی که کشورهای دیگر متضرر نشده بودند ادامه داشت.
badoorbin.comakhbarazad.comمنبع : خبرفوری
آخرین دیدگاه