کارگردان نمایش «مرثیهای برای ژاله.م و قاتلش» داستان ابوتراب خسروی را که از آن اقتباس کرده، تنها عاشقانهای توصیف میکند که حتی یک واژه رمانتیک در آن به کار نرفته و میگوید: اعتقاد دارم مرثیه آقای خسروی یکی از سیاسیترین داستانهای ماست.
«مرثیهای برای ژاله.م و قاتلش» نمایشی بر اساس داستانی از «ابوتراب خسروی» است که این روزها در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است. این اثر رابطهای عاطفی را میان یک دختر انقلابی در سالهای پس از کودتای ۱۳۳۲ با یک مامور امنیتی نشان میدهد که در نهایت «ژاله» توسط همان مامور یعنی «کاووس»، بارها کشته میشود. به بهانه اجرای این نمایش برای بار سوم، با فرجزاده درباره ویژگیهای این متن گفتگو کردیم.
داستان «مرثیه برای…» در کنار ارجاعهای تاریخی و سیاسیاش به نظر میرسد بیشتر بر مفهوم عشق تکیه دارد اما اقتباس نمایشی شما بیشتر وجهه سیاسی قصه را برجسته میکند…
در واقع اتفاقی که در داستان میافتد، یک بینامتن ایجاد میکند بین امر نوشتن و امر کشتن و بازنمایی اتفاق قتل. این زمینه ایده داستان است که من در اقتباسم از آن، سعی کردم نگهش دارم. اما در ادامه و در مورد روابط عاشقانه این دو شخصیت نکته جالبی را بگویم؛ اگر به داستان رجوع کنید میبینید که مرثیه ابوتراب خسروی احتمالا تنها عاشقانهای است که حتی یک واژه رمانتیک در آن به کار نرفته است! بنابراین مشخص است که دغدغه سیاسی-اجتماعی نویسنده و دغدغه مستندنگاری او خیلی بیشتر از شکلگیری یک رابطه عاطفی بوده است. من اعتقاد دارم مرثیه آقای خسروی یکی از سیاسیترین داستانهای ماست. چون به مبحثی میپردازد که به دلایلی، کمتر به آن پرداخته شده؛ یعنی قربانی شدن ناخواسته آدمها در حین جریانهای مختلف تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران. خب، اجرای چنین متنی خیلی سخت بود و به جرات میگویم حتی یک دیالوگ از نمایشنامه هم در اجرا حذف و ممیزی نشد و آنچه باید، گفته شد، با هر ریسک و ترس و لرزی که بود!
به وجه سیاسی داستان و اجرای خودتان از آن اشاره کردید. این وجه را در تکرار و توالی خشونت و قتل که به شکلهای مختلف بازنمایی میشود هم میبینیم؟
اجراهای قبلی این اثر در تالار مولوی، مصادف شد با اتفاقات تلخی که در هفتههای پایانی سال ۹۸ رخ داد که اتفاقا اجرایمان در آن روزها خیلی هم پرمخاطب بود. فکر میکنم ارتباط اثر با محیط اجتماعیاش در این بود که شاید مخاطب برای آمدن به تالار مولوی، چندین «کاووس دارایی» را پشتسر میگذاشت تا بیاید و سرنوشت مامور ضد اطلاعاتی را ببیند که مصداق بارزی از «دشواریِ وظیفه» است. یعنی بین احساساش و وظیفه، متاسفانه وظیفه را انتخاب میکند. راستش خیلی دلم میخواست آدمی که در این موقعیت قرار گرفته یا ممکن است قرار بگیرد با این اثر روبهرو شود و همین تاثیری که از «خشونت» مدنظر دارم را روی ناخودآگاهش بگذارد. در این نمایشنامه خیلی تلاش کردم که پیوندی بین خشونت و عشق ایجاد کنم؛ چون در این قصه ژاله با یک خشونتِ عاشقانه روبهرو میشود و به قول خودِ ابوتراب خسروی، «کاووس» انقدر این فعلِ قتل تکرار میشود که دیگر با طمانینه و آرامش خاصی و حتی شاید لذت، دست به عمل خشونتآمیز میزند و این بلایی است که متاسفانه سر جامعه دارد میآید و عمل خشونتآمیز دیگر فعلی نیست که جامعه یا فرد از ارتکابش تعجب کند.
badoorbin.comakhbarazad.comمنبع : خبرفوری
آخرین دیدگاه