وحید حسینی ایرانی – داستان نویس معاصر
شعر و ادب فارسی که در گاهنامههای رسمی ایران روزی به نامش ثبت شده، ذات و هویتی بسیار فراتر از یک مفهوم و کنش سیاسی – یعنی همین نامگذاری سالروز درگذشت سید محمدحسین شهریار به روز شعر و ادب فارسی- دارد. این فراتر بودنْ نخست از دید موضوعی معنا پیدا میکند که فرهنگ و تاریخ و ادب را دربرمیگیرد و سپس از نگرِ جغرافیا که گستره پهناوری را شامل میشود. در این یادداشت میکوشم با تمرکز و درنگ بر مورد دوم، گستره نفوذ فرهنگ ایرانی را یادآور شوم که شعر و زبان فارسی نمودی والا از آن است. بهجز جغرافیای سیاسی ایران کنونی که همچون ایران تاریخی و فرهنگی مجموعهای متنوع از اقوام و زبانها و گویشها را پوشش میدهد [که همگی از دیرباز با زبانی واحد و رسمی یعنی همین فارسی با یکدیگر پیوستگی و داد و ستد و همکنشی دارند] کشورها و مناطق دیگری نیز از آبشخور ایرانیمآبی و شعر و ادب فارسی سیراب شدهاند. در این سرزمینها فارسی به عنوان رکنی انکارنشدنی از ایرانیمآبی، یا همچنان زبان رسمی یا یکی از زبانهای رسمی است -تاجیکستان و افغانستان- یا نفوذ و پیشینهای دور و دراز دارد -هندوستان، ازبکستان، ترکیه و برخی سرزمینهای پیرامونی آن (متصرفات حکومت عثمانی پیشین). چنانکه اشاره شد، شعر و ادبیات از نمودهای برجسته زبان فارسی و فرهنگ ایرانی است که در مناطق یادشده همچون کشور ما تاریخی دیرین و جایگاهی بلندپایه دارد. مثلا در هندوستان بزرگ -هند و پاکستان و …- که زبان ملی ما از هشتصد تا بیش از هزار سال سابقه دارد و پیش از چیرگی و شیطنتهای استعمارگران بریتانیایی، برای سدهها زبان رسمی بود؛ آن هم در روزگاری که حکومتهایی از تبار ترک و مغول و افغان-گورکانیان، مجموعه سلسلههای سلطنت دهلی، و… . بیدل دهلوی، امیرخسرو دهلوی، اقبال لاهوری، فیضی دکنی، سلطان باهو، حماد جمالی و … تنها برخی از نامهایی هستند که در هندوستان بالیدند و به فارسی شعر گفتند. بیدل نهتنها در سرزمین خود که در تاریخ شعر فارسی یکی از سرآمدان است. شعر او مایههایی از عرفان و مفاهیم پیچیده را در قالبی از انواع آرایههای ادبی و تعابیر و عبارتهای زیبا اما دشوار عرضه میکرد (موج ما یک شکن از خاک نجوشید بلند / بحر عجزیم که در آبله طوفان کردیم). یا اقبال لاهوری شاعری اهل سیاست و فلسفه بود که اندیشههای اسلامگرایانه و غربستیزانهاش را جامه بیت و مصرع فارسی میپوشاند.
در امپراتوری عثمانی نیز بهرغم رقابتها و جنگها و دشمنیهای سلاطینشان با برخی حکومتهای تاریخ ایران، زبان و شعر فارسی و حتی نام ایران جایگاهی ویژه داشته است. سلطان سلیم که سیمایی خونخوار و ویرانگر از خود در تاریخ به جا گذاشت و جنایاتش در تبریز از خاطر ما ایرانیها نخواهد رفت، حکمرانی اهل شعر و ادب و دوستدار شاهنامه و ایران بود و خود به فارسی شعر میگفت! از اوست: «اهل دل را جز این مرادی نیست/ که سپارند جان به خاک رهت». پیش و پس از او، سلطان محمد فاتح و سلیمان قانونی و دیگران نیز دستی در سرایش به این زبان عالمگیر داشتند. در دربار عثمانی زبان فارسی در چندین سده رایج بود و در مناسبات سیاسی و فرهنگی به کار میرفت تا اینکه آتاتُرک بساط امپراتوری عثمانیها را برچید و سعی کرد این بلا را بر سر زبان فارسی نیز بیاورد -که البته همچنان نشانههای زبان و ادب فارسی در زبان و فرهنگ امروز مردم ترکیه ردیابی میشود. بدیهی و طبیعی است که وقتی خود فرمانروایان تُرکزبان عثمانی شاعران پارسیگوی بودهاند، در قلمرو آنها شاعران پارسیگوی فراوان باشند. میان فهرست این چامهسُرایان، از شهروندان ایرانیِ سرخورده دیده میشد – به عللی چون مشکلاتشان با شاهان صفوی و یا شاید دشواری رقابت با شاعران توانمندی که در ایران فراوان بودند- تا شهروندان عثمانی؛ از حامدی اصفهانی و قبولی تا شیخی طبیب و نعیم فراشری، شاعر ملی کشور کنونی آلبانی و … .
ازبکستان امروز نیز که شماری از شهرهای تاریخی ایران بزرگ در تقسیمات سیاسی دوران معاصر آن محدوده واقع شده، منطقهای مهم در شعر و زبان فارسی است. در وصف این اهمیت همین بس که شهرهای سمرقند و بخارا بخشهایی از ازبکستاناند و بر پایه آمارهای غیررسمی، حدود یکسوم جمعیت آن فارسیزباناند. حتی اتحاد شوم سیاستهای حکومت شوروی سابق و پانترکیسم در فارسیزدایی، نتوانسته زبان ازبکی را که زبان رسمی این کشور است، از نفوذ پررنگ فارسی دور سازد. برای روشنتر شدن جایگاه شهرهای سمرقند و بخارا در فرهنگ و ادب ایرانی کافی است نگاهی گذرا به تاریخ ادبیات فارسی بیندازیم. صرفنظر از بیت زبانزد حافظ شیرازی درباره دو شهر یادشده (اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را/ به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را)، واقعیتی استوار به این شهر پیوند خورده است: رودکی پدر شعر فارسی اهل سمرقند است و جز او نیز میتوان ناصر بخارایی و سوزنی و رشیدی سمرقندی و کرام بخارایی و شماری دیگر از شاعران پارسیگوی را نام برد.
با این تفاصیل، دیگر گفتن از سیطره فرهنگ ایران و فارسی در تاجیکستان که مردمش شور و دلبستگی ویژهای به آن دارند، توضیح واضحات است. سرزمینی که در همان سدههای آغازین پس از چیرگی خلفا بر ایران بزرگ، بخشی از قلمرو شاهنشاهی فرهنگدوستِ سامانیان شد و تا امروز شاعران بسیاری چون ناصرخسرو و کمال خجندی و… در آن نمودار شدهاند.
همچنین افغانستان، به مثابه قسمتی از خراسان بزرگ، که زبان ملی ما یکی از دو زبان رسمی این کشور است، خاستگاه بسیاری از شخصیتهای شعر فارسی است. شاعران ایران فرهنگی که حتی نام بردن از ایشان در این مجال نمیگنجد: مولانا، سنایی، خواجه عبدا… انصاری، جامی، رابعه بلخی و … .
badoorbin.comakhbarazad.comمنبع : خبرفوری
آخرین دیدگاه